عصر ظهور

موسسه مجازی امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

عصر ظهور

موسسه مجازی امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

نویسند و گردآورنده مطالب : محمد رضا زارع
#نشر مطالب باذکر نشانی این وبلاگ بلامانع است!
_____________________

حدیث روز:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ مِنَ الْخَیْرِ مَا یُعَجَّلُ
اصول کافى جلد3 صفحه: 212 روایة:4

ترجمه :
رسول خدا (ص) فرمود: همانا خدا کارهاى خیر، زود انجام شده را دوست دارد.

__________________________
*دوستان مارا در لینک زیر حتما دنبال کنید.*

دوستانی که بنده را دنبال میکنند، در صورتی که آدرس سایتشان نیز در فهرست دنبال کنندگانمون ثبت باشه و لینک دنبال کردن هم داشته باشند دنبال خواهند شد


۳۱۲ مطلب با موضوع «تفسیر قرآن» ثبت شده است

«٢٦٣»قَوْلٌ‌ مَعْرُوفٌ‌ وَ مَغْفِرَةٌ‌ خَیْرٌ مِنْ‌ صَدَقَةٍ‌ یَتْبَعُها أَذىً‌ وَ اللّهُ‌ غَنِیٌّ‌ حَلِیمٌ‌ 
گفتار پسندیده(با نیازمندان)و گذشت(از تندى آنان)،از بخششى که بدنبال آن آزارى باشد،بهتر است.و خداوند بى‌نیاز بردبار است. 
نکته‌ها: 
رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:اگر سائلى نزد شما آمد،به یکى از این دو روش عمل کنید؛«بذل یسیر او رد جمیل» ١یا چیزى که در توان دارید به او عطا کنید،یا به طرز شایسته‌اى او را ردّ نمایید.همچنین فرمود:اگر با مال نمى‌توانید به مردم رسیدگى کنید،با اخلاق برسید. ٢

پیام‌ها: 
١-آبرو و شخصیّت فقیر، باارزش‌تر از حفظ‍‌ شکم فقیر است. «قَوْلٌ‌ مَعْرُوفٌ‌... خَیْرٌ مِنْ‌ صَدَقَةٍ‌» 
٢-فقیر را با محبّت و دلسوزى به کار مفیدى که زندگى او را تأمین کند،راهنمایى کنید. «قَوْلٌ‌ مَعْرُوفٌ‌» 
٣-انفاق باید همراه با اخلاق باشد. «قَوْلٌ‌ مَعْرُوفٌ‌... خَیْرٌ مِنْ‌ صَدَقَةٍ‌» 
٤-گفتگوى خوش با فقیر،موجب تسکین او و عامل رشد انسان است،در حالى که صدقه با منّت،هیچ‌کدام را به همراه ندارد. «قَوْلٌ‌ مَعْرُوفٌ‌... خَیْرٌ مِنْ‌ صَدَقَةٍ‌» 
٥-اگر فقیرى بخاطر فشار و تنگدستى،ناروایى گفت او را ببخشید. «مَغْفِرَةٌ‌» 
٦-رعایت عرف جامعه،در سخن و عمل لازم است.«قول معروف» 
٧-خداوند آزاررسانى به فقیر را پاسخ مى‌دهد،ولى نه با عجله.«حلیم» 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۸ ، ۱۰:۲۰
محمدرضا زارع

«٢٦٢»اَلَّذِینَ‌ یُنْفِقُونَ‌ أَمْوالَهُمْ‌ فِی سَبِیلِ‌ اللّهِ‌ ثُمَّ‌ لا یُتْبِعُونَ‌ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً‌ لَهُمْ‌ أَجْرُهُمْ‌ عِنْدَ رَبِّهِمْ‌ وَ لا خَوْفٌ‌ عَلَیْهِمْ‌ وَ لا هُمْ‌ یَحْزَنُونَ‌ 
کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى‌کنند و سپس به دنبال آنچه انفاق کرده‌اند،منّت نمى‌گذارند و آزارى نمى‌رسانند،پاداش آنها برایشان نزد پروردگارشان(محفوظ‍‌)است و نه ترسى دارند و نه غمگین مى‌شوند. 
نکته‌ها: 
هدف اسلام از انفاق،تنها سیر کردن شکم فقرا نیست،بلکه این کار زیبا باید بدست افراد خوب،یا شیوه خوب و همراه با اهداف خوبى باشد. 
گاهى انسان گامى براى خدا بر مى‌دارد و کارى را به نیکى شروع مى‌کند،ولى به خاطر عوارضى از قبیل غرور یا منّت یا توقّع و یا امثال آن ارزش کار را از بین مى‌برد.با منّت،اثر انفاق از بین مى‌رود،چون هدف از انفاق تطهیر روح از بخل است،ولى نتیجه‌ى منّت،آلوده شدن روح مى‌باشد.منّت‌گذار،یا در صدد بزرگ کردن خود و تحقیر دیگران است و یا مى‌خواهد نظر مردم را به خود جلب کند که در هر صورت از اخلاص بدور است.مگر خداوند به خاطر همه‌ى نعمت‌هایى که به ما داده بر ما منّت گذاشته تا ما با بخشیدن جزئى از آن بر خلق او منّت بگذاریم. 
در مجمع البیان حدیثى روایت شده است که رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند:خداوند در قیامت به منّت‌گذاران،نگاه لطف‌آمیز نمى‌کند. 
پیام‌ها: 
١-شروع نیکو کافى نیست،اتمام نیکو هم شرط‍‌ است. «یُنْفِقُونَ‌... ثُمَّ‌ لا یُتْبِعُونَ‌... مَنًّا» 
٢-اسلام حافظ‍‌ شخصیّت محرومان و فقراست و کوبیدن شخصیّت فقرا از طریق منّت را سبب باطل شدن عمل مى‌داند. «لا یُتْبِعُونَ‌... مَنًّا وَ لا أَذىً‌» 
٣-اعمال انسان،در یکدیگر تأثیر دارند،یعنى یک عمل مى‌تواند عمل دیگر را خنثى کند.انفاق براى درمان فقر است،ولى منّت‌گذارى آن را مایه‌ى درد فقرا مى‌گرداند. «یُنْفِقُونَ‌... لا یُتْبِعُونَ‌... مَنًّا وَ لا أَذىً‌» 
٤-خداوند،آینده انفاق‌کننده را تضمین کرده است. «لا خَوْفٌ‌ عَلَیْهِمْ‌ وَ لا هُمْ‌ یَحْزَنُونَ‌» 
٥-کسى که بدون منّت و آزار و فقط‍‌ براى خدا انفاق مى‌کند،از آرامشى الهى برخوردار است. «یُنْفِقُونَ‌ أَمْوالَهُمْ‌ فِی سَبِیلِ‌ اللّهِ‌... لا خَوْفٌ‌ عَلَیْهِمْ‌ وَ لا هُمْ‌ یَحْزَنُونَ‌» 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۸ ، ۱۰:۳۰
محمدرضا زارع

«٢٦١»مَثَلُ‌ الَّذِینَ‌ یُنْفِقُونَ‌ أَمْوالَهُمْ‌ فِی سَبِیلِ‌ اللّهِ‌ کَمَثَلِ‌ حَبَّةٍ‌ أَنْبَتَتْ‌ سَبْعَ‌ سَنابِلَ‌ فِی کُلِّ‌ سُنْبُلَةٍ‌ مِائَةُ‌ حَبَّةٍ‌ وَ اللّهُ‌ یُضاعِفُ‌ لِمَنْ‌ یَشاءُ وَ اللّهُ‌ واسِعٌ‌ عَلِیمٌ‌ 
مثل کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى‌کنند،همانند بذرى است که هفت خوشه برویاند و در هر خوشه یک‌صد دانه باشد و خداوند آن را براى هرکس بخواهد(و شایستگى داشته باشد،)دو یا چند برابر مى‌کند و خدا(از نظر قدرت و رحمت)وسیع و(به همه چیز)داناست. 
نکته‌ها: 
سفارش به انفاق و منع از اسراف و تبذیر،بهترین راه براى حلّ‌ اختلافات طبقاتى است. 
همچنان که پیدایش و گسترش ربا، زمینه‌ساز و به‌وجودآورندۀ طبقات است.لذا در قرآن آیات لزوم اتفاق و تحریم ربا در کنار هم آمده است. ١
هر دانه‌اى،در هر زمینى،هفت خوشه که در هر خوشه صد دانه باشد نمى‌رویاند،بلکه باید دانه،سالم و زمین،مستعد و زمان،مناسب و حفاظت،کامل باشد.همچنین انفاق مال حلال،با قصد قربت،بدون منّت و با شیوه‌ى نیکو آن‌همه آثار خواهد داشت. 
پیام‌ها: 
١-انفاق،تنها پاداش اخروى ندارد،بلکه سبب رشد و تکامل وجودى خود انسان مى‌گردد. «مَثَلُ‌ الَّذِینَ‌ یُنْفِقُونَ‌» 
٢-ستایش قرآن از کسانى است که انفاق سیره‌ى همیشگى آنان باشد. «یُنْفِقُونَ‌» فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد. 
٣-انفاق،زمانى ارزشمند است که در راه خدا باشد.در اسلام اقتصاد از اخلاق جدا نیست. «فِی سَبِیلِ‌ اللّهِ‌» ٤-استفاده از مثال‌هاى طبیعى،هرگز کهنه نمى‌شود و براى همه مردم در هر سن و شرایطى که باشند قابل فهم است.تشبیه مال به بذر و تشبیه آثار انفاق به خوشه‌هاى متعدّد پردانه . «کَمَثَلِ‌ حَبَّةٍ‌ أَنْبَتَتْ‌ سَبْعَ‌ سَنابِلَ‌» 
٥-تشویق و وعده‌ى پاداش،قوى‌ترین عامل حرکت است.پاداش هفتصد برابر. 
«وَ اللّهُ‌ یُضاعِفُ‌» 
٦-لطف خداوند،محدودیّت ندارد. «وَ اللّهُ‌ یُضاعِفُ‌... وَ اللّهُ‌ واسِعٌ‌ عَلِیمٌ‌» 
٧-اگر انفاق مال،تا هفتصد برابر قابلیّت رشد و نموّ دارد؛ «کَمَثَلِ‌ حَبَّةٍ‌ أَنْبَتَتْ‌ سَبْعَ‌ سَنابِلَ‌ فِی کُلِّ‌ سُنْبُلَةٍ‌ مِائَةُ‌ حَبَّةٍ‌» پس حساب کسانى که در راه خدا جان خود را انفاق مى‌کنند چه مى‌تواند باشد؟! «وَ اللّهُ‌ واسِعٌ‌ عَلِیمٌ‌» 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۸ ، ۰۸:۰۰
محمدرضا زارع

«٢٦٠»وَ إِذْ قالَ‌ إِبْراهِیمُ‌ رَبِّ‌ أَرِنِی کَیْفَ‌ تُحْیِ‌ الْمَوْتى‌ قالَ‌ أَ وَ لَمْ‌ تُؤْمِنْ‌ قالَ‌ بَلى‌ وَ لکِنْ‌ لِیَطْمَئِنَّ‌ قَلْبِی قالَ‌ فَخُذْ أَرْبَعَةً‌ مِنَ‌ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ‌ إِلَیْکَ‌ ثُمَّ‌ اجْعَلْ‌ عَلى‌ کُلِّ‌ جَبَلٍ‌ مِنْهُنَّ‌ جُزْءاً ثُمَّ‌ ادْعُهُنَّ‌ یَأْتِینَکَ‌ سَعْیاً وَ اعْلَمْ‌ أَنَّ‌ اللّهَ‌ عَزِیزٌ حَکِیمٌ‌ 
و(به یاد آور)هنگامى که ابراهیم گفت:پروردگارا به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده مى‌کنى‌؟فرمود:مگر ایمان نیاورده‌اى‌؟عرض کرد:چرا،ولى براى آنکه قلبم آرامش یابد.(خداوند)فرمود:چهار پرنده(طاوس،خروس،کبوتر و کلاغ) ١را برگیر و آنها را نزد خود جمع و قطعه قطعه کن(و درهم بیامیز)سپس بر هر کوهى ٢قسمتى از آنها را قرار ده،آنگاه پرندگان را بخوان،به سرعت بسوى تو بیایند و بدان که خداوند تواناى حکیم است. 
نکته‌ها: 
تنها از یگانه ابرمرد تاریخ پس از رسول خدا صلى الله علیه و آله،یعنى على علیه السلام نقل شده است که فرمود:«لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا»اگر پرده‌ها کنار روند،بر یقین من افزوده نمى‌شود. ٣ولى سایر مردمان همه دوست دارند که شنیده‌ها و حتّى باورهاى خود را به صورت عینى مشاهده نمایند.چنانکه همه مى‌دانند قند را از چغندر مى‌گیرند،ولى دوست دارند چگونگى آن را مشاهده کنند. 
در تفاسیر آمده است:حضرت ابراهیم از کنار دریایى مى‌گذشت،مردارى را دید که در کنار دریا افتاده و قسمتى از آن در آب و قسمتى دیگر در خشکى است و پرندگان و حیوانات دریایى،صحرایى و هوایى از هر سو آن را طعمه‌ى خود قرار داده‌اند.حضرت با خود گفت: 
اگر این اتّفاق براى انسان رخ دهد و ذرّاتِ‌ بدن انسان در بین جانداران دیگر پخش شود،در قیامت آنها چگونه یک جا جمع و زنده مى‌شوند.لذا از خداوند درخواست کرد که نحوه‌ى زنده شدن مردگان را مشاهده کند.خداوند نیز با این نمایش،ابراهیم را به نور یقین و اطمینان رهسپار نمود. 
پیام‌ها: 
١-زنده کردن مردگان،از شئون ربوبیّت خداوند است. «رَبِّ‌ أَرِنِی کَیْفَ‌ تُحْیِ‌» 
٢-براى آموزش عمیق،استفاده از نمایش و مشاهدات حسى لازم است. «أَرِنِی» 
٣-کشف و شهود تنها براى کسانى است که مراتبى از علم،ایمان و استدلال را طى کرده باشند.درخواست «أَرِنِی» ابراهیم پاسخ داده مى‌شود،نه هرکس دیگر. 
٤-در پى آن باشیم که ایمان و یقین خود را بالا برده تا به مرز اطمینان برسیم. 
پژوهش و کنجکاوى یک ارزش است. «لِیَطْمَئِنَّ‌ قَلْبِی» 
٥-ایمان،داراى مراحل و درجاتى است. «لِیَطْمَئِنَّ‌ قَلْبِی» 
٦-قلب،مرکز آرامش است. «لِیَطْمَئِنَّ‌ قَلْبِی» 
٧-اولیاى خدا،قدرت تصرّف در هستى را دارند که به آن ولایت تکوینى گفته مى‌شود. «ثُمَّ‌ ادْعُهُنَّ‌ یَأْتِینَکَ‌ سَعْیاً» 
٨-معاد،جسمانى است و در قیامت بازگشت روح به همین ذرات بدن خواهد بود. «یَأْتِینَکَ‌ سَعْیاً» 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۸ ، ۱۰:۲۰
محمدرضا زارع

«٢٥٩»أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلى‌ قَرْیَةٍ‌ وَ هِیَ‌ خاوِیَةٌ‌ عَلى‌ عُرُوشِها قالَ‌ أَنّى یُحْیِی هذِهِ‌ اللّهُ‌ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ‌ اللّهُ‌ مِائَةَ‌ عامٍ‌ ثُمَّ‌ بَعَثَهُ‌ قالَ‌ کَمْ‌ لَبِثْتَ‌ قالَ‌ لَبِثْتُ‌ یَوْماً أَوْ بَعْضَ‌ یَوْمٍ‌ قالَ‌ بَلْ‌ لَبِثْتَ‌ مِائَةَ‌ عامٍ‌ فَانْظُرْ إِلى‌ طَعامِکَ‌ وَ شَرابِکَ‌ لَمْ‌ یَتَسَنَّهْ‌ وَ انْظُرْ إِلى‌ حِمارِکَ‌ وَ لِنَجْعَلَکَ‌ آیَةً‌ لِلنّاسِ‌ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ‌ کَیْفَ‌ نُنْشِزُها ثُمَّ‌ نَکْسُوها لَحْماً فَلَمّا تَبَیَّنَ‌ لَهُ‌ قالَ‌ أَعْلَمُ‌ أَنَّ‌ اللّهَ‌ عَلى‌ کُلِّ‌ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ 
یا همانند کسى(عُزَیر)که از کنار یک آبادى عبور کرد،در حالى که دیوارهاى آن بر روى سقف‌هایش فروریخته بود(و مردم آن مرده و استخوان‌هایشان در هر سو پراکنده بود،او با خود)گفت:خداوند چگونه اینها را پس از مرگ زنده مى‌کند؟ پس خداوند او را یک‌صد سال میراند و سپس زنده کرد(و به او)گفت:چقدر درنگ کردى‌؟گفت یک روز،یا قسمتى از یک روز را درنگ کرده‌ام! فرمود:(نه)بلکه یک‌صد سال درنگ کرده‌اى،به غذا و نوشیدنى خود(که همراه داشتى)نگاه کن(که با گذشت سالها)تغییر نیافته است.و به الاغ خود نگاه کن(که چگونه متلاشى شده است،این ماجرا براى آن است که هم به تو پاسخ گوییم)و(هم)تو را نشانه (رستاخیز)و حجتى براى مردم قرار مى‌دهیم.(اکنون)به استخوان‌ها(ى مَرکب خود)بنگر که چگونه آنها را بهم پیوند مى‌دهیم و برآن گوشت مى‌پوشانیم.پس هنگامى که(این حقایق براى آن مرد خدا)آشکار شد،گفت:(اکنون با تمام وجود) مى‌دانم که خداوند بر هر کارى قادر و تواناست. نکته‌ها: 
آیه‌ى قبل گفتگوى حضرت ابراهیم با نمرود را بازگو کرد که پیرامون توحید گفتگو مى‌کردند و هدایت از طریق استدلال بود و ابراهیم با استدلال پیروز شد.نمونه‌ى دوّم خروج از ظلمات به نور،در این آیه است که پیرامون معاد گفتگو مى‌شود و هدایت از طریق نمایش و به صورت محسوس و عملى صورت مى‌گیرد.در تفاسیر و برخى روایات آمده است که نام این شخص«عُزیر»بوده است.در تفسیر المیزان مى‌خوانیم که این شخص باید پیامبر باشد،زیرا خداوند با او سخن گفته است. 
پیام‌ها: 
١-به تمدن‌هاى ویران شده گذشته،باید به دیده عبرت نگریست و درسهاى تازه گرفت. «مَرَّ عَلى‌ قَرْیَةٍ‌» 
٢-هرچند مى‌دانید،امّا باز هم علم خود را با تجربه و پرسیدن بالا ببرید. «أَنّى یُحْیِی هذِهِ‌ اللّهُ‌» 
٣-صد سال مردن،براى یک نکته فهمیدن بجاست. «فَأَماتَهُ‌ اللّهُ‌ مِائَةَ‌ عامٍ‌» 
٤-گذشت زمان طولانى،خللى در قدرت خداوند وارد نمى‌آورد. «فَأَماتَهُ‌ اللّهُ‌ مِائَةَ‌ عامٍ‌ ثُمَّ‌ بَعَثَهُ‌» 
٥-رجعت و زنده شدن مردگان در همین دنیا و قبل از قیامت قابل قبول است. 
«فَأَماتَهُ‌... بَعَثَهُ‌» 
٦-نمایش،از بهترین راههاى بیان معارف دینى است. «فَانْظُرْ إِلى‌ طَعامِکَ‌ وَ شَرابِکَ‌... 
وَ انْظُرْ إِلى‌... وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ‌...» 
٧-با اراده الهى استخوان محکم،متلاشى مى‌شود،ولى غذایى که زود فاسد مى‌شود،صد سال سالم باقى مى‌ماند. «لَمْ‌ یَتَسَنَّهْ‌» 
٨-نمایش قدرت پروردگار براى ارشاد و هدایت مردم است،نه براى سرگرمى و یا حتّى قدرت‌نمایى. «وَ لِنَجْعَلَکَ‌ آیَةً‌ لِلنّاسِ‌» 
٩-خداوند صحنه‌اى از قیامت را در دنیا آورده است. «فَأَماتَهُ‌... ثُمَّ‌ بَعَثَهُ‌... وَ انْظُرْ إِلى‌ اَلْعِظامِ‌ کَیْفَ‌ نُنْشِزُها» 
١٠-معاد،جسمانى است.زیرا اگر معاد روحانى بود،سخن از استخوان به میان نمى‌آمد. «وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ‌» 
١١-مشت نمونه‌ى خروار است.خداوند گوشه‌هایى از قدرت خود در قیامت را در دنیا به نمایش گذارده است. «فَلَمّا تَبَیَّنَ‌ لَهُ‌ قالَ‌ أَعْلَمُ‌ أَنَّ‌ اللّهَ‌ عَلى‌ کُلِّ‌ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ» 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۸ ، ۱۰:۰۰
محمدرضا زارع

«٢٥٨»أَ لَمْ‌ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ‌ إِبْراهِیمَ‌ فِی رَبِّهِ‌ أَنْ‌ آتاهُ‌ اللّهُ‌ الْمُلْکَ‌ إِذْ قالَ‌ إِبْراهِیمُ‌ رَبِّیَ‌ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ‌ قالَ‌ أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ‌ قالَ‌ إِبْراهِیمُ‌ فَإِنَّ‌ اللّهَ‌ یَأْتِی بِالشَّمْسِ‌ مِنَ‌ الْمَشْرِقِ‌ فَأْتِ‌ بِها مِنَ‌ الْمَغْرِبِ‌ فَبُهِتَ‌ الَّذِی کَفَرَ وَ اللّهُ‌ لا یَهْدِی الْقَوْمَ‌ الظّالِمِینَ‌ 
آیا آن‌کس (نمرود)را که خداوند به او پادشاهى داده بود،ندیدى که با ابراهیم درباره‌ى پروردگارش محاجّه و گفتگو مى‌کرد؟زمانى که ابراهیم گفت:خداى من کسى است که زنده مى‌کند و مى‌میراند،او گفت:من هم زنده مى‌کنم و مى‌میرانم.ابراهیم گفت:خداوند خورشید را از مشرق مى‌آورد،پس تو(که مى‌گویى حاکم بر جهان هستى،)خورشید را از مغرب بیاور.(در اینجا بود که)آن مرد کافر مبهوت و وامانده شد.و خداوند قوم ستمگر را هدایت نمى‌کند. نکته‌ها: 
در آیه‌ى قبل خواندیم که خداوند ولىّ‌ مؤمنان است و آنان را از ظلمات خارج و به‌سوى نور مى‌برد،این آیه و آیات بعد نمونه‌هایى از ولایت خداوند و بیرون آوردن از ظلمات به نور را مطرح مى‌کند. 
در روایاتِ‌ تاریخى آمده است که نمرود از پادشاهان بابل بود و حکومت مقتدرانه‌اى داشت او با حضرت ابراهیم درباره‌ى خداوند مباحثه و مجادله کرد.وقتى حضرت ابراهیم گفت: 
پروردگار من آن است که زنده مى‌کند و مى‌میراند،او گفت:من نیز زنده مى‌کنم و مى‌میرانم. 
سپس دستور داد دو زندانى را حاضر کردند،یکى را آزاد نمود و دیگرى را دستور داد بکشند. 
وقتى ابراهیم علیه السلام این سفسطه و مغالطه را مشاهده کرد که این شخص چه برداشتى از زنده کردن و میراندن دارد و چگونه مى‌خواهد افکار دیگران را منحرف کند،فرمود:خداوند طلوع خورشید را از مشرق قرار داده است،اگر تو ادّعا دارى که بر جهانِ‌ هستى حکومت دارى و همه چیز در اختیار و تحت قدرت توست،خورشید را از مغرب بیرون بیاور!.آن موقع بود که نمرود مبهوت ماند و پاسخى جز سکوت نداشت. 
پیام‌ها: 
١-هرکس هرچه دارد از اوست.کافران نیز در دنیا از نعمت‌هاى او بهره‌مند مى‌شوند،ولى از آن سوءاستفاده مى‌کنند. «آتاهُ‌ اللّهُ‌» 
٢-قدرت و حکومت مى‌تواند عامل استکبار و غرور گردد. «آتاهُ‌ اللّهُ‌ الْمُلْکَ‌... أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ‌...» 
٣-توجّه به افکار عمومى و قضاوت مردم لازم است.گرچه پدیده‌ى حیات یکى از راههاى خداشناسى است و جواب نمرود صحیح نبود،ولى آن بحث‌ها و مجادله‌ها،افکار عمومى را پاسخ نمى‌گفت. «رَبِّیَ‌ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ‌» 
٤-مغالطه و سفسطه،ترفند اهل باطل است. «أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ‌» 
٥-حقّ‌،اگر منطقى و مستدل ارائه شود،بر باطل پیروز و حاکم است. «فَأْتِ‌ بِها مِنَ‌ الْمَغْرِبِ‌ فَبُهِتَ‌ الَّذِی کَفَرَ» ٦-در مباحثه‌ها از استدلال‌هاى فطرى،عقلى و عمومى استفاده کنید،تا مخالفِ‌ لجوج نیز مقهور و مبهوت شود. «فَبُهِتَ‌ الَّذِی کَفَرَ» 
٧-کافر ظالم است،زیرا به خود و مقام انسانیّت ظلم کرده است. «لا یَهْدِی الْقَوْمَ‌ الظّالِمِینَ‌» 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۸ ، ۰۷:۰۰
محمدرضا زارع

«٢٥٧»اَللّهُ‌ وَلِیُّ‌ الَّذِینَ‌ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ‌ مِنَ‌ الظُّلُماتِ‌ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِینَ‌ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ‌ الطّاغُوتُ‌ یُخْرِجُونَهُمْ‌ مِنَ‌ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ‌ أُولئِکَ‌ أَصْحابُ‌ النّارِ هُمْ‌ فِیها خالِدُونَ‌ 
خداوند دوست و سرپرست مؤمنان است،آنها را از تاریکى‌ها(ى گوناگون)بیرون و به‌سوى نور مى‌برد.لکن سرپرستان کفّار،طاغوت‌ها هستند که آنان را از نور به تاریکى‌ها سوق مى‌دهند،آنها اهل آتشند و همانان همواره در آن خواهند بود. 
نکته‌ها: 
در آیه قبل خواندیم که او مالک همه چیز است؛ «لَهُ‌ ما فِی السَّماواتِ‌ وَ...» و در این آیه مى‌خوانیم:نسبت او به مؤمنان،نسبت خاصّ‌ و ولایى است. «وَلِیُّ‌ الَّذِینَ‌ آمَنُوا» 
گوشه‌اى از سیماى کسانى که ولایت خدا را پذیرفته‌اند: 
*آنکه ولایت خدا را پذیرفت،کارهایش رنگ خدایى پیدا مى‌کند. «صِبْغَةَ‌ اللّهِ‌» ١
*براى خود رهبرى الهى برمى‌گزیند. «إِنَّ‌ اللّهَ‌ قَدْ بَعَثَ‌ لَکُمْ‌ طالُوتَ‌ مَلِکاً» ٢
*راهش روشن،آینده‌اش معلوم و به کارهایش دلگرم است. «یَهْدِیهِمْ‌ رَبُّهُمْ‌ بِإِیمانِهِمْ‌» ٣، «إِنّا إِلَیْهِ‌ راجِعُونَ‌» ٤، «لا نُضِیعُ‌ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ‌» ٥
*در جنگ‌ها و سختى‌ها به یارى خدا چشم دوخته و از قدرت‌هاى غیر خدایى نمى‌هراسد. 
«فَزادَهُمْ‌ إِیماناً» ٦
*از مرگ نمى‌ترسد و کشته شدن در تحت ولایت الهى را سعادت مى‌داند.امام حسین علیه السلام فرمود:«انّى لا ارى الموت الّا السعادة». ٧
*تنهایى در زندگى براى او تلخ و ناگوار نیست،چون مى‌داند او زیر نظر خداوند است.«ان اَللّهَ‌ مَعَنا» ١
*از انفاق و خرج کردن مال نگران نیست،چون مال خود را به ولى خود مى‌سپارد. «یُقْرِضُ‌ اللّهَ‌ قَرْضاً حَسَناً» ٢
*تبلیغات منفى در او بى‌اثر است،چون دل به وعده‌هاى حتمى الهى داده است: «وَ الْعاقِبَةُ‌ لِلْمُتَّقِینَ‌» ٣
*غیر از خدا همه چیز در نظر او کوچک است.امام على علیه السلام فرمود:«عظم الخالق فى أنفسهم فصغر ما دونه فى أعینهم...». ٤
*از قوانین و دستورات متعدّد متحیّر نمى‌شود،چون او تنها قانون خدا را پذیرفته و فقط‍‌ به آن مى‌اندیشد.و اگر صدها راه درآمد برایش باز شود تنها با معیار الهى آن راهى را انتخاب مى‌کند که خداوند معیّن کرده است. «وَ مَنْ‌ لَمْ‌ یَحْکُمْ‌ بِما أَنْزَلَ‌ اللّهُ‌» ٥
پیام‌ها: 
١-مؤمنان،یک سرپرست دارند که خداست و کافران سرپرستان متعدّد دارند که طاغوت‌ها باشند و پذیرش یک سرپرست آسان‌تر است. ٦درباره مؤمنان مى‌فرماید: «اَللّهُ‌ وَلِیُّ‌» امّا درباره‌ى کفّار مى‌فرماید: «أَوْلِیاؤُهُمُ‌ الطّاغُوتُ‌» 
٢-آیه قبل فرمود: «قَدْ تَبَیَّنَ‌ الرُّشْدُ مِنَ‌ الْغَیِّ‌» این آیه نمونه‌اى از رشد و غىّ‌ را بیان مى‌کند که ولایت خداوند،رشد و ولایت طاغوت انحراف است. «اَللّهُ‌ وَلِیُّ‌... 
أَوْلِیاؤُهُمُ‌ الطّاغُوتُ‌» 
٣-راه حقّ‌ یکى است،ولى راههاى انحرافى متعدّد.قرآن درباره راه حقّ‌ کلمه‌ى نور را به کار مى‌برد،ولى از راههاى انحرافى و کج،به ظلمات و تاریکى‌ها تعبیر مى‌کند.«النور،الظلمات» ٤-راه حقّ‌،نور است و در نور امکان حرکت،رشد،امید و آرامش وجود دارد. 
«اَلنُّورِ» 
٥-مؤمن در بن بست قرار نمى‌گیرد. «یُخْرِجُهُمْ‌ مِنَ‌ الظُّلُماتِ‌» 
٦-طاغوت‌ها در فضاى کفر و شرک قدرت مانور دارند. «اَلَّذِینَ‌ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ‌ الطّاغُوتُ‌» 
٧- هرکس تحت ولایت خداوند قرار نگیرد، خواه‌ناخواه طاغوت‌ها بر او ولایت مى‌یابند. «اَللّهُ‌ وَلِیُّ‌... أَوْلِیاؤُهُمُ‌ الطّاغُوتُ‌» 
٨-هر ولایتى غیر از ولایت الهى،ولایت طاغوتى است. «اَللّهُ‌ وَلِیُّ‌... أَوْلِیاؤُهُمُ‌ الطّاغُوتُ‌» 
٩-توجّه به عاقبت طاغوت‌پذیرى،انسان را به حقّ‌پذیرى سوق مى‌دهد. «أُولئِکَ‌ أَصْحابُ‌ النّارِ» 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۸ ، ۰۹:۱۵
محمدرضا زارع

«٢٥٦»لا إِکْراهَ‌ فِی الدِّینِ‌ قَدْ تَبَیَّنَ‌ الرُّشْدُ مِنَ‌ الْغَیِّ‌ فَمَنْ‌ یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ‌ وَ یُؤْمِنْ‌ بِاللّهِ‌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ‌ بِالْعُرْوَةِ‌ الْوُثْقى‌ لاَ انْفِصامَ‌ لَها وَ اللّهُ‌ سَمِیعٌ‌ عَلِیمٌ‌ 
در(پذیرش)دین،اکراهى نیست.همانا راه رشد از گمراهى روشن شده است،پس هرکه به طاغوت کافر شود و به خداوند ایمان آورد،قطعاً به دستگیره محکمى دست یافته،که گسستنى براى آن نیست.و خداوند شنواى دانا است. 
نکته‌ها: 
ایمان قلبى با اجبار حاصل نمى‌شود،بلکه با برهان،اخلاق و موعظه مى‌توان در دلها نفوذ کرد،ولى این به آن معنا نیست که هرکس در عمل بتواند هر منکرى را انجام دهد و بگوید من آزادم و کسى حقّ‌ ندارد مرا از راهى که انتخاب کرده‌ام بازدارد.قوانین جزایى اسلام همچون تعزیرات،حدود،دیات و قصاص و واجباتى همچون نهى از منکر و جهاد،نشانه آن است که حتّى اگر کسى قلباً اعتقادى ندارد،ولى حقّ‌ ندارد براى جامعه یک فرد موذى باشد. 
اسلامى که به کفّار مى‌گوید: «هاتُوا بُرْهانَکُمْ‌ إِنْ‌ کُنْتُمْ‌ صادِقِینَ‌» ١اگر در ادّعاى خود صادقید،برهان و دلیل ارائه کنید.چگونه ممکن است مردم را در پذیرش اسلام،اجبار نماید؟ 
جهاد در اسلام یا براى مبارزه با طاغوت‌ها و شکستن نظام‌هاى جبّارى است که اجازه تفکّر را به ملّت‌ها نمى‌دهند و یا براى محو شرک و خرافه‌پرستى است که در حقیقت یک بیمارى است و سکوت در برابر آن،ظلم به انسانیّت است. 
مطابق روایات،یکى از مصادیق تمسک به«عروة الوثقى»و ریسمان محکم الهى،اتصال با اولیاى خدا و اهل‌بیت علیهم السلام است. 
رسول اکرم صلى الله علیه و آله به حضرت على علیه السلام فرمودند:«انت العروة الوثقى». ٢پیام‌ها: 
١-دینى که برهان و منطق دارد،نیازى به اکراه و اجبار ندارد. «لا إِکْراهَ‌ فِی الدِّینِ‌» 
٢-تأثیر زور در اعمال و حرکات است،نه در افکار و عقاید. «لا إِکْراهَ‌ فِی الدِّینِ‌» 
٣-راه حقّ‌ از باطل جدا شده،تا حجّت بر مردم تمام باشد.روشن شدن راه حقّ‌، با عقل،وحى و معجزات است. «قَدْ تَبَیَّنَ‌ الرُّشْدُ مِنَ‌ الْغَیِّ‌» اسلام دین رشد است. 
٤-دین،مایه‌ى رشد انسانیّت است. «قَدْ تَبَیَّنَ‌ الرُّشْدُ مِنَ‌ الْغَیِّ‌» 
٥-اسلام با استکبار سازش ندارد. «یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ‌» 
٦-تا طاغوت‌ها محو نشوند،توحید جلوه نمى‌کند.اوّل کفر به طاغوت،بعد ایمان به خدا. «فَمَنْ‌ یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ‌ وَ یُؤْمِنْ‌ بِاللّهِ‌» 
٧-کفر به طاغوت و ایمان به خدا باید دائمى باشد.«یکفر،یؤمن»فعل مضارع نشانه‌ى تداوم است. 
٨-محکم بودن ریسمان الهى کافى نیست،محکم گرفتن هم شرط‍‌ است. «فَقَدِ اسْتَمْسَکَ‌ بِالْعُرْوَةِ‌...» 
٩-تکیه به طاغوت‌ها و هرآنچه غیر خدایى است،گسستنى و از بین رفتنى است. 
تنها رشته‌اى که گسسته نمى‌گردد،ایمان به خداست. «لاَ انْفِصامَ‌ لَها» 
١٠-ایمان به خدا و رابطه با اولیاى خدا ابدى است. «لاَ انْفِصامَ‌ لَها» ولى طاغوت‌ها در قیامت از پیروان خود تبرّى خواهند جست. 
١١-ایمان به خدا و کفر به طاغوت باید واقعى باشد،نه منافقانه.زیرا خداوند مى‌داند و مى‌شنود. «وَ اللّهُ‌ سَمِیعٌ‌ عَلِیمٌ‌» 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۸ ، ۰۸:۰۰
محمدرضا زارع

«٢٥٥»اَللّهُ‌ لا إِلهَ‌ إِلاّ هُوَ الْحَیُّ‌ الْقَیُّومُ‌ لا تَأْخُذُهُ‌ سِنَةٌ‌ وَ لا نَوْمٌ‌ لَهُ‌ ما فِی السَّماواتِ‌ وَ ما فِی الْأَرْضِ‌ مَنْ‌ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ‌ عِنْدَهُ‌ إِلاّ بِإِذْنِهِ‌ یَعْلَمُ‌ ما بَیْنَ‌ أَیْدِیهِمْ‌ وَ ما خَلْفَهُمْ‌ وَ لا یُحِیطُونَ‌ بِشَیْ‌ءٍ مِنْ‌ عِلْمِهِ‌ إِلاّ بِما شاءَ وَسِعَ‌ کُرْسِیُّهُ‌ السَّماواتِ‌ وَ الْأَرْضَ‌ وَ لا یَؤُدُهُ‌ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ‌ الْعَظِیمُ‌ 
اللّه،که جز او معبودى نیست،زنده و برپادارنده است.نه خوابى سبک او را فراگیرد و نه خوابى سنگین.آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است، از آنِ‌ اوست.کیست آنکه جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند.گذشته و آینده آنان را مى‌داند.و به چیزى از علم او احاطه پیدا نمى‌کنند مگر به مقدارى که او بخواهد.کرسى(علم و قدرت)او آسمان‌ها و زمین را در برگرفته و نگهدارى آن دو بر او سنگین نیست و او والا و بزرگ است. 
نکته‌ها: 
به مناسبت وجود کلمه‌ى«کرسى»در آیه،رسول اکرم صلى الله علیه و آله این آیه را«آیة الکرسى»نامید. 
در روایات شیعه و سنى آمده است که این آیه به منزله‌ى قلّه قرآن است و بزرگترین مقام را در میان آیات دارد. ١همچنین نسبت به تلاوت این آیه سفارش بسیار شده است،از على علیه السلام نقل کرده‌اند که فرمود:بعد از شنیدن فضیلت این آیه،شبى بر من نگذشت،مگر آنکه آیة الکرسى را خوانده باشم. ٢
در این آیه،شانزده مرتبه نام خداوند و صفات او مطرح شده است.به همین سبب آیة الکرسى را شعار و پیام توحید دانسته‌اند.هرچند در قرآن بارها شعار توحید با بیانات گوناگون مطرح شده است،مانند: «لا إِلهَ‌ إِلاَّ اللّهُ‌» ١، «لا إِلهَ‌ إِلاّ هُوَ» ٢، «لا إِلهَ‌ إِلاّ أَنْتَ‌» ٣، «لا إِلهَ‌ إِلاّ أَنَا» ٤،ولى در هیچ‌کدام آنها مثل آیة الکرسى در کنار شعار توحید، صفات خداوند مطرح نشده است. 
صفات خداوند دو گونه‌اند،برخى صفات،عین ذات او هستند و قابل تجزیه از ذات الهى نمى‌باشند.مانند:علم،قدرت و حیات.امّا برخى صفات که آنها را صفات فعل مى‌نامند، مربوط‍‌ به فعل خداوند است،مثل خلق کردن و عفو نمودن.منشأ این‌گونه صفات،اراده الهى است که اگر بخواهد خلق مى‌کند،ولى درباره‌ى صفات ذات این را نمى‌توان گفت که اگر خداوند بخواهد مى‌داند و اگر نخواهد نمى‌داند.اگر بخواهیم صفات ذات را تشبیه کنیم،باید بگوئیم عالم و قادر بودن براى خداوند،نظیر مخلوق بودن براى انسان است.هرگز صفت مخلوق بودن از انسان جدا نمى‌شود،همان گونه که هرگز صفت علم از خداوند جدا نمى‌شود. 
کلمه«اله»درباره هر معبودى به کار مى‌رود،خواه حقّ‌ و یا باطل، «أَ فَرَأَیْتَ‌ مَنِ‌ اتَّخَذَ إِلهَهُ‌ هَواهُ‌» ٥ولى کلمه«اللّه»نام ذات مقدّس الهى است.معبودانِ‌ غیر از خدا،از آفریدن مگسى عاجزند؛ «لَنْ‌ یَخْلُقُوا ذُباباً» ٦و آنان که به پرستش غیر خدا مى‌پردازند،از بلنداى توحید به دره‌هاى خوفناک سقوط‍‌ مى‌کنند. «وَ مَنْ‌ یُشْرِکْ‌ بِاللّهِ‌ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ‌ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ‌ الطَّیْرُ» ٧
«لا إِلهَ‌ إِلاَّ اللّهُ‌» اوّلین صفحه شناسنامۀ هر مسلمان است.اوّلین شعار و دعوت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نیز با همین جمله بود:«قولوا لا اله الا الله تفلحوا» ٨همچنان که فرمود:«من قال لا اله الا الله مخلصا دخل الجنة و اخلاصه بها ان تحجزه لا اله الا الله عما حرم الله»هرکس خالصانه شعار توحید سر دهد،وارد بهشت مى‌شود و نشان اخلاص او آن است که گفتن « لااله‌الاالله »وى را از حرامهاى الهى دور سازد. ٩امام صادق علیه السلام فرمودند:«قول لااله الاّاللّه ثمن الجنة» ١گفتن«لااله‌الاالله اللّه»بهاى بهشت است.همچنان که امام رضا علیه السلام در حدیث قدسى نقل کرده‌اند:«کلمة لااله‌الااللّه حصنى» ٢کلمه‌ى توحید،دژ مستحکم الهى است. 
آرى،توحید،مایه‌ى نجات و رستگارى انسان است.البتّه همان گونه که مى‌گویند هرکس به دانشگاه یا حوزه علمیه قدم گذاشت،دانشمند شد.یعنى به شرط‍‌ اینکه تمام دروس لازم را بخواند.گفتن«لااله‌الاالله اللّه» نجات‌دهنده است،امّا با داشتن شرایطش که در جاى خود بدان اشاره خواهد شد. 
اعتقاد به توحید،همه‌ى قدرت‌ها و جاذبه‌ها را در چشم انسان کوچک و حقیر مى‌کند. 
نمونه‌اى از آثار تربیتى توحید همین است که مسلمانان در برابر پادشاهان و صاحبان قدرت سجده نمى‌کردند.در دربار نجاشى پادشاه حبشه،پناهندگان مسلمان گفتند:«لا نسجد الا لله»ما به غیر خدا سجده نمى‌کنیم. ٣دحیه کلبى یکى دیگر از مسلمانان در کاخ قیصر روم، سجده نکرد و در جواب کاخ‌نشینان گفت:«لا اسجد لغیر الله»من براى غیر خداوند سجده نمى‌کنم. ٤
آرى،توحید انسان را تا آنجا بالا مى‌برد که حتّى بهشت و دوزخ نیز براى او مطرح نمى‌شود. 
امامان معصوم علیهم السلام نیز براى تربیت چنین انسان‌هایى تلاش مى‌کردند.على علیه السلام فرمودند: 
«لا تکن عبد غیرک و قد جعلک اللّه حراً» ٥،بنده دیگرى مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.لازم است مسلمانان هر روز و در هرجا با صداى بلند،اذان بگویند و فریاد آزادى از بندگى خدایان دروغین و طاغوت‌ها را سر دهند.و گوش نوزادان خود را قبل از هر صدایى،با طنین توحید« لااله‌الاّاللّه »آشنا سازند. 
«هُوَ الْحَیُّ‌» 
در فراز هفتادم دعاى جوشن کبیر،حىّ‌ بودن خداوند را این‌گونه مطرح مى‌کند: 

«یا حیا قبل کل حى،یا حیا بعد کل حى،یا حى الذى لیس کمثله حى،یا حى الذى لا یشارکه حى،یا حى الذى لا یحتاج الى حى،یا حى الذى یمیت کل حى،یا حى الذى یرزق کل حى،یا حیا لم یرث الحیاة من حى،یا حى الذى یحیى الموتى،یا حى یا قیوم» 
آرى،خداوند زنده است،قبل از هر زنده‌اى و بعد از هر زنده‌اى.در زنده بودن،وى را نظیر و شریکى نیست و براى زنده ماندن،نیازمند دیگرى نیست.او زندگان را مى‌میراند و به همه زنده‌ها روزى مى‌بخشد.او زندگى را از زنده‌اى دیگر به ارث نبرده،بلکه به مردگان نیز زندگى مى‌بخشد.او زنده و پابرجاست . 
معناى حیات درباره ذات پروردگار با دیگران فرق مى‌کند و مانند سایر صفات الهى،از ذات او جدایى‌ناپذیر است و در آن فنا راه ندارد؛ «وَ تَوَکَّلْ‌ عَلَى الْحَیِّ‌ الَّذِی لا یَمُوتُ‌» ١او در حیات خویش نیازمند تغذیه،تولید مثل،جذب و دفع،که لازمه حیات موجوداتى همچون انسان و حیوان و گیاه است،نیست.«یا حى الذى لیس کمثله حى» 
«القیوم» 
«قَیّوم»از ریشه‌ى«قیام»،به کسى گفته مى‌شود که روى پاى خود ایستاده و دیگران به او وابسته هستند. ٢کلمه‌ى«قیّوم»سه مرتبه در قرآن آمده است و در هر سه مورد در کنار کلمه«حَىّ‌»قرار دارد. 
قیام او از خود اوست،ولى قیام سایر موجودات به وجود اوست.و مراد از قیّومیّت پروردگار، تسلّط‍‌ و حفاظت و تدبیر کامل او نسبت به مخلوقات است.قیام او دائمى و همه‌جانبه است، مى‌آفریند،روزى مى‌دهد،هدایت مى‌کند و مى‌میراند و لحظه‌اى غافل نیست. 
هر موجود زنده‌اى براى ادامه‌ى حیات،نیازمند منبع فیض است.همچون لامپى که براى ادامه‌ى روشنى،نیاز به اتصال برق دارد.تمام موجودات براى زنده شدن باید از«حىّ‌» تغذیه شوند و براى ادامه‌ى زندگى باید از«قیّوم»مایه بگیرند. 
امام على علیه السلام مى‌فرماید:«کلّ‌ شىء خاضع له و کلّ‌ شىء قائم به»هر چیزى تسلیم او و هر چیزى وابسته به اوست. ٣نقل کرده‌اند که در جنگ بدر رسول خدا صلى الله علیه و آله مکرّر در سجده مى‌گفتند:«یا حى یا قیوم» ١
«لا تَأْخُذُهُ‌ سِنَةٌ‌ وَ لا نَوْمٌ‌» 
امام صادق علیه السلام فرموده‌اند:«ما من حىّ‌ الّا و هو ینام خلا اللّه وحده»هیچ زنده‌اى نیست مگر اینکه مى‌خوابد،تنها خداوند از خواب بدور است. ٢
خداوند حىّ‌ است و نیازمند خواب و چُرت نیست. ٣خواب،زنده‌ها را از خود منقطع مى‌کند تا چه رسد به دیگران،ولى خداوند خواب ندارد و همواره بر همه چیز قیّومیّت دارد. 
«لَهُ‌ ما فِی السَّماواتِ‌ وَ ما فِی الْأَرْضِ‌» 
مالک حقیقى همه چیز اوست و مالکیّت انسان در واقع عاریتى بیش نیست.مالکیّت انسان،چند روزه و با شرایط‍‌ محدودى است که از طرف مالک حقیقى یعنى خداوند تعیین مى‌شود.حال که همه مملوک او هستند،پس چرا مملوکى مملوک دیگر را بپرستد؟دیگران نیز بندگانى همچون ما هستند؛ «عِبادٌ أَمْثالُکُمْ‌» ٤طبیعت،ملک خداست و قوانین حاکم برآن محکوم خداوندند.اى‌کاش انسان‌ها هم از مِلک او و هم از مُلک او بهتر استفاده مى‌کردند.اگر همه چیز از خدا و براى خداست،دیگر بخل و حرص چرا؟آیا خداى خالق،ما را رها کرده است‌؟ «أَ یَحْسَبُ‌ الْإِنْسانُ‌ أَنْ‌ یُتْرَکَ‌ سُدىً‌» ٥
امام کاظم علیه السلام از در خانه‌ى شخصى بنام«بُشر»مى‌گذشت،متوجّه سر و صدا و آواز لهو و لعبى شدند که از خانه بلند بود.از کنیزى که از آن خانه بیرون آمده بود پرسیدند صاحبخانه کیست‌؟آیا بنده است‌؟! جواب داد:نه آقا،بنده نیست آزاد است.امام فرمود:اگر بنده بود این‌همه نافرمانى نمى‌کرد.کنیز سخن امام را وقتى وارد منزل شد به صاحبخانه بازگفت .او تکانى خورد و توبه کرد. ٦از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:اوّلین درجه تقوا و بندگى خدا آن است که انسان خودش را مالک نداند. ١
«مَنْ‌ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ‌ عِنْدَهُ‌» 
مشرکان،خداوند را قبول داشتند؛ «لَئِنْ‌ سَأَلْتَهُمْ‌ مَنْ‌ خَلَقَ‌ السَّماواتِ‌ وَ الْأَرْضَ‌ لَیَقُولُنَّ‌ اللّهُ‌» ٢ولى بت‌ها را شفیع مى‌دانستند: «وَ یَقُولُونَ‌ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا» ٣آیة الکرسى،این پناهگاه موهوم را در هم مى‌کوبد و مى‌گوید:کیست که بدون اجازه‌ى او بتواند شفاعت کند؟ نه تنها هستى براى اوست،کارآیى هستى نیز با اذن اوست.با خیال و توهم شما،مخلوقى شفیع دیگرى نمى‌شود.شفاعت با اذن خداوند محقق مى‌شود.اگر از کسى عملى سر مى‌زند،با اذن و اراده خداوند بوده و قیّوم بودن او خدشه بردار نیست تا بتوان در گوشه‌اى دور از خواست او کارى صورت داد. 
شفاعت آن است که یک موجود قوى به موجود ضعیف یارى برساند.مثلاً در نظام آفرینش،نور،آب،هوا و زمین،دانه‌ى گیاه را یارى مى‌کنند تا به مرحله درخت برسد.در نظام کیفر و پاداش نیز،اولیاى خدا گنهکارى را یارى مى‌رسانند تا نجات یابد. ٤ولى هرگز این امدادها نشانه‌ى ضعف خداوند و یا تأثیرپذیرى او نیست.زیرا خود اوست که مقام شفاعت و اجازه آن را به اولیاى خود مى‌دهد.و اوست که نظام آفرینش را به نوعى آفریده که وقتى دانه در مسیر رستن قرار گرفت،با نور و هوا و خاک رشد مى‌کند. 
به هر حال عوامل مادّى و کمک‌هایى که انسان از مخلوقات مى‌گیرد،در پرتو اذن اوست و در چهار چوب قوانینى است که او حاکم کرده است.به همین دلیل افرادى از شفاعت شدن محرومند؛ «فَما تَنْفَعُهُمْ‌ شَفاعَةُ‌ الشّافِعِینَ‌» ٥چنانکه نور،حرارت،آب و خاک،دانه‌اى را رشد مى‌دهند که قابلیّت رشد داشته باشد.حساب شفاعت از حساب پارتى‌بازى و توصیه‌هاى بى‌دلیل دنیوى در جوامع فاسد،جدا است.شفاعت،براى جلوگیرى از یأس و ناامیدى و ایجاد پیوند

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۸ ، ۰۸:۱۰
محمدرضا زارع

«٢٥٤»یا أَیُّهَا الَّذِینَ‌ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناکُمْ‌ مِنْ‌ قَبْلِ‌ أَنْ‌ یَأْتِیَ‌ یَوْمٌ‌ لا بَیْعٌ‌ فِیهِ‌ وَ لا خُلَّةٌ‌ وَ لا شَفاعَةٌ‌ وَ الْکافِرُونَ‌ هُمُ‌ الظّالِمُونَ‌ 
اى کسانى که ایمان آورده‌اید! از آنچه به شما روزى داده‌ایم انفاق کنید، پیش از آنکه روزى فرارسد که نه خریدوفروشى در آن است و نه دوستى و نه شفاعتى،و(بدانید که)کافران همان ستمگران هستند.(که هم به خود ستم مى‌کنند و هم به دیگران.) 
نکته‌ها: 
در این آیه خداوند اهرم‌هایى را براى تشویق مردم به انفاق به کار برده است، 
الف:آنچه دارى،ما به تو دادیم از خودت نیست. «رَزَقْناکُمْ‌» 
ب:مقدارى از آنچه دارى کمک کن،نه همه را. «مِمّا» 
ج:این انفاق براى قیامت تو،از هر دوستى بهتر است. «یَأْتِیَ‌ یَوْمٌ‌...» 
پیام‌ها: 
١-قبل از دستور،مردم را با احترام صدا زنیم. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ‌ آمَنُوا» 
٢-استفاده از فرصت‌ها در کارهاى خیر،ارزش است. «مِنْ‌ قَبْلِ‌ أَنْ‌ یَأْتِیَ‌ یَوْمٌ‌» 
٣-محروم کردن امروز،محروم شدن فرداست.اگر امروز انفاق و بخششى صورت نگیرد،در آن روز هم محبّت و دوستى و وساطتى در بین نخواهد بود. «أَنْفِقُوا... یَوْمٌ‌ لا بَیْعٌ‌ فِیهِ‌...» 
٤-یاد معاد،عاملى براى تشویق به انفاق است. «أَنْفِقُوا... یَأْتِیَ‌ یَوْمٌ‌...» 
٥-یکى از راههاى ایجاد روحیّه‌ى سخاوت،توجّه به دستِ‌ خالى بودن انسان در قیامت است. «لا بَیْعٌ‌ فِیهِ‌ وَ لا خُلَّةٌ‌ وَ لا شَفاعَةٌ‌» 
٦-بخل،نشانه‌ى کفران نعمت و کفر به وعده‌هاى الهى است.«انفقوا...و الکافرون» ٧-کفر،نمونه‌ى بارز ظلم است. «اَلْکافِرُونَ‌ هُمُ‌ الظّالِمُونَ‌» 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۸ ، ۱۰:۳۰
محمدرضا زارع

«٢٥٣»تِلْکَ‌ الرُّسُلُ‌ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ‌ عَلى‌ بَعْضٍ‌ مِنْهُمْ‌ مَنْ‌ کَلَّمَ‌ اللّهُ‌ وَ رَفَعَ‌ بَعْضَهُمْ‌ دَرَجاتٍ‌ وَ آتَیْنا عِیسَى ابْنَ‌ مَرْیَمَ‌ الْبَیِّناتِ‌ وَ أَیَّدْناهُ‌ بِرُوحِ‌ الْقُدُسِ‌ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ‌ مَا اقْتَتَلَ‌ الَّذِینَ‌ مِنْ‌ بَعْدِهِمْ‌ مِنْ‌ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ‌ الْبَیِّناتُ‌ وَ لکِنِ‌ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ‌ مَنْ‌ آمَنَ‌ وَ مِنْهُمْ‌ مَنْ‌ کَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ‌ مَا اقْتَتَلُوا وَ لکِنَّ‌ اللّهَ‌ یَفْعَلُ‌ ما یُرِیدُ 
آن پیامبران،ما بعضى از آنان را بر بعضى برترى دادیم.از آنان کسى بود که خداوند با او سخن گفته و درجات بعضى از آنان را بالا برد،و به عیسى ابن مریم نشانه‌هاى روشن(و معجزات)دادیم و او را با روح القدس (جبرئیل)تأیید نمودیم،و اگر خدا مى‌خواست،کسانى که بعد از آنان (پیامبران)بودند،پس از آنکه نشانه‌هاى روشن براى آنها آمد،با هم جنگ و ستیز نمى‌کردند.(امّا خداوند مردم را در پیمودن راه سعادت آزاد گذارده است،)ولى با هم اختلاف کردند پس برخى از آنان ایمان آورده و بعضى کافر شدند.(و باز)اگر خدا مى‌خواست(مؤمنان و کافران)با هم پیکار نمى‌کردند،ولى خداوند آنچه را اراده کند انجام مى‌دهد.(و اراده حکیمانه‌ى او بر آزاد گذاردن مردم است.) 
نکته‌ها: 
گرچه طبق احادیث،تعداد انبیا ١٢٤ هزار نفر بوده است،امّا تنها نام ٢٥ نفر از آنان در قرآن آمده و نام دیگران برده نشده است؛ «مِنْهُمْ‌ مَنْ‌ قَصَصْنا عَلَیْکَ‌ وَ مِنْهُمْ‌ مَنْ‌ لَمْ‌ نَقْصُصْ‌» ١مقام و درجات انبیا یکسان نیست و هرکدام جایگاه و امتیازاتى دارند.مثلاً امتیاز پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله خاتمیّت،امّى بودن،تحریف نشدن کتابش،امتیاز ابراهیم علیه السلام یک‌تنه امّت بودن و نسل مبارک داشتن،امتیاز نوح علیه السلام طول عمر و پایدارى و دریافت سلام ویژه از طرف خداوند است.در این آیه،امتیاز حضرت موسى و عیسى علیهما السلام بیان شده که موسى مخاطب سخن خداوند و عیسى مؤیّد به روح القدس بوده است. 
کلمه«درجات»نشانه‌ى برترى‌هاى متعدّد است. 
فخر رازى در تفسیر کبیر ذیل این آیه،حدود بیست امتیاز براى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله بیان کرده است.از آن جمله:معجزه‌ى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله قرآن کریم بر همه معجزات برترى دارد.دیگر اینکه پیامبر اسلام بر همه پیامبران گواه است،چنانکه مى‌فرماید: «فَکَیْفَ‌ إِذا جِئْنا مِنْ‌ کُلِّ‌ أُمَّةٍ‌ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ‌ عَلى‌ هؤُلاءِ شَهِیداً» ١
پیام‌ها: 
١-انبیا،مقامى بس والا دارند.«تلک»اشاره به دور و مقام والاست. 
٢-انبیا،همه در یک رتبه نیستند.یگانگى در هدف،مانع بعضى کمالات ویژه و برترى‌هاى خاصّ‌ نیست. «فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ‌ عَلى‌ بَعْضٍ‌» 
٣-تجلیل از انبیاى گذشته لازم است.موسى و عیسى علیهما السلام در آیه تکریم شده‌اند. 
«مَنْ‌ کَلَّمَ‌ اللّهُ‌... عِیسَى ابْنَ‌ مَرْیَمَ‌» 
٤-سنّت و قانون خداوند،آزاد گذاشتن انسان است.او مى‌تواند مردم را به اجبار به راه حقّ‌ وادار کند،امّا رشد واقعى در سایه آزادى است.در این آیه دو بار مى‌خوانیم که اگر خدا مى‌خواست،اختلاف و نزاعى میان مردم ایجاد نمى‌شد. «وَ لَوْ شاءَ اللّهُ‌» 
٥-ریشه‌ى اکثر اختلافات،هوس‌ها،حسدها و خودبینى‌هاست،نه جهل و ناآگاهى. «مِنْ‌ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ‌ الْبَیِّناتُ‌» 
٦-راه انبیا،همراه با دلیل روشن است.«بینات» 
٧-اختلافات اعتقادى،از عوامل پیدایش جنگ‌هاست.البتّه دین منشأ اختلاف نیست،بلکه مردم اختلاف مى‌کنند. «وَ لَوْ شاءَ اللّهُ‌ مَا اقْتَتَلَ‌... وَ لکِنِ‌ اخْتَلَفُوا» 
٨-اختلاف عقائد مردم،دلیل اختیار آنها است. «فَمِنْهُمْ‌ مَنْ‌ آمَنَ‌ وَ مِنْهُمْ‌ مَنْ‌ کَفَرَ» 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۸ ، ۰۹:۲۰
محمدرضا زارع

«٢٥١»فَهَزَمُوهُمْ‌ بِإِذْنِ‌ اللّهِ‌ وَ قَتَلَ‌ داوُدُ جالُوتَ‌ وَ آتاهُ‌ اللّهُ‌ الْمُلْکَ‌ وَ الْحِکْمَةَ‌ وَ عَلَّمَهُ‌ مِمّا یَشاءُ وَ لَوْ لا دَفْعُ‌ اللّهِ‌ النّاسَ‌ بَعْضَهُمْ‌ بِبَعْضٍ‌ لَفَسَدَتِ‌ الْأَرْضُ‌ وَ لکِنَّ‌ اللّهَ‌ ذُو فَضْلٍ‌ عَلَى الْعالَمِینَ‌ 
سپس آنها(طالوت و یاران او)به اذن خداوند،سپاه دشمن را درهم شکستند و داود(که جوانى کم‌سن‌وسال ،ولى مؤمن،شجاع و از یاران طالوت بود،)جالوت را (که فرمانده سپاه دشمن بود)کشت،و خداوند حکومت و حکمت به او عطا نمود و از آنچه مى‌خواست به او آموخت.و اگر خداوند(فساد)بعضى از مردم را به‌وسیله بعضى دیگر دفع نکند،قطعاً زمین را فساد مى‌گرفت.ولى خداوند نسبت به جهانیان لطف و احسان دارد. 
نکته‌ها: 
براساس روایات،داود علیه السلام براثر همین شجاعت و دلاورى به مقام نبوّت رسید و فرزندش سلیمان علیه السلام نیز از انبیاى الهى گردید. 
در روایات مى‌خوانیم که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:خداوند به خاطر یک مسلمان صالح،بلا را از صدهزار خانه از همسایگان دور مى‌کند.سپس آن حضرت این آیه را تلاوت نمودند: 
«وَ لَوْ لا دَفْعُ‌ اللّهِ‌ النّاسَ‌...» ١
با توجّه به آیات گذشته معلوم مى‌شود که عوامل پیروزى در چند چیز است: 
١-رهبر توانا و لایق. «زادَهُ‌ بَسْطَةً‌ فِی الْعِلْمِ‌ وَ الْجِسْمِ‌» 
٢-پیروان مؤمن. «قالَ‌ الَّذِینَ‌ یَظُنُّونَ‌ أَنَّهُمْ‌ مُلاقُوا اللّهِ‌» 
٣-توکّل. «کَمْ‌ مِنْ‌ فِئَةٍ‌ قَلِیلَةٍ‌ غَلَبَتْ‌ فِئَةً‌ کَثِیرَةً‌ بِإِذْنِ‌ اللّهِ‌» 
٤-صبر و استقامت. «رَبَّنا أَفْرِغْ‌ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ‌ أَقْدامَنا» 
٥-انگیزه‌ى الهى داشتن. «وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ‌ الْکافِرِینَ‌» پیام‌ها: 
١-گرچه تلاش و جهاد از شما بود،امّا شکست دشمن بدست خداوند است. 
«فَهَزَمُوهُمْ‌ بِإِذْنِ‌ اللّهِ‌» 
٢-دعاهاى خالصانه رزمندگان و مجاهدان،مستجاب مى‌شود. «وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ‌ الْکافِرِینَ‌. فَهَزَمُوهُمْ‌ بِإِذْنِ‌ اللّهِ‌» 
٣-تا استعداد،لیاقت،ایثار و سابقه درخشانى نباشد،انسان مورد لطف خاصّ‌ الهى قرار نمى‌گیرد. «وَ قَتَلَ‌ داوُدُ جالُوتَ‌ وَ آتاهُ‌ اللّهُ‌ الْمُلْکَ‌ وَ الْحِکْمَةَ‌» 
٤-در جبهه و جهاد،لبۀ تیز حمله به‌سوى فرماندهى دشمن باشد. «قَتَلَ‌ داوُدُ جالُوتَ‌» 
٥-نام کسانى را که در جنگ مردانگى از خود نشان داده‌اند،زنده نگاه دارید. 
«قَتَلَ‌ داوُدُ» 
٦-نابودى رهبر کفر،عامل تار و مار شدن لشکر او مى‌شود. «فَهَزَمُوهُمْ‌... قَتَلَ‌ داوُدُ جالُوتَ‌» 
٧-اگر در برابر متجاوز و ظالم دفاع صورت نگیرد،فساد و تباهى زمین را فرا خواهد گرفت. «لَوْ لا دَفْعُ‌ اللّهِ‌ النّاسَ‌... لَفَسَدَتِ‌ الْأَرْضُ‌» 
٨-جنگ با مفسدان،یک ضرورت است.اگر عنصر مضرّ حذف نشود،عناصر دیگر به تباهى کشیده مى‌شوند. «لَوْ لا دَفْعُ‌ اللّهِ‌ النّاسَ‌... لَفَسَدَتِ‌ الْأَرْضُ‌» 
٩-اراده و فضل الهى از راه عوامل طبیعى عملى مى‌شود. «دَفْعُ‌ اللّهِ‌... بَعْضَهُمْ‌ بِبَعْضٍ‌» 
١٠-حکم جهاد و دفاع در برابر متجاوز،فضل الهى است. «اَللّهَ‌ ذُو فَضْلٍ‌ عَلَى الْعالَمِینَ‌» 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۸ ، ۰۸:۱۰
محمدرضا زارع

«٢٥٢»تِلْکَ‌ آیاتُ‌ اللّهِ‌ نَتْلُوها عَلَیْکَ‌ بِالْحَقِّ‌ وَ إِنَّکَ‌ لَمِنَ‌ الْمُرْسَلِینَ‌ 
اینها آیات خداوند است که به حقّ‌ بر تو مى‌خوانیم و براستى تو از فرستادگان الهى هستى. 
نکته‌ها: 
این آیه،پایان جزء دوّم قرآن است و مى‌فرماید:داستان‌ها و حوادثى که در آیات گذشته از آنها سخن به میان آمد،مایه‌ى عبرت و درس‌آموزى است. 
داستان مرگ هزاران نفر در یک‌لحظه و زنده شدن مجدّد آنان با دعاى پیامبر،اعطاى منصب رهبرى به جوان چوپانى گمنام،ولى لایق و دانا،پیروزى گروهى اندک بر گروه انبوه دشمن،شهامت و شجاعت یک نوجوان در جنگ و اعطاى مقام نبوّت به او،همه و همه جلوه‌هایى از آیات الهى و نشانه‌هایى از صدق گفتار و رسالت پیامبر اسلام است. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۸ ، ۱۵:۳۰
محمدرضا زارع

«٢٤٧»وَ قالَ‌ لَهُمْ‌ نَبِیُّهُمْ‌ إِنَّ‌ اللّهَ‌ قَدْ بَعَثَ‌ لَکُمْ‌ طالُوتَ‌ مَلِکاً قالُوا أَنّى یَکُونُ‌ لَهُ‌ الْمُلْکُ‌ عَلَیْنا وَ نَحْنُ‌ أَحَقُّ‌ بِالْمُلْکِ‌ مِنْهُ‌ وَ لَمْ‌ یُؤْتَ‌ سَعَةً‌ مِنَ‌ الْمالِ‌ قالَ‌ إِنَّ‌ اللّهَ‌ اصْطَفاهُ‌ عَلَیْکُمْ‌ وَ زادَهُ‌ بَسْطَةً‌ فِی الْعِلْمِ‌ وَ الْجِسْمِ‌ وَ اللّهُ‌ یُؤْتِی مُلْکَهُ‌ مَنْ‌ یَشاءُ وَ اللّهُ‌ واسِعٌ‌ عَلِیمٌ‌ 
و پیامبرشان به آنها گفت:همانا خداوند«طالوت»را براى زمامدارى شما مبعوث(و انتخاب)کرده است،گفتند:چگونه او بر ما حکومت داشته باشد در حالى که ما از او به فرمانروایى شایسته‌تریم و به او ثروت زیادى داده نشده است‌؟پیامبرشان گفت:خداوند او را بر شما برگزیده و توان علمى و جسمى او را افزون نموده است و خداوند ملکش(فرماندهى و رهبرى)را به هرکس بخواهد مى‌بخشد و خداوند(احسانش)وسیع و(به لیاقت‌ها و توانایى‌هاى افراد)آگاه است. 
نکته‌ها: 
کلمه«واسع»یعنى خداوند بى‌نیازى است که از هیچ‌گونه بخششى عاجز نیست. 
گرچه بنى اسرائیل از پیامبرشان فرمانده نظامى براى رهبرى جنگ خواستند؛ «مَلِکاً نُقاتِلْ‌ فِی سَبِیلِ‌ اللّهِ‌» ولى از آنجا که آنان بهانه گرفته و گفتند:طالوت را به سلطنت چه‌کار؟معلوم مى‌شود که او علاوه بر فرمانده نظامى،سلطان آنان نیز قرار گرفت.این گروه ستمدیده بنى اسرائیل با آنکه براى رهایى از چنگال ظالمان،از پیامبرشان درخواست تعیین فرمانده کرده بودند،ولى وقتى پیامبرشان طالوت را که جوانى چوپان و فقیر و گمنام بود،به فرماندهى و زمامدارى آنان تعیین نمود،گفتند:چگونه او مى‌تواند فرمانده ما باشد در حالى که شهرت و ثروتى ندارد؟و ما به جهت ثروت و دارایى که داریم،از او لایق‌تریم! 
پیامبر وقتى بهانه‌گیرى آنها را به خاطر فقر و ندارى طالوت شنید،فرمود:بى‌گمان خدا او را بر شما برگزیده است واو توانایى علمى و قدرت بدنى و نیروى لازم براى فرماندهى جنگ را دارد.خداوند هرکس را که بخواهد بخاطر لیاقت و استعدادهاى نهفته‌اش فرماندهى مى‌بخشد.آرى،اگر نظر او به سنگى تعلق گیرد،جواهر مى‌شود و اگر به خارى افتد،گل و اگر به فقیرى نظر کند فرمانده مى‌شود. 
آیا چوپانى که گوسفندانش گم مى‌شوند،لیاقت فرماندهى دارد؟در روایات آمده است: 
طالوت چوپانى بود که در پى گوسفندان گمشده‌اش از اطراف به‌سوى شهر آمده بود و به خدمت پیامبر رسید و خداوند به پیامبر وحى کرد که همین چوپان لیاقت فرماندهى دارد و او را به مردم معرفى کن. 
شاید مراد از جمله‌ى «بَسْطَةً‌ فِی الْعِلْمِ‌» جامعیّت علوم باشد.یعنى او در بسیارى از علوم، اطلاعات گسترده‌اى داشت. 
پیام‌ها: 
١-پیامبران براساس وحى،جانشین خود را انتخاب مى‌کنند. «إِنَّ‌ اللّهَ‌ قَدْ بَعَثَ‌» 
٢-رهبرى که خداوند تعیین کند،به نفع مردم است. «بَعَثَ‌ لَکُمْ‌» 
٣-اگر مى‌خواهید به آزادى و نجات برسید،باید رهبر الهى را بپذیرید. «إِنَّ‌ اللّهَ‌ قَدْ بَعَثَ‌ لَکُمْ‌ طالُوتَ‌ مَلِکاً» 
٤-دین از سیاست جدا نیست.انبیا مستقیماً در مسائل نظامى دخالت و فرمانده نظامى عزل و نصب مى‌کردند. «إِنَّ‌ اللّهَ‌ قَدْ بَعَثَ‌ لَکُمْ‌» 
٥-از استعدادهاى نهفته در افراد گمنام و فقیر،غافل نباشید. «قَدْ بَعَثَ‌ لَکُمْ‌» 
٦-نشانه‌ى ایمان واقعى،تسلیم در برابر خدا و رسول است و بنى اسرائیل به خاطر پندار غلط‍‌ تسلیم نبودند. «أَنّى یَکُونُ‌ لَهُ‌ الْمُلْکُ‌ عَلَیْنا» 
٧-یکى از امتحانات الهى،نحوه برخورد ما با رهبر الهى است. «قالُوا أَنّى یَکُونُ‌...» 
٨-خودبرتربینى،محکوم است. ١«نَحْنُ‌ أَحَقُّ‌ بِالْمُلْکِ‌ مِنْهُ‌» 
٩-نام و مقام و شهرنشینى،نشانه برترى نیست.در این آیه از کسانى که ملاک برترى را مال و مقام دانسته‌اند،انتقاد شده است. «لَمْ‌ یُؤْتَ‌ سَعَةً‌ مِنَ‌ الْمالِ‌» ١٠-انتخاب الهى،براساس لیاقت است،نه گزاف و بیهوده. «إِنَّ‌ اللّهَ‌ اصْطَفاهُ‌ عَلَیْکُمْ‌ وَ زادَهُ‌ بَسْطَةً‌ فِی الْعِلْمِ‌ وَ الْجِسْمِ‌» 
١١-قدرت علمى و توانایى جسمى،دو شرط‍‌ لازم براى فرماندهى لشکر است. 
«بَسْطَةً‌ فِی الْعِلْمِ‌ وَ الْجِسْمِ‌» 
١٢-توانایى علمى،مهم‌تر از توانایى جسمى است. «زادَهُ‌ بَسْطَةً‌ فِی الْعِلْمِ‌ وَ الْجِسْمِ‌» ابتدا کلمه‌ى«علم»آمد،سپس«جسم». 
١٣-رهبر و مدیر باید زیردستان خود را توجیه کند و دلیل کار و انتخاب خود را بازگو کرده و ابهامات را برطرف کند و نگوید این حقّ‌ من است که هر کارى بخواهم انجام دهم.پیامبر دلیل انتخاب طالوت را توانایى علمى و جسمى او بیان کرد. «زادَهُ‌ بَسْطَةً‌ فِی الْعِلْمِ‌ وَ الْجِسْمِ‌» 
١٤-نه فقر و گمنامى،مانع لطف الهى است و نه ثروت و شهرت،باعث آن. «وَ اللّهُ‌ واسِعٌ‌ عَلِیمٌ‌» 
١٥-سرچشمه‌ى اکثر اعتراضات مردم،کوته‌نظرى و کوته‌فکرى است،ولى علم خداوند بى‌نهایت و نامحدود است. «واسِعٌ‌ عَلِیمٌ‌» 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۸ ، ۱۰:۱۵
محمدرضا زارع

«٢٥٠»وَ لَمّا بَرَزُوا لِجالُوتَ‌ وَ جُنُودِهِ‌ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ‌ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ‌ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ‌ الْکافِرِینَ‌ 
و هنگامى که در برابر جالوت و سپاهیان او قرار گرفتند،گفتند:پروردگارا صبر و شکیبایى بر ما فروریز و قدمهاى ما را ثابت و استوار بدار و مارا بر گروه کافران پیروز فرما. 
پیام‌ها: 
١-همیشه و به خصوص در جبهه‌ها،دعا همراه با حرکت لازم است،نه دعا به جاى حرکت. «بَرَزُوا لِجالُوتَ‌... رَبَّنا أَفْرِغْ‌...» 
٢-صبر و پیروزى،ملازم یکدیگرند.در اثر صبر،ظفر آید. «صَبْراً... وَ انْصُرْنا» 
٣-دعاهاى خود را با«ربّنا»آغاز کنیم. «رَبَّنا أَفْرِغْ‌...» 
٤-در شداید،انسان به صبرِ بسیار محتاج است.«افرغ»به معناى نزول فراوان است.کلمه«صبراً»نیز در قالب نکره آمده است که نشانه‌ى صبر بزرگ است. 
٥-پشت سر گذاشتن امتحانات و موفقیّت در آنها شما را مغرور نکند،باز هم از خداوند استمداد نمائید. «ثَبِّتْ‌ أَقْدامَنا» 
٦-وظیفه‌ى انسان،حرکت و تلاش است،امّا پیروزى به دست خداست. «رَبَّنا... 
وَ انْصُرْنا» 
٧-پیروزى در جنگ،زمانى با ارزش است که هدف رزمندگان برترى حقّ‌ بر باطل باشد،نه برترى یکى بر دیگرى. «وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ‌ الْکافِرِینَ‌» 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۸ ، ۱۶:۲۰
محمدرضا زارع

«٢٤٩»فَلَمّا فَصَلَ‌ طالُوتُ‌ بِالْجُنُودِ قالَ‌ إِنَّ‌ اللّهَ‌ مُبْتَلِیکُمْ‌ بِنَهَرٍ فَمَنْ‌ شَرِبَ‌ مِنْهُ‌ فَلَیْسَ‌ مِنِّی وَ مَنْ‌ لَمْ‌ یَطْعَمْهُ‌ فَإِنَّهُ‌ مِنِّی إِلاّ مَنِ‌ اغْتَرَفَ‌ غُرْفَةً‌ بِیَدِهِ‌ فَشَرِبُوا مِنْهُ‌ إِلاّ قَلِیلاً مِنْهُمْ‌ فَلَمّا جاوَزَهُ‌ هُوَ وَ الَّذِینَ‌ آمَنُوا مَعَهُ‌ قالُوا لا طاقَةَ‌ لَنَا الْیَوْمَ‌ بِجالُوتَ‌ وَ جُنُودِهِ‌ قالَ‌ الَّذِینَ‌ یَظُنُّونَ‌ أَنَّهُمْ‌ مُلاقُوا اللّهِ‌ کَمْ‌ مِنْ‌ فِئَةٍ‌ قَلِیلَةٍ‌ غَلَبَتْ‌ فِئَةً‌ کَثِیرَةً‌ بِإِذْنِ‌ اللّهِ‌ وَ اللّهُ‌ مَعَ‌ الصّابِرِینَ‌ 
پس هنگامى که طالوت،سپاهیان را با خود بیرون برد،به آنها گفت: 
خداوند شما را به یک نهر آب آزمایش مى‌کند،پس هرکه از آن بنوشد از من نیست و هرکس از آن نخورد از من هست،مگر آنکه با دست،مشتى برگیرد(و بیاشامد.)پس(همین‌که به نهر آب رسیدند،)جز اندکى همه از آن نوشیدند،سپس هنگامى که او و یاوران با ایمان او از آن نهر گذشتند، (و دشمن را دیدند)گفتند:امروز ما توانایى مقابله با جالوت و سپاهیان او را نداریم.امّا آنها که اعتقاد داشتند خدا را ملاقات خواهند کرد(و به روز قیامت ایمان داشتند)گفتند:چه‌بسا گروهى اندک که با اذن خدا بر گروهى بسیار پیروز شدند و خداوند با صابران(و استقامت‌کنندگان)است. 
نکته‌ها: 
کلمه«جنود»جمع«جُند»به معناى لشکر است و حضور چندین لشکر بعد از اعراض گروه‌هایى از مردم،نشانه کثرت جمعیّت آنان است. 
این آیه خبر از مردودى گروه زیادى از بنى اسرائیل مى‌دهد که از صحنه آزمایش نوشیدن آب و تحمل تشنگى،سربلند بیرون نیامدند.امّا این گروه باقیمانده،آزمایش دیگرى داشتند که آزمایش روحى و معنوى بود.وقتى آنان با سپاه انبوه جالوت مواجه شدند،گفتند:ما توانایى مقابله با این سپاه مسلح را نداریم.ولى آنهایى که به روز قیامت ایمان داشتند، گفتند:پیروزى به دست خداست،اى‌بسا گروه‌هاى اندک که به اذن خداوند بر سپاهیان بزرگ پیروز مى‌شوند. 
پیروزى در یک مرحله از آزمایش،کافى نیست.افرادى در بعضى از مراحل موفق مى‌شوند، ولى در مرحله‌اى دیگر شکست مى‌خورند.در این داستان گروهى رهبر را به خاطر فقر نپذیرفتند،گروهى در آزمایش شکم،شکست خوردند و گروهى در مواجهه و برخورد با دشمن خود را باختند. 
طالوت در ابتدا جمعیّت را به خود نسبت نداد و نفرمود:«جنوده»،بلکه فرمود:«بالجنود» گرچه لشکریان انبوه بودند و فرماندهى او را پذیرفته‌اند،ولى هنوز میزان فرمانبرى آنان را آزمایش نکرده است،ولى بعد از آزمایش،به خود نسبت مى‌دهد. «فَإِنَّهُ‌ مِنِّی» 
حساب دو گروه روشن است، هرکس ننوشد قطعاً خودى است و هرکس بنوشد قطعاً بیگانه است،ولى کسانى که با مشت نوشیدند،نه خودى هستند و نه بیگانه.باید آنان را نه مأیوس کرد و نه مشمول الطاف.لذا براى «مَنِ‌ اغْتَرَفَ‌ غُرْفَةً‌ بِیَدِهِ‌» نه کلمه«منّى»به کار رفته و نه« فَلَیْسَ‌ مِنِّی ». 
امام باقر علیه السلام مى‌فرماید:افرادى که تا آخر کار به طالوت وفادار ماندند،سیصد و سیزده نفر بودند. ١
کسانى که دستشان به اموال مردم یا اموال دولتى رسید،ولى با کرامت و زهد از کنارش گذشتند و حرص و طمع آنان را آلوده نکرد، حزب‌اللّهى هستند و کسانى که دست درازى کرده و به اصطلاح پشت خود را با ذخیره آن اموال مى‌بندند،مؤمن واقعى نیستند. «فَمَنْ‌ شَرِبَ‌ مِنْهُ‌ فَلَیْسَ‌ مِنِّی وَ مَنْ‌ لَمْ‌ یَطْعَمْهُ‌ فَإِنَّهُ‌ مِنِّی» پیام‌ها: 
١-یکى از وظایف فرمانده نظامى آن است که نیروهاى رزمى را از تماشاچیان جدا سازد. «فَصَلَ‌ طالُوتُ‌ بِالْجُنُودِ» 
٢-یکى از راههاى آزمایش،ممنوعیّت‌هاى موسمى است.راحت طلبى و عدم تحمل فشارها و سختى‌هاى موسمى و موقّتى،با سلحشورى سازگارى ندارد. 
«إِنَّ‌ اللّهَ‌ مُبْتَلِیکُمْ‌ بِنَهَرٍ» 
٣-قبل از برخورد و مقابله با دشمن،باید تمرین مقاومت کرد. «مُبْتَلِیکُمْ‌ بِنَهَرٍ» 
٤-مدیر باید نیروهاى غیر مفید را طرد کند. «فَمَنْ‌ شَرِبَ‌ مِنْهُ‌ فَلَیْسَ‌ مِنِّی» 
٥-تسلیم فرمانده بودن،رمز موفقیّت است. «مَنْ‌ لَمْ‌ یَطْعَمْهُ‌ فَإِنَّهُ‌ مِنِّی» 
٦-حسابِ‌ نیازِ ضرورى،از حسابِ‌ رفاه کامل جداست. «إِلاّ مَنِ‌ اغْتَرَفَ‌ غُرْفَةً‌ بِیَدِهِ‌» 
٧-کسانى که از میدان امتحان پیروز بیرون آیند،اندک هستند. «إِلاّ قَلِیلاً» 
٨-انقلابى بودن مهم نیست،انقلابى ماندن مهم است.در این ماجرا شعاردهنده بسیار بود،ولى آنان که در آزمایشات موفق شدند،اندک بودند. «إِلاّ قَلِیلاً مِنْهُمْ‌» 
٩-ایمان به معاد و وعده‌هاى الهى،توانایى ایستادگى در برابر سختى‌ها و مشکلات را ایجاد مى‌کند. «مُلاقُوا اللّهِ‌» 
١٠-ایمان،درجاتى دارد. بااینکه گروهى همراه با طالوت بودند و به او ایمان داشتند و از نوشیدن آب هم گذشتند؛ «آمَنُوا مَعَهُ‌» ولى هر مؤمنى رزمنده نیست،تنها مؤمنانى رزمنده هستند که به لقاء اللّه ایمان داشته باشند. «یَظُنُّونَ‌ أَنَّهُمْ‌ مُلاقُوا اللّهِ‌» 
١١-فراوانى عِدّه و عُدّۀ دشمن در برابر اراده‌ى خداوند چیزى نیست. «کَمْ‌ مِنْ‌ فِئَةٍ‌ قَلِیلَةٍ‌ غَلَبَتْ‌ فِئَةً‌ کَثِیرَةً‌ بِإِذْنِ‌ اللّهِ‌» 
١٢-نیروهاى کیفى هرچند اندک باشند،بر نیروهاى کمّى برترى دارند. «کَمْ‌ مِنْ‌ فِئَةٍ‌ قَلِیلَةٍ‌ غَلَبَتْ‌ فِئَةً‌ کَثِیرَةً‌...» 
١٣-مؤمن مخلص،پیروزى را از خدا مى‌داند. «بِإِذْنِ‌ اللّهِ‌» ١٤-مسلمانان اگر صبور و پایدار باشند،نباید از زیادى دشمن هراس داشته باشند.زیرا خداوند با صابران است. «وَ اللّهُ‌ مَعَ‌ الصّابِرِینَ‌» 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۸ ، ۰۷:۵۰
محمدرضا زارع

«٢٤٨»وَ قالَ‌ لَهُمْ‌ نَبِیُّهُمْ‌ إِنَّ‌ آیَةَ‌ مُلْکِهِ‌ أَنْ‌ یَأْتِیَکُمُ‌ التّابُوتُ‌ فِیهِ‌ سَکِینَةٌ‌ مِنْ‌ رَبِّکُمْ‌ وَ بَقِیَّةٌ‌ مِمّا تَرَکَ‌ آلُ‌ مُوسى‌ وَ آلُ‌ هارُونَ‌ تَحْمِلُهُ‌ الْمَلائِکَةُ‌ إِنَّ‌ فِی ذلِکَ‌ لَآیَةً‌ لَکُمْ‌ إِنْ‌ کُنْتُمْ‌ مُؤْمِنِینَ‌ 
و پیامبرشان به آنها گفت:نشانه‌ى حکومت او این است که تابوت(عهد) به‌سوى شما خواهد آمد،(همان صندوقى که)آرامشى از پروردگارتان و یادگارى از میراث خاندان موسى و هارون در آن است،در حالى که فرشتگان آن را حمل مى‌کنند،همانا در این موضوع،نشانه‌ى روشنى براى شما است،اگر ایمان داشته باشید. نکته‌ها: 
براى اینکه یهود به فرماندهى طالوت اطمینان و یقین پیدا کنند،پیامبرشان به آنها گفت: 
صندوق مقدّس بنى اسرائیل به آنها بازگردانده مى‌شود،تا نشانه‌اى براى انتخاب طالوت از سوى خداوند باشد.مراد از تابوت همان صندوق چوبى بود که مادر موسى،نوزاد خود را در آن گذاشت و به فرمان خدا در آب نیل انداخت و مأموران فرعون صندوق را گرفته و نوزاد را با آن به نزد فرعون بردند.آن صندوق همچنان در دربار فرعون بود. 
وقتى موسى علیه السلام به پیامبرى رسید،الواح تورات را در آن قرار داد و به هنگام رحلت نیز زره و سایر یادگارهاى خود را در آن گذاشت و به وصىّ‌ خود«یوشع بن نون»سپرد.این صندوق، به صورت صندوقى مقدّس که صندوق عهد نام گرفته بود،در میان بنى اسرائیل بود و آن را در جنگ‌ها پیشاپیش سپاه حمل مى‌کردند،ولى کم‌کم قداست آن شکسته و مفقود شد.این صندوق ربوده شده را در زمان ریاست طالوت،خداوند از طریق ملائک به آنان بازگرداند تا موجب آرامش و اطمینان خاطر آنان باشد. ١
پیام‌ها: 
١-سرچشمه‌ى آرامش خداوند است،گرچه با وسائل باشد. «فِیهِ‌ سَکِینَةٌ‌ مِنْ‌ رَبِّکُمْ‌» 
٢-انسان همیشه به آرامش نیاز دارد،به خصوص در آستانه رفتن به میدان جهاد. 
«فِیهِ‌ سَکِینَةٌ‌ مِنْ‌ رَبِّکُمْ‌» ٢
٣-رهبر الهى،نشانه‌ى الهى لازم دارد.چون طالوت انتخاب شده از جانب خداوند بود،لازم بود نشانه‌اى الهى او را تأیید کند. «تَحْمِلُهُ‌ الْمَلائِکَةُ‌» 
٤-اگر صندوقى که با بدن موسى و الواح تورات تماس داشته،مقدّس و آرام‌بخش است،پس مقدّس شمردن صندوقى که بر روى قبر اولیاى الهى است، خلاف قرآن نیست.زیرا در همه آن صندوق‌هایى که در مشاهد مشرّفه است، «بقیّة ممّا ترک آل محمّد صلى الله علیه و آله»قرار دارد. «بَقِیَّةٌ‌ مِمّا تَرَکَ‌ آلُ‌ مُوسى‌ وَ آلُ‌ هارُونَ‌» 
٥-حفظ‍‌ آثار انبیا،ارزش داشته و مایۀ آرامش خاطر و تبرّک است. «بَقِیَّةٌ‌ مِمّا تَرَکَ‌» 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۸ ، ۱۵:۳۵
محمدرضا زارع

«٢٤٦»أَ لَمْ‌ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ‌ بَنِی إِسْرائِیلَ‌ مِنْ‌ بَعْدِ مُوسى‌ إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ‌ لَهُمُ‌ ابْعَثْ‌ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ‌ فِی سَبِیلِ‌ اللّهِ‌ قالَ‌ هَلْ‌ عَسَیْتُمْ‌ إِنْ‌ کُتِبَ‌ عَلَیْکُمُ‌ الْقِتالُ‌ أَلاّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاّ نُقاتِلَ‌ فِی سَبِیلِ‌ اللّهِ‌ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ‌ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمّا کُتِبَ‌ عَلَیْهِمُ‌ الْقِتالُ‌ تَوَلَّوْا إِلاّ قَلِیلاً مِنْهُمْ‌ وَ اللّهُ‌ عَلِیمٌ‌ بِالظّالِمِینَ‌ 
آیا ندیدى گروهى از بزرگان بنى اسرائیل را که بعد از موسى به پیامبر خود گفتند:براى ما زمامدار(و فرماندهى)برانگیز تا(تحت فرماندهى او) در راه خدا پیکار کنیم،او گفت:آیا احتمال مى‌دهید که اگر دستور جنگ به شما داده شود(نافرمانى کرده و)پیکار و جهاد نکنید؟گفتند:چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم،در حالى که از خانه و فرزندانمان رانده شده‌ایم‌؟پس چون دستور جنگ بر آنان مقرّر گشت،جز عدّه اندکى، سرپیچى کردند و خداوند به ظالمان آگاه است. 
نکته‌ها: 
«مَلأ»به بزرگان و اشرافى گفته مى‌شود که هیبت آنها چشم و سینه‌ها را پر مى‌کند. 
بنى اسرائیل بعد از حضرت موسى علیه السلام،به خاطر قانون‌شکنى و رفاه‌طلبى ،مجدّداً تحت سلطه و فشار طاغوت قرار گرفته،آزادى و سرزمین خود را از دست دادند.آنها براى نجات از آوارگى و خارج شدن از زیر یوغ طاغوت،تصمیم به مبارزه گرفتند و از پیامبر خویش اشموئیل خواستند براى آنها فرمانده و امیرى را انتخاب کند تا به رهبرى او با طاغوت مبارزه کنند،ولى با همه این ادعاها وقتى دستور صادر شد،همه آنها جز اندکى به میدان نبرد پشت کرده و از آن دستور سرپیچى نمودند. پیام‌ها: 
١-مسلمانان باید با دقّت تاریخ بنى اسرائیل را بنگرند و پند بگیرند. «أَ لَمْ‌ تَرَ» 
٢-فقدان رهبر الهى،عامل پراکندگى،آوارگى و ستم‌پذیرى است. «مِنْ‌ بَعْدِ مُوسى‌» 
٣-بعضى از انبیا،تنها براى گروهى از مردم رسالت داشتند،نه همه‌ى مردم. «إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ‌ لَهُمُ‌» ١
٤-فرمانده نظامى باید از سوى رهبر آسمانى انتخاب و نصب شود. «اِبْعَثْ‌ لَنا» پس دین از سیاست جدا نیست. 
٥-پیروزى در جنگ،فرمانده لایق مى‌خواهد. «اِبْعَثْ‌ لَنا مَلِکاً» 
٦-براى نجات از طاغوت‌ها باید به انبیاى الهى پناه برد. «قالُوا لِنَبِیٍّ‌ لَهُمُ‌» 
٧-تعهّد گرفتن از کسانى که پیشنهادات اصلاحى دارند لازم است. «هَلْ‌ عَسَیْتُمْ‌» 
٨-رهبر باید آینده‌نگر باشد و احتمال پیمان‌شکنى و فرار از مسئولیّت را از سوى مردم بدهد. «هَلْ‌ عَسَیْتُمْ‌» 
٩-جهاد براى رفع ظلم و دفاع از وطن،جهاد در راه خداست. «وَ ما لَنا أَلاّ نُقاتِلَ‌ فِی سَبِیلِ‌ اللّهِ‌ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ‌ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا» 
١٠-پیدایش مشکلات،سبب بیدارى و حرکت براى رهایى است. «أُخْرِجْنا» 
١١-میدان مبارزه،بستر ارزیابى افراد پرادّعا است. «تَوَلَّوْا» 
خوش بود گر محک تجربه آید به میان  تا سیه‌روى شود هرکه در او غش باشد 
١٢- پیمان‌شکنان و شعاردهندگان بى‌عمل،ظالمند. «عَلِیمٌ‌ بِالظّالِمِینَ‌» 
١٣-خداوند آگاه است،پس این‌همه تظاهر براى چه‌؟! «وَ اللّهُ‌ عَلِیمٌ‌» 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۸ ، ۱۶:۱۲
محمدرضا زارع

«٢٤٥»مَنْ‌ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ‌ اللّهَ‌ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ‌ لَهُ‌ أَضْعافاً کَثِیرَةً‌ وَ اللّهُ‌ یَقْبِضُ‌ وَ یَبْصُطُ‍‌ وَ إِلَیْهِ‌ تُرْجَعُونَ‌ 
کیست که به خداوند وام دهد،وامى نیکو تا خداوند آن را براى او چندان برابر بیافزاید و خداوند(روزى بندگان را)محدود و گسترده مى‌سازد،و به‌سوى او بازگردانده مى‌شوید. 
نکته‌ها: 
در تفاسیر مختلف ١آمده است که این آیه به دنبال آیه قبل که مردم را به جهاد تشویق مى‌کرد،مؤمنان را به انفاق و وام ترغیب مى‌نماید.زیرا همان گونه که براى امنیّت و صیانت جامعه،نیاز به جهاد و تلاش مخلصانه است،همچنین براى تأمین محرومان و تهیه وسایل جهاد،نیاز به کمک‌هاى مادّى مى‌باشد. 
موضوع وام دادن به خدا،هفت بار در قرآن آمده است.تفسیر مجمع البیان ٢شرایطى را براى قرض‌الحسنه بیان کرده است.از آن جمله: 
١-از مال حلال باشد.٢-از مال سالم باشد. 
٣-براى مصرف ضرورى باشد.٤-بى‌منّت باشد. 
٥-بى‌ریا باشد.٦-مخفیانه باشد. 
٧-با عشق و ایثار پرداخت شود.٨-سریع پرداخت شود. 
٩- قرض‌دهنده خداوند را بر این توفیق شکرگزار باشد. 
١٠-آبروى گیرنده وام حفظ‍‌ شود. 
«قرض»،در زبان عربى به معناى بریدن است و اینکه به وام،قرض مى‌گویند بخاطر آن است که بخشى از مال بریده و به دیگران داده مى‌شود تا دوباره بازپس گرفته شود.کلمه «بسط‍‌»به معناى گشایش و وسعت است و«بساط‍‌»به اجناسى گفته مى‌شود که در زمین پهن شده باشد. 
جهاد،گاهى با جان است که در آیه قبل مطرح شد و گاهى با مال است که در این آیه مطرح شده است. 
کلمه«کثیر»در کنار کلمه«اضعاف»،نشانه‌ى پاداش بسیار زیاد است.و جمله«یضاعفه» بجاى«یضعفه»رمز مبالغه و ازدیاد است. ١
تعبیرِ قرض به خداوند، نشان‌دهنده آن است که پاداش قرض الحسنة برعهده خداوند است. 
به جاى فرمان به قرض دادن،سؤال مى‌کند که کیست که به خداوند قرض دهد،تا مردم احساس اکراه و اجبار در خود نکنند،بلکه با میل و رغبت و تشویق به دیگران قرض دهند. 
از آنجا که انسان غریزه منفعت طلبى دارد،لذا خداوند براى تحریک انسان،از این غریزه استفاده کرده و مى‌فرماید: «فَیُضاعِفَهُ‌ لَهُ‌ أَضْعافاً» 
به جاى«قرض به مردم»فرمود:«به خداوند قرض دهید»،تا فقرا احساس کنند خداوند خودش را به جاى آنان گذاشته و احساس ضعف و ذلّت نکنند. 
بااینکه وجود ما و هرچه داریم از خداوند است،امّا خداوند گاهى خود را مشترى و گاهى قرض‌گیرنده معرفى مى‌کند تا ما را به این کار تشویق نماید.حضرت على علیه السلام فرمودند: 
جنود آسمان‌ها و زمین از آن خداست،پس آیه قرض براى آزمایش شماست. ٢
امام کاظم علیه السلام فرمود:از مصادیق قرض به خداوند،کمک مالى به امام معصوم است. ٣
گرچه در آیه،قبض و بسط‍‌ به خداوند نسبت داده شده است،ولى در روایات مى‌خوانیم:هرکه با مردم گشاده دست باشد،خداوند به او بسط‍‌ مى‌دهد و هرکس با مردم بخل ورزد، خداوند نسبت به او تنگ مى‌گیرد. 
در روایات،پاداش قرض الحسنة هیجده برابر،ولى پاداش صدقه ده برابر آمده است. ٤و دلیل این تفاوت چنین بیان شده است که قرض را افراد محتاج مى‌گیرند،ولى هدیه و بخشش گاهى به غیر محتاج نیز داده مى‌شود. ١
به فرمودۀ روایات:هرکس بتواند قرض بدهد و ندهد،خداوند بوى بهشت را بر او حرام مى‌کند. ٢
هنگامى که این آیه نازل شد:«من جاء بالحسنة فله خیر منها» ٣ هرکس کار خوبى آورد، بهتر از آن را پاداش مى‌گیرد.پیامبر صلى الله علیه و آله از خداوند تقاضاى ازدیاد کرد،آیه نازل شد: «فَلَهُ‌ عَشْرُ أَمْثالِها» ٤ده برابر داده مى‌شود.باز درخواست نمود،آیه قرض‌الحسنه با جمله‌ى «أَضْعافاً کَثِیرَةً‌» نازل شد. 
پیامبر متوجّه شد که کثیرى که خداوند مقدّر کند،قابل شماره نیست. ٥
پاداش خدا به قرض‌دهندگان،هم در دنیا و هم در آخرت است.زیرا در کنار« أَضْعافاً کَثِیرَةً‌ » مى‌فرماید: «وَ إِلَیْهِ‌ یُرْجَعُونَ‌» گویا حساب قیامت،جدا از پاداش‌هاى دنیوى است. 
جلوى بدآموزى و سوء برداشت باید گرفته شود.اگر در اوّل آیه خداوند با لحنى عاطفى از مردم قرض مى‌خواهد،بدنبال آن مى‌فرماید: «وَ اللّهُ‌ یَقْبِضُ‌ وَ یَبْصُطُ‍‌» تا مبادا گروهى همچون یهود خیال کنند که خداوند فقیر است و بگویند: «إِنَّ‌ اللّهَ‌ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ‌ أَغْنِیاءُ» ٦و همچنین بدانند که قرض گرفتن خدا،براى رشد انسان است،نه به خاطر نیاز او.منافقان مى‌گفتند:به مسلمانان انفاق نکنید تا از دور رسول خدا پراکنده شوند. 
قرآن در جواب آنها فرمود:آنها در چه باورى هستند،مگر نمى‌دانند خزائن آسمان‌ها و زمین در دست خداوند است! ٧
پیام‌ها: 
١-کمک به خلق خدا،کمک به خداست. «یُقْرِضُ‌ اللّهَ‌» بجاى«یقرض الناس» 
٢-براى ترغیب مردم به کارهاى خیر،تشویق لازم است. «فَیُضاعِفَهُ‌ لَهُ‌ أَضْعافاً کَثِیرَةً‌» 
٣-اگر ما گشایش و تنگ دستى را بدست خدا بدانیم،راحت انفاق مى‌کنیم.«و اللّه یَقْبِضُ‌ وَ یَبْصُطُ‍‌» 
٤-اگر بدانیم که ما به‌سوى او بازمى‌گردیم و هرچه داده‌ایم پس مى‌گیریم،راحت انفاق خواهیم کرد. «إِلَیْهِ‌ تُرْجَعُونَ‌» 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۸ ، ۱۶:۰۴
محمدرضا زارع

«٢٤٤»وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ‌ اللّهِ‌ وَ اعْلَمُوا أَنَّ‌ اللّهَ‌ سَمِیعٌ‌ عَلِیمٌ‌ 
و در راه خداوند پیکار کنید و بدانید که خداوند شنوا و داناست. 
نکته‌ها: 
در آیه قبل خواندیم که فرار از جنگ،چاره‌ساز نیست و قهر خداوند مى‌تواند هزاران نفر فرارى را فراگیرد . 
این آیه مى‌فرماید:اکنون که مرگ و حیات به دست اوست،پس در راه او پیکار کنید و بدانید که پاداش شما نزد او محفوظ‍‌ است.زیرا او به آنچه بر شما مى‌گذرد،آگاه است. 
پیام‌ها: 
١-جهاد و مبارزه،زمانى ارزش دارد که براى خدا و در راه خدا باشد.جنگ از سر انتقام و براى اظهار قدرت و استثمار و کشورگشایى مقدّس نیست،بلکه ضد ارزش است. «قاتِلُوا فِی سَبِیلِ‌ اللّهِ‌» 
٢-توجّه به اینکه ما در محضر خدا هستیم،قوى‌ترین عامل و انگیزه براى پیکار در میدان جنگ است. «سَمِیعٌ‌ عَلِیمٌ‌» 
٣-براى فرار از جهاد،عذرتراشى نکنید.زیرا خداوند نیّت شما را مى‌داند و بهانه‌هاى شما را مى‌شنود. «سَمِیعٌ‌ عَلِیمٌ‌» 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۸ ، ۱۷:۰۹
محمدرضا زارع