عصر ظهور

موسسه مجازی امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

عصر ظهور

موسسه مجازی امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

نویسند و گردآورنده مطالب : محمد رضا زارع
#نشر مطالب باذکر نشانی این وبلاگ بلامانع است!
_____________________

حدیث روز:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ مِنَ الْخَیْرِ مَا یُعَجَّلُ
اصول کافى جلد3 صفحه: 212 روایة:4

ترجمه :
رسول خدا (ص) فرمود: همانا خدا کارهاى خیر، زود انجام شده را دوست دارد.

__________________________
*دوستان مارا در لینک زیر حتما دنبال کنید.*

دوستانی که بنده را دنبال میکنند، در صورتی که آدرس سایتشان نیز در فهرست دنبال کنندگانمون ثبت باشه و لینک دنبال کردن هم داشته باشند دنبال خواهند شد


۳۱۲ مطلب با موضوع «تفسیر قرآن» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ اِلاَّ أَیَّامًا مَّعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِندَ اللّهِ عَهْدًا فَلَن یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ  ام تَقُولُونَ عَلَی اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (۸۰) بَلَی مَن کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (۸۱)»

 

[و گفتند: جز روزهایی چند، هرگز آتش به ما نخواهد رسید بگو: مگر پیمانی از خدا گرفته‏اید که خدا پیمان خود را هرگز خلاف نخواهد کرد یا  آن چه را نمی‏دانید به دروغ به خدا نسبت می‏دهید* آری کسی که بدی به دست آورد و گناهش او را در میان گیرد، پس چنین کسانی اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود]

 

1) امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: خداوند عز و جل فرمود: «وَقَالُواْ» یعنی یهودیانی که در بزهکاری ثابت قدم، در ایمان ظاهرساز، و از دورویی، شادمان بودند و به گمان خود برای نابودی رسول خدا صلی الله علیه و آله و خاندانش دسیسه می کردند؛ «لَن تَمَسَّنَا النَّارُ اِلاَّ أَیَّامًا مَّعْدُودَةً» چرا که آنها در میان مسلمانان، دامادها و برادرانی سببی داشتند، پس کفر خود را از محمّد صلی الله علیه و آله و یارانش پنهان می کردند تا خویشان و دامادهای خود را در امان نگاه دارند؛ اگر چه حضرت و یارانش از این امر آگاه بودند. خویشانشان به آنها می گفتند: چرا نفاق می ورزید؛ حال آن که می دانید خداوند بدین سبب از شما خشمگین است و عذابتان می کند؟ آن یهودیان پاسخ می دادند: مدت عذابی که ما به خاطر این گناهان به آن گرفتار می شویم «أَیَّامًا مَّعْدُودَةً» سپری می شود و سپس به سوی نعمت های بهشت رهسپار می شویم. پس دلیلی نیست که بخواهیم در دنیا به سوی دشواری ها بشتابیم تا از عذابی جلوگیری کنیم که به اندازه  روزهای گناهان ماست و به پایان می رسد و می گذرد، این گونه به لذت آزاد شدن از خدمتگزاری و خوشی نعمت های دنیا دست یافته ایم و  آن چه بعدها بر سرمان می آید برایمان اهمیتی نخواهد داشت؛ چرا که ماندگار نیست و گذراست. پس خداوند عز و جل فرمود: «قُلْ» یا محمّد: «أَتَّخَذْتُمْ عِندَ اللّهِ عَهْدًا» که عذاب شما به خاطر کفرورزی به محمّد صلی الله علیه و آله و سرباز زدن از نشانه های او در مورد خود و علی علیه السلام و دیگر جانشینان و اولیایش تمام شدنی و ناپایدار است؟ این چنین نیست و آن عذاب، بدون شک پایدار و بی انتهاست، پس به خود جرأت ندهید که از روی کفر به خدا و رسولش و ولی برگزیده  او بر امّتش پس از او، بی شرمی و گناه کنید تا امّت محمّد صلی الله علیه و آله را در وسوسه اندازید و با به کار گرفتن سیاست پدری دلرحم و مهربان و بخشاینده که دلسوزانه با فرزند خود نرمخویی می کند سرپرست آنها شوید. «فَلَن یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ»، بنابراین از ادّعای گذرا بودن عذاب این گناهانی که مرتکب می شوید برحذر باشید. «أَمْ تَقُولُونَ عَلَی اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» اینکه از خدا عهدی گرفته اید یا نسبت دروغی که به او می دهید، هر دو ادعایی است که در آن دروغگویانی بیش نیستید.

 

سپس خداوند عز و جل فرمود: «بَلَی مَن کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» گناهی که او را در میان می گیرد همان گناهی است که او را از بوته ی دین خدا خارج می کند و از ولایت او بی بهره می سازد و در خشم او می افکند، آن گناه شرک و کفر به خدا و کفر به پیامبری محمّد رسول خدا صلی الله علیه و آله و کفر به ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام است که هر گوشه ی آن، او را در میان می گیرد؛ یعنی کردارش را فرا می گیرد و همه را باطل می کند و از بین می برد. «فَأُوْلَئِکَ» که به این گناه فراگیر دست می یازند، «أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ».

 

سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: دوست داشتن علی علیه السلام کاریست نیک که با وجودش هیچ گناهی اگر چه بزرگ باشد زیانی نمی رساند، جز این که دوستدار او به سختی های دنیا دچار گردد تا از گناه پاک شود و به برخی از عذاب های آخرت گرفتار شود تا این که با شفاعت سروران پاک و پاک دامن خویش، از آن رهایی یابد. دوست داشتن دشمنان علی و مخالفت با او، گناهی است که با وجودش هیچ چیز بهره ای نمی رساند، جز این که دشمنان او در دنیا به خاطر طاعاتشان، از نعمت و تندرستی و آسودگی بهره مند گردند و چون به آخرت درآیند تنها عذاب پایدار است که نصیبشان می شود. سپس فرمود: همانا هر کس ولایت علی علیه السلام را انکار کند، هرگز بهشت را به چشم خود نخواهد دید؛ جز این که بهشت را ببیند تا بداند اگر دوستدار علی علیه السلام می بود، بی شک آنجا، سرا و اقامتگاه و جایگاهش می شد و این گونه افسوس و پشیمانی بر او افزون می گردد و همانا کسی که علی علیه السلام را دوست بدارد و از دشمنانش بیزاری جوید و دوستانش را پاس دارد، هرگز دوزخ را به چشم خود نخواهد دید، جز این که دوزخ را ببیند و به او گویند: اگر شیوه ای جز این داشتی، بی شک اینجا اقامتگاه تو می شد و او اگر ستمی جز کفر به علی علیه السلام بر خود کرده باشد، دمی از آتش دوزخ به او می رسد تا به سان گرمابه ای که چرک از او می زداید، او را پاک گرداند و آن گاه با شفاعت دوستان خود از آنجا به بهشت منتقل می شود.#1#

 

2) امام صادق علیه السلام در باره   کلام خداوند عز و جل فرمود: «بَلَی مَن کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ» آن گاه که امامت امیر مؤمنان علی علیه السلام را انکار کردند، «فَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»#2#

 

 

1 - تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص 303، ح 146 - 148

2 - کافی، ج 1، ص 355، ح 82

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۰۲ ، ۲۱:۲۴
محمدرضا زارع

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاَ یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ اِلاَّ أَمَانِیَّ وَاِنْ هُمْ اِلاَّ یَظُنُّونَ (۷۸) فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِیَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَوَیْلٌ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا یَکْسِبُونَ (۷۹)»

 

[و (بعضی) از آنان، بی‏سوادانی هستند که کتاب (خدا) را جز خیالات خامی نمی‏دانند و فقط گمان می‏برند * پس وای بر کسانی که کتاب (تحریف‏شده‏ای) با دست های خود می‏نویسند، سپس می‏گویند: این از جانب خداست تا بدان بهای ناچیزی به دست آرند، پس وای بر ایشان از  آن چه دست هایشان نوشته و وای بر ایشان از  آن چه (از این راه) به دست می‏آورند]

 

1) امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: خداوند عز و جل فرمود:  ای محمّد! برخی از این یهودیان «أُمِّیُّونَ»، سواد خواندن و نوشتن ندارند؛ امّی کسی است که به مادرش نسبت داده می شود؛ یعنی او مثل آن لحظه که از شکم مادرش بیرون آمده، خواندن و نوشتن نمی داند. «لاَ یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ» که از آسمان فرو فرستاده شده و نه کسی را که به آن دروغ می بندد، و نمی توانند تفاوت این دو را دریابند؛ «اِلاَّ أَمَانِیَّ» یعنی مگر این که برایشان بخوانند و به آنها بگویند: این، کتاب خدا و کلام اوست. اگر از کتاب خدا، خلاف  آن چه را در آن است برایشان بخوانند، آنها در نمی یابند. «وَاِنْ هُمْ اِلاَّ یَظُنُّونَ» سرانشان درباره  دروغ بودن پیامبری محمّد صلی الله علیه و آله و امامت علی علیه السلام، سرور خاندان او، برای آنها سخن می گویند و آنها از این گویندگان تقلید می کنند؛ اگر چه تقلید کردن از اینان برایشان حرام شده است. مردی به حضرت امام جعفر صادق علیه السلام عرض کرد: اگر آن جماعت تنها به واسطه   آن چه از علمایشان می شنیدند از کتاب خدا خبر می یافتند و جز این راه دیگری نداشتند، چرا باید آنها را به خاطر تقلید از علمای یهود و پذیرفتن سخنشان نکوهش کرد؟ مگر نه این است که توده  یهود، همچون توده  ما از علمای خود تقلید می کرده اند؟ اگر برای آنها روا نبوده که سخن علمایشان را بپذیرند، چگونه این امر برای توده  ما رواست؟ حضرت علیه السلام فرمود: توده  ما و علمای ما، با توده  یهود و علمای آنها از جهتی متفاوت و از جهتی برابرند. از آن جهت که برابرند خداوند، هم توده  ما، و هم توده  یهود را به خاطر تقلید از علمایشان نکوهش کرده است و امّا از آن جهت که متفاوتند نکوهشی بر آنها نیست.

 

آن مرد عرض کرد:  ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله برایم توضیح دهید.

 

حضرت علیه السلام فرمود: توده  یهود، علمایشان را می شناختند و می دانستند که آنها بی پرده دروغ می گویند و حرام خواری و رشوه خواری می کنند و احکام را به خاطر رودربایستی و روابط و رشوه دهی، از حالت واجب بودن در می آورند، و می دانستند که آنها سخت، تعصب می ورزند و از این رو، بین دین های مردم تفاوت قائل می شوند و چون تعصب دارند، حقوق کسی را که  علیه او یکدندگی می کنند، پایمال می نمایند و اموال دیگران را به ناروا به کسی که از او هواداری می کنند می بخشند؛ و به خاطر این ها به آنها ستم می ورزند و می  دانستند که آنها به کارهای حرام، دست می  یازند و به واسطه  گواهی دل هایشان ناگزیر بودند که بدانند هر کس کرداری همچون کردار آن علما داشته باشد، بدکار است و با خداوند متعال مناسبتی ندارد و سزاوار واسطه بودن بین او و آفریدگارش نیست. بدین سبب وقتی آنها از کسی تقلید کردند که او را شناخته بودند و می دانستند که نباید خبر او را پذیرفت و حکایاتش را باور کرد و به امرش عمل نمود و آن هم امری که از قول کسی برایشان نقل می کند که آنها او را ندیده اند، خداوند در این هنگام آنها را نکوهش کرد و واجب دانست که آنها خود به چشم خویش، در کار رسول خدا صلی الله علیه و آله نظر افکنند؛ چرا که نشانه های او آشکارتر از این بود که پنهان بماند و نمایان تر از این بود که از چشمشان دور بماند. به همین ترتیب اگر توده  امت ما نیز از فقهایشان پیروی کنند؛ حال آن که بدانند آنها آشکارا هرزگی می کنند و سخت، تعصب می ورزند و بر مال دنیا و حرام آن چنگ می اندازند و کسی را که  علیه او یکدندگی می کنند حتی اگر شایسته باشد تا به اوضاعش بهبود بخشند، از پا در می آورند؛ و به کسی که هوادار او هستند حتی اگر سزاوار خواری وزبونی باشد، نیکی و دهش می کنند؛ در این صورت توده  ما نیز همچون همان یهودیانی هستند که خداوند آنها را به خاطر تقلید از فقهای بدکارشان نکوهید. امّا آن فقیه که خویشتن دار باشد و از دین خود نگهبانی کند و با هوای نفسش مخالفت ورزد و گوش به فرمان مولای خویش بسپارد، توده ها باید از او تقلید کنند و چنین اوصافی تنها در برخی از فقهای شیعه و نه همه  آنها جمع می آید. امّا آنان که در کردار زشت و شرم آور، پا جای پای فقیهان ناپاک می گذارند، از آنها هیچ چیزی را در باره  ما نپذیرید و آنها را گرامی ندارید که  آن چه آنها در باره   ما نقل می کنند، بسیار آمیخته با دروغ است؛ زیرا آن ناپاکان، سخن ما را می گیرند و از روی نادانی در سراسر آن دست می برند و همه چیزش را دگرگون می کنند و به سبب کم خردی خود و دیگران، به ما دروغ می بندند؛ و این گونه از کالای دنیا، توشه برای آتش جهنم بر می گیرند. از جمله  آنها گروه ناصبی ها هستند که نمی توانند عیبی از ما بجویند، پس گوشه ای از دانش های صحیح ما را فرا می گیرند و با آن، به سوی شیعیان ما روی می آورند و نزد ناصبی های جنگ افروز ما آن را تباه می کنند و چند و چندین برابرش بر آن می افزایند و این چنین دروغ هایی بر ما می بندند که از ما به دور است. پس مسلمانان شیعه و فرمانبردار ما، به گمان آن که برگرفته از دانش ماست، آن را می پذیرند و گمراه می شوند و دیگران را به گمراهی می کشانند.ضرر آن ناصبی ها بر شیعیان ناتوان ما، زیان بارتر از لشکر یزید که لعنت و عذاب بر او باد بر حسین بن علی علیه السلام و یارانش است؛ زیرا آنان جان و مال آنها را به یغما می برند و آن جان و مال باختگان در ازای گزندی که از دشمنانشان می بینند، والاترین درجات را نزد خداوند می یابند. اما آن علمای بد کار ناصبی، که خود را دوستدار ما و مخالف دشمنان ما نشان می دهند، شیعیان بیچاره  ما را در شک و شبهه می اندازند و آنها را به گمراهی می افکنند و از جستجوی حقیقت راستین باز می دارند؛ و البته آن کس که در میان آن توده، خدا را در قلب خود بیابد، تنها در پی حفاظت از دین و بزرگ داشتن ولی خویش بر می آید و وی را در برابر آن یزید فریبکار کفرپیشه، تنها نمی گذارد و مؤمنانه خود را برای یاری او آماده می سازد و در باره  او راهی نیک، پیشه می سازد و آن گاه خداوند، او را با پذیرفتن کردارش، کامیاب می سازد و به پاداش رفتارش، خیر دنیا و آخرت را برایش فراهم می سازد و برای هر کس که در پی گمراه کردن اوست، لعنت دنیا و عذاب آخرت را گرد می آورد.

 

سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بدترین علمای امّت ما، کسانی هستند که مردم را از ما گمراه می کنند و راه هایی را که به سوی ماست قطع می کنند و اسم های ما را بر دشمنانمان می گذارند و لقب های ما را به آنها می دهند و بر آنها درود می فرستند؛ حال آن که سزاوار لعنت هستند و بر ما لعنت می فرستند؛ حال آن که ما در کرامات خداوند غوطه وریم و با برخورداری از درود خدا و درود فرشتگان درگاه او، از درود فرستادن آنها بی نیازیم.

 

سپس حضرت فرمود: به امیر مؤمنان، حضرت علی علیه السلام عرض کردند: بهترین آفریده ها پس از امامان هدایتگر و روشنی  بخش تاریکی چه کسانی هستند؟ حضرت علیه السلام فرمود: علما، آن گاه که درست کار باشند. عرض کردند: و بدترین آفریدگان خدا پس از شیطان و فرعون و نمرود و آنهایی که نام و لقب شما را به خود نهاده اند و جای شما را گرفته اند و در سرزمین های شما حکمرانی می کنند چه کسانی هستند؟ حضرت علیه السلام فرمود: علما، آن گاه که بدکار باشند و باطل را آشکار و حق را پنهان کنند. خداوند عز و جل در باره   اینان فرموده است: «أُولَئِکَ یَلعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ اِلاَّ الَّذِینَ تَابُواْ» [آنان را خدا لعنت می‏کند و لعنت ‏کنندگان، لعنتشان می‏کنند، مگر کسانی که توبه کردند] #1#. سپس خداوند متعال فرمود: «فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِیَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا» حضرت علیه السلام فرمود: خداوند عز و جل این سخن را در باره  آن گروه از یهودیان فرمود که اوصافی نوشتند و پنداشتند آن نوشته، اوصاف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است؛ حال آن که بر خلاف اوصاف ایشان بود. آنها به بیچارگان یهود می گفتند: این اوصاف پیامبری است که در آخر الزمان برانگیخته می شود: او تن و شکمی بزرگ و موی خرمایی رنگ دارد و اوصاف محمّد بر خلاف این است و آن پیامبر، پانصد سال بعد می آید و هدف آنها این بود که ریاستشان بر ناتوانان یهود بر جا بماند و شایستگی آنها بر سرشان پایدار باشد و خدمت به محمّد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و خاندان برگزیدگان ایشان را از سر خود باز کنند. خداوند عز و جل فرمود: «فَوَیْلٌ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ» از این اوصاف ساختگی که بر خلاف اوصاف محمّد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام می باشد، آنها به سختی عذاب در دردناک  ترین جاهای دوزخ گرفتار می شوند. «وَوَیْلٌ لَّهُمْ» از سختی دوباره  عذاب، افزون بر بار نخست، «مِّمَّا یَکْسِبُونَ» از اموالی که با استوار کردن توده  خود، در تکذیب محمّد رسول خدا صلی الله علیه و آله و انکار جانشینی برادرش علی ولی خدا علیه السلام، از آنها به دست می آورند.#2#

 

1 - بقره/ 159 - 160

2 - تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص 299، ح 143 - 145

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۰۲ ، ۲۰:۴۰
محمدرضا زارع

بسم الله الرحمن الرحیم

«أَفَتَطْمَعُونَ أَن یُؤْمِنُواْ لَکُمْ وَقَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ (۷۵) وَاِذَا لَقُواْ الَّذِینَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَاِذَا خَلاَ بَعْضُهُمْ اِلَی بَعْضٍ قَالُواْ أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَآجُّوکُم بِهِ عِندَ رَبِّکُمْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ (۷۶) أَوَلاَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ (۷۷)»

 

[آیا طمع دارید که (اینان) به شما ایمان بیاورند با آن که گروهی از آنان سخنان خدا را می‏شنیدند، سپس آن را بعد از فهمیدنش تحریف می‏کردند و خودشان هم می‏دانستند*و (همین یهودیان) چون با کسانی که ایمان آورده‏اند برخورد کنند می‏گویند: ما ایمان آورده‏ایم و وقتی با همدیگر خلوت می‏کنند می‏گویند: چرا از   آن چه خداوند بر شما گشوده است برای آنان حکایت می‏کنید تا آنان به (استناد) آن پیش پروردگارتان بر ضد شما استدلال کنند؟ آیا فکر نمی‏کنید؟* آیا نمی‏دانند که خداوند  آن چه را پوشیده می‏دارند و  آن چه را آشکار می‏کنند می‏داند؟]

 

1) امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله با معجزه  خود آن یهودیان را خیره کرد و با دلایل گویای خود بهانه های آنها را برچید، آن چنان که در برابر نشانه  آشکار او حرفی برای آنها باقی نماند و دیگر نتوانستند به خاطر معجزه اش تهمت فریب کاری به او زنند، عرض کردند:  ای محمّد! ایمان آوردیم که تو رسول هدایتگر و هدایت یافته هستی، و علی برادر تو وصی و ولی توست. امّا وقتی با دیگر یهودیان تنها می شدند به آنها می گفتند: ما در ظاهر به او ایمان آوردیم تا بتوانیم شر او را از سر خود کم کنیم و فرصت یابیم تا او و یارانش را از پا درآوریم؛ چرا که وقتی باور کنند ما با آنها هستیم، ما را از اسرار خود باخبر می سازند و چیزی را از ما پنهان نمی کنند، این گونه ما دشمنانشان را از آنها آگاه می سازیم تا وقتی آنها در گرفتاری و تشویش افتادند و نتوانستند از خود دفاع کنند و دشمن را عقب برانند، اینان بتوانند با یاری و پشتیبانی ما، به آنها ضربه بزنند. این جماعت، دیگر یهودیان را باز می داشتند تا مبادا مردم را از نشانه ها و معجزاتی که دیده اند باخبر کنند. در این هنگام خداوند متعال به محمّد رسول خود صلی الله علیه و آله خبر داد که اینان باورشان کژ، و دل و جانشان آلوده است و چنانند که اگر کسی به زبان آورد نشانه های محمّد و دلایل آشکار و معجزات خیره ساز او را دیده است، اینان سخنش را حاشا می کنند. پس خداوند عز و جل فرمود:  ای محمّد! «أَفَتَطْمَعُونَ» تو و یارانت یعنی علی و خاندان پاکش، «أَن یُؤْمِنُواْ لَکُمْ» آن یهودیانی که با حجت های خدا چشمانشان را خیره ساختید و با نشانه ها و دلیل های آشکارش، ناتوانشان کردید «أَن یُؤْمِنُواْ لَکُمْ» با دل هایشان شما را تأیید کنند و در خلوت خود با شیطانهای هم کیش خود از ارجمندی شما سخن بگویند. «وَقَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِّنْهُمْ» یعنی از آن یهودیان بنی اسرائیل «یَسْمَعُونَ کَلاَمَ اللّهِ» بر دامنه  کوه طور سینا اوامر و نواهی او را «ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ» از آن گونه ای که شنیده بودند، وقتی برای دیگر یهودیان که آنجا حاضر نبودند آن را تعریف کردند، «مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ» و خود دانستند که گفته هایشان دروغی بیش نیست. «وَهُمْ یَعْلَمُونَ» که یاوه پرداز و دروغگویند، پس از این که آنها با موسی به کوه رفتند و کلام خدا را شنیدند و از امر و نهی های او باخبر شدند و کلام خدا را به گوش دیگر کسان رساندند، بنی  اسرائیل دو دسته شدند؛ در میان آنها مؤمنان بر ایمان خود استوار ماندند و در نیت های خود راستی پیشه کردند، امّا پیشینیان آن یهودیانی که در این ماجرا در حق رسول خدا صلی الله علیه و آله دورویی کردند، به بنی اسرائیل گفتند: خداوند متعال، این چنین به ما گفت و امر و نهی او همین سخنانی است که برایتان گفتیم و در ادامه گفت: حتی اگر فرمان من برایتان دشوار بود، باید انجام دهید و اگر حرام من برایتان سخت بود، باید انجام ندهید «وَهُمْ یَعْلَمُونَ» که دروغ می گویند، سپس خداوند عز و جل، نفاق جاهلانه ی آنها را در جایی دگر، آشکار ساخت و فرمود: «وَاِذَا لَقُواْ الَّذِینَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا» آنها به هنگام دیدار سلمان و مقداد و ابوذر و عمار می گفتند:

 

ما نیز همچون شما به پیامبری محمّد صلی الله علیه و آله و نیز به امامت برادرش علی بن ابی طالب علیه السلام ایمان آورده ایم و ایمان داریم که علی برادر هدایتگر، وزیر فرمانبر و جانشین او در میان امّت اوست که وعده هایش را تحقّق می بخشد و حقّ پیمانش را به جا می آورد و در انجام مسئولیت های حکومتش، نیک می کوشد و بندگان خدا را سرپرستی می کند و خشم خدا را از ایشان به دور می دارد و چون از او پیروی کنند سبب ساز خشنودی خداوند از ایشان می شود، و به درستی که جانشینان او پس از وی ستارگان درخشان و ماه های تابناک و خورشید شکوهمند فروزان هستند و دوستدارانشان، دوستان خدا و ستیزه جویانشان، دشمنان خدا هستند و برخی دگر می گفتند: گواهی می دهیم که محمّد آورنده  معجزات و برپا کننده ی نشانه های آشکار الهی است، همان کسی که چون قریشیان دسیسه ی قتلش را چیدند و در پی او برآمدند تا از پا درش آورند، خداوند دست و پایشان را خشکاند و این چنین دست هایشان از کار افتاد و پاهایشان بر جای ماند تا این که ناامید و درهم شکسته بازگشتند و البته اگر محمّد صلی الله علیه و آله خواسته بود، به تنهایی همه  آنها را از پا درآورده بود. او همان کسی است که وقتی قریشیان به نزدش آمدند و او را به سوی هُبل «از بت های زمان جاهلیت» فرستادند تا آن به راستگویی آنها و دروغگویی او حکم دهد، هُبل به پایش افتاد و بر پیامبری او و امامت برادرش، علی، و جانشینی اولیاء وی پس از او در به دست گرفتن حکومت و امامت او گواهی داد؛ و او همان کسی است که چون قریشیان او و بنی هاشم را به شعب#1# کوچاندند و بر آنجا نگهبانی گماردند تا نگذارد به آنها غذا برسد یا کسی از آنجا خارج شود مبادا که به دنبال غذایی برای آنها رود، او برای همه  آنها، چه کافر و چه مؤمنشان، غذایی بهتر از منّ و سلوی فراهم آورد و برای هر یک هر  آن چه که دوست داشت از گونه گونه های گواراترین غذاها و انواع شیرینی ها، حاضر نمود و نیک  ترین جامه ها را به آنها پوشاند و رسول خدا صلی الله علیه و آله در میان آنها بود و چون دید دل های آنها از تنگنای آن درّه به تنگ آمده است، با دست راست و چپ خود به کوه ها اشاره کرد و به آنها فرمود: دور شوید و آنها دور شدند و از هم فاصله گرفتند و آن چنان صحرایی پدید آمد که آغاز و پایانش دیده نمی شد. سپس با دست خود اشاره کرد و فرمود:  ای امانت داران محمّد و پیروان! او برویانید درختان و میوه ها و رودها و شکوفه ها و گیاهانی را که خداوند در دلتان امانت نهاد. ناگهان درختان قد برافراشته و ریحان های دلپذیر و سرسبزی های چشم نواز، سر برون آوردند؛ چنان که دل ها و دیده ها فرخنده شدند و غم ها و غصه ها از میان رخت بربستند و اندیشه ها آرام یافتند؛ و آنها می دانستند که هیچ یک از پادشاهان جهان چنین صحرایی ندارد که این چنین درختانی شگفت انگیز و میوه هایی سر فرود آورده و رودهایی به هم پیوسته، و ریحان هایی شاداب و گیاهانی زیبا در برگرفته باشد.

 

و محمّد همان کسی است که فرستاده  ابوجهل نزدش آمد و تهدیدکنان گفت:  ای محمّد! جنونی که در سر داری مکّه را بر تو تنگ کرد و تو را به راه یثرب درافکند و همچنان با توست تا تو را از خود بی خود کند و به کاری وادارد که به هلاکت و نابودیت می انجامد. تو شهر را بر مردم تباه می کنی و آنها را در آتشی می افکنی که خودت را می سوزاند، پایانی برای کارهای تو نمی بینم، جز این که قریشیان یکپارچه بر تو می شورند تا اثری از تو برجا نگذارند و ضرر و زیانت را از میان بردارند. تو با یاران بی خردت که فریفته  تو گشته اند، با آنها رویارو می شوی و در این کارزار، کسانی به دادت می رسند که تو را باور ندارند و از تو کینه به دل دارند، امّا از روی ترس به یاری و پشتیبانی از تو می شتابند؛ چرا که می ترسند با هلاکت تو آنها نیز هلاک شوند و با نابودی تو زن و فرزند آنها نیز نابود شوند و با بیچاره شدن تو و یارانت، آنها و اطرافیانشان نیز بیچاره شوند، آنها می پندارند وقتی دشمنانت تو را شکست دهند و بی رحمانه به سرزمین آنها وارد شوند، بین دوست و دشمن تو فرقی نمی گذارند و همه را با هم ریشه کن می کنند؛ همان طور که بر زن و فرزند و مال تو دست می یابند، بر زن و فرزند و مال آنها نیز دست می یازند و آنها را به اسارت و چپاول می برند. آن که هشدار داد معذور شد و آن که توضیح داد تمام تلاشش را به کار گرفت. من در میان مدینه و در حضور تمامی یاران محمّد و همه  یهودیان بنی اسرائیل که او را باور ندارند، این پیغام را به او رساندم، این چنین آن کفرپیشگان به آن فرستاده دستور داده بودند تا مؤمنان را از کنار پیامبر صلی الله علیه و آله، دور کنند و دیگر کافران حاضر در آنجا را برای شورش علیه ایشان فریب دهند.

 

رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن فرستاده فرمود: آیا سخنت را پیوسته بیان کردی و پیغامت را به تمام رساندی؟ عرض کرد: بله. فرمود: پس پاسخت را بشنو. همانا ابوجهل مرا به ناخوشی و نابودی تهدید می کند و پروردگار جهانیان مرا به یاری و پیروزی وعده می دهد؛ حال آن که خبر خداوند راست  تر و حرف شنوی از او سزاوارتر است. پس از این که خداوند، محمّد را یاری کند و با سخاوت و بزرگواری خود به او لطف کند، هر کس او را خوار پندارد و بر او خشم گیرد، هیچ آسیبی نمی تواند به او برساند. به ابوجهل از جانب من بگو: تو پیغامی را که شیطان در دلت انداخت به من رساندی و من پاسخی را که خداوند مهربان در خاطرم نشاند به تو دادم. بیست و نه روز بین ما جنگ درمی گیرد و خداوند به دست ضعیف  ترین یاران من، تو را هلاک خواهد کرد و تو و عتبه و شیبه و ولید و فلان کس و فلان کس  و چندی از قریش را نام برد  را، در حالی که جان باخته اید در چاه بدر خواهد انداخت. من هفتاد تن از شما را به قتل می رسانم و هفتاد تن را به اسارت می گیرم، و با غل و زنجیرهای درشت و سنگین می برم. سپس حضرت گروهی از مؤمنان و یهودیان و نصرانی ها و دیگر توده  حاضر را ندا داد و فرمود: آیا می خواهید قتلگاه هر یک از آنها را به شما نشان دهم؟ با من به سرزمین بدر بیایید، آنجا میعادگاهی است که جمعیتی انبوه را در بزرگترین امتحان گرد هم می آورد؛ بیایید تا پایم را بر قتلگاه تک تک آنها بگذارم و شما خواهید دید که هیچ کم و زیاد نخواهد شد و تغییر نخواهد کرد و لحظه ای دیر یا زود نخواهد شد و هیچ یک از آنها را آسوده نخواهد گذاشت.

 

در آن میان تنها علی بن ابی طالب علیه السلام پاسخ داد و عرض کرد: بله، بسم الله. دیگران گفتند: ما به چهارپا و ابزار و توشه نیازمندیم و نمی توانیم به سوی آنجا رهسپار شویم، در حالی که چند روز راه است. رسول خدا صلی الله علیه و آله به دیگر یهودیان فرمود: شما چه می گویید؟ عرض کردند: ما می خواهیم در خانه هایمان بمانیم و نیازی به دیدن ادّعای غیر ممکن تو نداریم.

 

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: در راه آنجا هیچ رنجی نخواهید برد، یک گام که بردارید خداوند زمین را برایتان در می نوردد و شما را در گام دوم به آن جا می رساند. مؤمنان گفتند: رسول خدا صلی الله علیه و آله راست می گوید، ما به این نشانه مفتخر می شویم. کافران و منافقان گفتند: این دروغ را خواهیم آزمود تا بهانه  محمّد برچیده شود و ادعایش دلیلی علیه خودش گردد، و دروغگویی اش رسوا شود. آن قوم یک گام و سپس گام دوم را برداشتند، ناگهان خود را کنار چاه بدر یافتند و از این امر به شگفت آمدند. رسول خدا آمد و فرمود: این چاه را نشانه بگذارید و از آن به اندازه ی یک ذراع فاصله بگیرید. آنها اندازه گرفتند و چون یک ذراع شد حضرت فرمود: این قتلگاه ابوجهل است. فلان کس از انصار بر او زخم می زند و ضربه ی خلاص را عبد الله بن مسعود، ضعیف  ترین یار من، بر او فرود می آورد؛ سپس فرمود: از سوی دیگر چاه، به سویی دیگر، چنین و چنان اندازه بگیرید و اندازه های مختلف را ذراع به ذراع بیان فرمود، و چون هر اندازه ای گرفته می شد محمّد صلی الله علیه و آله می فرمود: این قتل گاه عتبه است، و آن قتل گاه شیبه، و آن قتل گاه ولید، و فلان کس و فلان کس کشته خواهند شد تا این که همه  آن هفتاد تن را اسم برد و فلان کس و فلان کس، اسیر خواهند شد تا این که از اسمهای همه  آن هفتاد تن و نیز اسم پدرانشان و صفت هایشان و نسب پدرانشان و نسب بنده های خودشان و بنده های پدرانشان یاد کرد؛ سپس فرمود: از خبری که به شما دادم آگاه شدید؟ عرض کردند: بله. فرمود: و این حقیقتی است که پس از بیست و هشت روز، در روز بیست و نهم به وقوع می پیوندد، و وعده ای از سوی خداست که انجام شدنی است و قضای حتمی اوست که تحقّق آن واجب است.

 

سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای گروه مسلمانان و یهودیان!   آن چه را شنیدید بنویسید. عرض کردند:  ای رسول خدا! شنیدیم و دریافتیم و فراموش نمی کنیم، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: نوشتن بهتر و در یادآوری ماندگارتر است. عرض کردند:  ای رسول خدا! حال، دوات و نویسنده از کجا بیاوریم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این با فرشتگان. سپس فرمود: ای فرشتگان پروردگار من!   آن چه را از این داستان شنیدید، روی پوست هایی بنویسید و پوست هر کس را در آستین او بگذارید. سپس فرمود: ای گروه مسلمانان و یهودیان! به آستین های خود بنگرید و  آن چه را در آن است بیرون آورید و بخوانید. آنها به آستین هایشان نگریستند، ناگاه هر یک از آنها در آستین خود نوشته ای یافت و آن را خواند و  آن چه را رسول خدا صلی الله علیه و آله بیان فرموده بود در آن دید، بدون اینکه کم و زیاد یا پیش و پس شده باشد. حضرت فرمود: آنها را به آستین هایتان بازگردانید که برای شما نشانه و برای مؤمنانتان، مایه  افتخار و بر دشمنانتان حجت است؛ و آنها نوشته ها را با خود نگه داشتند، تا این که روز بدر فرا رسید و همه  اتفاقات آن پایان یافت و آنها همه را بدون کم و زیاد یا پیش و پس، همچون فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله یافتند و نوشته های خود را با آن مطابقت دادند و همه را بدون کم و زیاد یا پیش و پس، همچون  آن چه فرشتگان نوشته بودند یافتند. مسلمانان، ظاهر آن یهودی ها را پذیرفتند و باطنشان را به خدا واگذاردند.

 

وقتی آن یهودیان به یکدیگر رسیدند گفتند: چه کردید؟ به آن مسلمان ها خبر دادید، «بِمَا فَتَحَ اللّهُ عَلَیْکُمْ» از دلایل راستی پیامبری محمّد صلی الله علیه و آله و امامت برادرش علی علیه السلام، «لِیُحَآجُّوکُم بِهِ عِندَ رَبِّکُمْ» که شما این را دانستید و به چشم خود دیدید، امّا به او ایمان نیاوردید و از او فرمان نبردید. آنها از روی نادانی گمان می کردند اگر به ایشان از درستی آن نشانه ها خبر نداده بودند، دیگر محمّد صلی الله علیه و آله حجّت دیگری بر آنها نداشت. سپس خداوند عز و جل فرمود: «أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»  آن چه خداوند از دلایل پیامبری محمّد صلی الله علیه و آله برایتان آشکار کرد و شما به ایشان از «درستی» آنها خبر دادید، نزد پروردگارتان حجّتی بر شماست؟ خداوند متعال فرمود: «أَوَلاَ یَعْلَمُونَ» یعنی آیا نمی دانند آنها که به برادران خود گفتند: «أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللّهُ عَلَیْکُمْ» «لِیُحَآجُّوکُم بِهِ عِندَ رَبِّکُمْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ * أَوَلاَ یَعْلَمُونَ»- «أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ» در باره  دشمنی کردن با محمّد، و نیز  آن چه را که در دل های خود پنهان کردند و در ظاهر، به محمّد ایمان آوردند تا از این راه بتوانند او را نابود کنند و یارانش را از پا درآورند «وَمَا یُعْلِنُونَ» ایمانی که در ظاهر آوردند تا همدم آنها شوند و این گونه از اسرار آنها باخبر گردند و آن را به گوش کسانی که در پی آسیب رساندن به ایشان هستند برسانند؛ امّا چون خداوند نهان و عیان آنها را می دانست نهایت خواست خود و اوج هدفی را که از برانگیختن محمّد صلی الله علیه و آله در نظر داشت برای او تدارک دید، و امر او تحقّق یافت و این چنین دورویی و نیرنگ بازی آنها، هیچ آسیبی به محمّد صلی الله علیه و آله نرساند.#2#

 

2) امام باقر علیه السلام فرمود: گروهی از یهودیان که ستیزه جو و دسیسه پرداز نبودند، به هنگام دیدار مسلمانان برای ایشان از وصف محمّد صلی الله علیه و آله در تورات سخن می گفتند. پس بزرگانشان آنها را از این کار بازداشتند و گفتند: آنها را از وصف محمّد صلی الله علیه و آله در تورات باخبر نسازید؛ چرا که آن را نزد پرودگارتان علیه شما حجّت می گیرند، از این رو این آیات نازل شد. #3#

 

 

1 - شعب: راه کوهستانی یا گشادگی میان دو کوه، منظور از شعب در این جا شعب ابی یوسف است که وقتی قریش علیه بنی هاشم هم پیمان شد و آن پیمان نامه را نوشت، رسول خدا و بنی هاشم به آنجا پناه بردند «معجم البلدان 3/347»

2 - تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص 291، ح 142

3 - مجمع البیان: ج 1، ص 272

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۰۲ ، ۱۹:۴۹
محمدرضا زارع

بسم الله الرحمن الرحیم

«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَاِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَاِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَاِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (۷۴) »

 

[پس دل های شما بعد از این (واقعه) سخت گردید همانند سنگ یا سخت‏تر از آن؛ چرا که از برخی سنگها جویهایی بیرون می‏زند و پاره‏ای از آنها می‏شکافد و آب از آن خارج می‏شود و برخی از آنها از بیم خدا فرو می‏ریزد، و خدا از   آن چه می‏کنید غافل نیست]

 

1) امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: خداوند متعال فرمود: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم» ای جماعت یهودی! دل هایتان از نیکی و مهرورزی تهی و خشک و خشن و سخت شد، «مِّن بَعْدِ ذَلِکَ» پس از آن که چنان نشانه های شگفت انگیزی را در زمان موسی علیه السلام آشکار ساختم و نیز نشانه های معجزه آسای محمّد صلی الله علیه و آله را که پیش چشمانتان درآمد. «فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ» خشک است و هیچ نمی  پس نمی دهد، و هیچ خیری از آن سر بر نمی آورد؛ یعنی شما هیچ حقّی را از برای خداوند ادا نکردید و هیچ صدقه ای از دارایی و چهارپایانتان ندادید و هیچ خیری به کسی نرساندید و گشاده دستی نکردید، و هیچ مهمانی را میزبان نشدید و هیچ مصیبت زده ای را یاری نکردید و در داد و ستد و معاشرت با یکدیگر هیچ انسانیتی نشان ندادید. «أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً» دل هایتان به سختی سنگ ها بلکه سخت تر است و «از روی بی خیری به هنگام سخن گفتن» شنوندگان را در ابهام می افکند و سخنی واضح برایشان نمی گوید، همچون آن کس که گفت: تکه نانی یا تکه گوشتی خورده ام و منظور او این نبود که نمی دانم چه خورده ام، بلکه می خواست شنونده را در ابهام اندازد تا نفهمد او چه خورده است، حتی اگر خود این را بداند. و معنای این قسمت از آیه «بلکه سخت تر از سنگ» نیست؛ چرا که این نوعی استدراک «تصحیح  آن چه پیشتر گفته شده» و نادرست است. خداوند  عزّ و جل والاتر از آن است که خبری نادرست دهد و سپس اشتباه خود را تصحیح کند؛ زیرا او از هر   آن چه که بوده و هست و نیست و اگر بود، چگونه می بود آگاه است و این آفریده  ناقص است که اشتباه خود را تصحیح می کند. همچنین منظور از این قسمت آیه، این نیست که آن دلها همانند سنگ یا شدیدتر یعنی با سختی شدیدتر می باشد؛ چرا که این گونه بخش اول توسط بخش دوم انکار می شود. خداوند متعال فرمود: «فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ» در سختی امّا سخت  تر از آن یا نرم تر از آن نیست و هنگامی که به دنبال آن فرمود: «أَوْ أَشَدُّ» از گفته  پیشین خود که فرمود آن سخت تر نیست برگشت، مثل اینکه بگویی: از جانب تو هیچ خیری نمی رسد نه کم و نه زیاد، پس خداوند عز و جل در ابتدا ابهام برانگیخت و فرمود: «أَوْ أَشَدُّ» و در ادامه بیان فرمود که دل های آنها در سختی شدیدتر از سنگ است، البته نه با این کلام خود: «أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً» ،بلکه در آن جا که فرمود: «وَاِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأنْهَارُ» یعنی ای جماعت یهودی! آن دل ها در سختی ،شدیدتر از سنگ است ،به گونه ای که از آن هیچ خیری نمی رسد؛ چرا که از برخی از سنگ ها جوی هایی بیرون می زند و خیری می رسانند و به داد آدمی می رسند. «وَاِنَّ مِنْهَا» از سنگ «لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء» قطره های آب می چکد و آن بهتر از آن دل هاست؛ چه، از برخی سنگ ها جوی هایی بیرون می زند، امّا از دل های آنها نیکی بیرون نمی زند و هیچ شکافی نمی خورد تا دست کم، اندکی نیکی بیرون دهد حتی اگر بسیار نباشد. سپس خداوند عز و جل فرمود: «وَاِنَّ مِنْهَا» یعنی از سنگ «لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ» وقتی بالای سرش به اسم خداوند و اسامی اولیاء او محمّد صلی الله علیه و آله و علی و فاطمه و حسن و حسین و پاکان خاندان ایشان علیهم السلام سوگندی خورده شود، امّا در دل های شما هیچ از این نیکی ها یافت نمی شود. «وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»، بلکه از آن آگاه است و سزای آن را به شما می دهد و در این کار دادگرانه با شما رفتار می کند و هیچ ستم نمی ورزد، حسابتان را سخت می گرداند و کیفرتان را دردناک می سازد.

 

توصیفی که خداوند در اینجا از دل های آنها به دست می دهد، همانند این کلام او در سوره  نساء است: «أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِّنَ الْمُلْکِ فَاِذًا لاَّ یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیرًا» [آیا آنان نصیبی از حکومت دارند؟ (اگر هم داشتند) به قدر نقطه پشت هسته خرمایی (چیزی) به مردم نمی‏دادند] و توصیفی که در اینجا از سنگ ها به دست می دهد، همانند توصیفی دیگر در این کلام اوست «لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللَّهِ» [اگر این قرآن را بر کوهی فرو می‏فرستادیم یقیناً آن (کوه) را از بیم خدا فروتن (و) از هم ‏پاشیده می‏دیدی]#1# خداوند متعال، یهودیان و ناصبی ها را با این کلام خود نکوهش می کند.

 

یهودیان دو امر را با هم جمع کردند و مرتکب دو گناه شدند، سرزنش رسول خدا صلی الله علیه و آله بر یهودیان گران آمد، پس گروهی از سران و زبان آوران و سخنوران آنها گفتند:  ای محمّد! تو ما را تحقیر و دل هایمان را نفرین می کنی؛ حال آن که خداوند بر خلاف پندار تو می داند که دل های ما آکنده از خیر است. ما روزه می گیریم و صدقه می دهیم و از نیازمندان دلجویی می کنیم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همانا خیر در کاریست که به خاطر رضای خدا و بر طبق فرمان او انجام شود، امّا کاری که به قصد ریا و شهرت و دشمنی با رسول خدا و ثروت نمایی و فخرفروشی به او و تسلط جویی بر او انجام شود نه تنها خیری در آن نیست، بلکه شرّ خالص است و پیامدی ناگوار برای صاحبش به دنبال دارد و خداوند او را به سخت ترین شکنجه ها عذاب می کند.

 

آنها به ایشان عرض کردند:  ای محمّد! این حرف تو بود و حرف ما این است: ما این هزینه را فقط از آن رو می پردازیم که می خواهیم امر تو را بی حاصل کنیم و یارانت را از پیرامونت پراکنده سازیم. ما این کار را والاترین جهاد می دانیم و به خاطرش از خداوند بزرگ ترین و هنگفت ترین پاداش ها را امیدواریم. دست کم ما در ادعایمان با هم برابر هستیم، پس تو چه امتیازی بر ما داری؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:  ای برادران یهود! ممکن است صاحبان حق و پیروان باطل در ادّعا با هم برابر شوند، امّا نشانه های مسلّم خداوند و دلایل او آنها را از هم جدا کرده و از ظاهر سازی پیروان باطل پرده بر می دارد و حقیقت صاحبان حق را هویدا می سازد. فرستاده  خداوند، نادانی شما را غنیمت نمی شمارد و بدون نمایاندن نشانه ای مسلّم، شما را مجبور نمی کند که تسلیم امر او شوید، بلکه نشانه ای از خداوند متعال برایتان آشکار می سازد که نمی توانید آن را باور نکنید و یارای انکار سبب ساز آن را ندارید. اگر محمّد بخواهد نشانه ای از جانب خود به شما نشان دهد، به او شک می کنید و می گویید: او نیرنگ باز است و این نشانه را خودش ساخته و پرداخته و برای آن برنامه ریخته و دسیسه چیده است. امّا اگر شما خود پیشنهاد دهید، من خواسته  خودتان را به شما نشان می دهم و این گونه دیگر نمی توانید بگویید او برای این کار برنامه ریخته و دسیسه چیده و کارش برآمده از فریب و زمینه چینی است. پیشنهادتان چیست؟ پروردگار جهانیان حاضر است و به من وعده داده که هر چه شما خواستید برایتان نمایان سازد تا بهانه های کافران را برچیند و بر بصیرت مؤمنان بیافزاید. گفتند:  ای محمّد! حق را ادا کردی، اگر به وعده  منصفانه ات عمل کردی که هیچ، امّا اگر نکردی، تو خود اولین کسی هستی که ادعای پیامبریت را رد کرده ای، پس در توده  این امت وارد می شوی و گردن به حکم تورات می نهی؛ چرا که این گونه در برابر پیشنهاد ما ناتوان شده ای و ناروا بودن ادعایی که در مورد خود می کنی آشکار شده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: صداقت، خبر از حقیقت شما می دهد نه تهدید، پیشنهادتان را بگویید تا در  آن چه می خواهید بهانه ای برایتان باقی نماند. عرض کردند:  ای محمّد! پنداشته ای که در دل های ما از دل جویی نیازمندان و یاری ناتوانان و گشاده دستی برای باطل ستیزی و حق  طلبی خبری نیست، و سنگ ها از دل های ما نرم ترند و بیشتر از ما به فرمان خداوند متعال گردن می نهند. اکنون این کوه ها در اینجا حاضرند، بیا تا بسویشان رویم و از آنها گواهی بگیر که تو راست می گویی و ما دروغ. اگر زبان به تأیید راستی تو گشودند، حق با توست و پیروی از تو بر ما واجب می شود؛ امّا اگر سخن از نادرستی تو گفتند یا خاموش ماندند و پاسخت را ندادند، بدان که ادعایت نارواست و به خاطر هوس هایت خیره سری می کنی. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بسیار خوب، بیایید نزد هر کدام که می خواهید برویم تا از آن بخواهم برای من در مقابل شما گواهی دهد. پس به سوی ناهموارترین کوهی که می دیدند رهسپار شدند و گفتند:  ای محمّد! از این کوه گواهی بگیر. رسول خدا صلی الله علیه و آله به کوه فرمود: به شکوه محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش که خداوند به خاطر ذکر نام ایشان، عرش خود را بر دوش هشت فرشته، سبک کرد در آن هنگام که جمع انبوهی از آنها که تنها خدا شمارشان را می داند نتوانستند آن را حرکت دهند. و به حقّ محمّد و خاندان پاکش که خداوند به خاطر ذکر نام ایشان توبه  آدم را پذیرفت و گناهش را بخشید، و او را به مقام پیشین خود بازگرداند و به حقّ محمّد و خاندان پاکش که خداوند به خاطر ذکر نام ایشان و توسّل به ایشان ادریس را در بهشت به جایگاهی والا برآورد، از تو می خواهم همان گونه که خداوند به تو سپرد، در برابر این یهودیان، برای محمّد در باره  سنگ دلی آنها گواهی دهی و بگویی که اینها گفتار رسول خدا را دروغ می شمارند و انکار می کنند. ناگاه کوه به حرکت درآمد و بر خود لرزید و آبی از آن جاری شد و ندا داد:  ای محمّد صلی الله علیه و آله! گواهی می دهم که تو فرستاده  پروردگار جهانیان و سرور تمامی آفریدگان هستی، و گواهی می دهم که دل های این یهودیان همان طور که وصف فرمودی، سخت  تر از سنگ است و هیچ خیری از آن سر نمی زند؛ حال آن که از سنگ آبی سیل آسا و خروشان بیرون می زند. نیز گواهی می دهم اینان در تهمتی که به پروردگار جهانیان می زنند تا تو را بدنام کنند، دروغگویانی بیش نیستند.

 

سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای کوه! آیا خداوند به تو فرمان نداده که هر گاه چیزی را به حقّ شکوه محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش از تو خواستم مرا فرمان بری؟ به حقّ شکوه همان کسانی که خداوند به اسم ایشان نوح را از آن عذاب هولناک رهایی بخشید و آتش را بر ابراهیم، سرد و بی آسیب گرداند و او را در میان آتش، بر تخت و بالینی نرم جای داد چنان که آن نمرود سرکش این جایگاه را نزد هیچ یک از پادشاهان زمین ندیده بود و در کنارش درختانی سبز و شکوفا و خرّم رویاند و پیرامونش را آکنده از انواع گلهای چهار فصل سال نمود. کوه گفت: بله،  ای محمّد! گواهی می دهم که چنین است و گواهی می دهم که اگر تو از پروردگارت بخواهی، همه  مردان دنیا را بوزینه و خوک گرداند یا همه را به فرشته تبدیل کند یا آتش را به یخ و یخ را به آتش دگرگون کند یا آسمان را بر زمین فرود آورد یا زمین را به آسمان فراز کند یا سرتاسر شرق و غرب و دره ها را به کیسه ای تبدیل سازد، هر آینه او چنین می کند. همانا خداوند، زمین و آسمان را به فرمان تو درآورده و کوه ها و دریاها به فرمان تو در کارند، و دیگر آفریده های خداوند از باد و تندر گرفته تا اندام انسان ها و اعضای حیوان ها همه گوش به فرمان تو هستند و هر  آن چه تو فرمان دهی آنها اطاعت می کنند.

 

یهودیان گفتند:  ای محمّد! امر را بر ما گنگ و مبهم کرده ای، چندی از یاران سرکشت را پشت صخره های این کوه نشانده ای و آنانند که این سخنان را می گویند، ما نمی دانیم آیا کلام آنهاست که می شنویم یا کلام این کوه، این فریب ها فقط نزد یاران ناتوانت که بر عقل هایشان چیره گشته ای کارساز می افتد. اگر راست می گویی از این جا برخیز و آن جا بایست و به این کوه فرمان بده که از بیخ کنده شود و به آن جا نزد تو آید، وقتی پیش چشم ما نزد تو آمد به او فرمان بده از بلندای ستبر خود دو نیمه شود، و تکه ی پایینی اش بر بالایی سوار شود و تکّه ی بالایی اش به زیر پایینی درآید. هر گاه بیخ کوه قلّه ی آن شد و قلّه اش بیخ آن گردید، خواهیم دانست که این کار از سوی خداوند است و ساخته  دسیسه پردازی و هم دستی تو با آن دغل بازان سرکش نیست.

 

رسول خدا صلی الله علیه و آله با اشاره به سنگی به وزن پنج رطل فرمود:  ای سنگ چرخ بخور، سنگ چرخید. سپس به مخاطب خویش فرمود: این سنگ تکّه ای از آن کوه است، آن را بردار و به گوشَت نزدیک کن تا  آن چه را شنیدی برایت تکرار کند. مرد آن را برداشت و نزدیک گوشش برد، سنگ زبان گشود و سخن کوه را در باره   تأیید راستگویی رسول خدا صلی الله علیه و آله در وصف دل های یهودیان تکرار کرد و گفت دورویی آنها برای انکار امر محمّد صلی الله علیه و آله نارواست و پیامدی ناگوار برایشان به همراه دارد. رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: آیا شنیدی چه گفت؟ آیا کسی از پشت این سنگ با تو سخن گفت و تو را در این وهم انداخت که سنگ با تو سخن گفته؟ عرض کرد: نه، ولی  آن چه را در باره  کوه خواستم انجام بده.

 

رسول خدا صلی الله علیه و آله به سوی زمین پهناوری دور شد و کوه را ندا داد: ای کوه! به حقّ محمّد و خاندان پاکش که خداوند به خاطر شکوه ایشان و توسل جویی بندگانش به ایشان، بر قوم عاد بادی سرد و طوفانی فرستاد و آنها را همچون ریشه های نخل برهنه، از زمین برکند و به جبرئیل امر فرمود که بر سر قوم صالح نعره ای مهیب سر دهد، و آنها همچون کاه در کاهدان شدند، از تو می خواهم به اذن خدا از جایت کنده شوی و به این جا در کنار من بیایی. و حضرت دستش را پیش پای خود بر زمین گذاشت. ناگاه کوه به لرزه افتاد و همچون شتری جوان و تندرو به راه افتاد تا این که نزد حضرت رسید و دامنه ی خود را به انگشتان حضرت چسباند و ایستاد و گفت: من گوش به فرمان تو هستم ای رسول پروردگار جهانیان! همانا بینی این خیره سران را به خاک مالیدی؛ چه دستور می دهی؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این خیره سران، از من خواسته اند تا به تو فرمان دهم که از بیخ کنده شوی و دو نیم گردی، و سپس بالایت فرود اید و پایینت فراز شود تا قلّه ات بیخ تو باشد و بیخت قلّه ی تو. کوه عرض کرد: آیا شما مرا به این کار فرمان می دهید  ای رسول خدا؟ فرمود: بله. کوه دو نیم شد و بالایش بر زمین فرود آمد و بیخش بر بالایش قرار گرفت و پایین و بالایش جا به جا شد و ندا داد:  ای جماعت یهودی! این که می بینید چیزی غیر از معجزه های موسی علیه السلام است. همان پیامبری که می پندارید به او ایمان دارید. یهودیان به یکدیگر نگاه کردند و برخی گفتند: در باره   این نشانه  استوار چه می توان گفت؟ برخی دیگر گفتند: این مردی خوش اقبال است که شانس می آورد و کسی که خوش اقبال است کارهای شگفت برایش صورت می پذیرد؛ بنابراین فریب  آن چه را می بینید نخورید. کوه ندا سر داد:  ای دشمنان خدا! آیا   آن چه در باره   پیامبری موسی می گفتید چیزی جز یاوه سرایی بود؟ آیا به او نگفتید: افعی شدن عصا و راه باز شدن در میان دریا و سایبانی کوه بالای سر ما، از خوش شانسی توست و این بخت توست که چنین شگفتی هایی را برایت رقم می زند، ما فریب   آن چه را می بینیم نمی خوریم. پس این چنین شد و صخره های کوه ها زبان گشودند و دهان آنها را بستند و نشانه  آشکار پروردگار جهانیان اطاعت را بر آنها واجب کرد.#2#

 

 

 

1 - حشر/ 21

2 - تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص 283، ح 141

 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۰۲ ، ۱۷:۰۷
محمدرضا زارع

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَ اِذْ قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ اِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ  بَقَرَةً  قَالُواْ  أَتَتَّخِذُنَا  هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ (۶۷) قَالُواْ ادْعُ  لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لّنَا مَا هِیَ قَالَ اِنَّهُ یَقُولُ اِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ فَارِضٌ وَلاَ بِکْرٌ عَوَانٌ بَیْنَ ذَلِکَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرونَ (۶۸) قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ اِنَّهُ  یَقُولُ  اِنّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاء فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِینَ (۶۹) قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَ اِنَّ البَقَرَ تَشَابَهَ عَلَیْنَا وَاِنَّا اِن شَاء اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ (۷۰) قَالَ اِنَّهُ یَقُولُ اِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ ذَلُولٌ تُثِیرُ الأَرْضَ وَ لاَ تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لاَّ شِیَةَ فِیهَا  قَالُواْ الآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَ مَا کَادُواْ یَفْعَلُونَ (۷۱) وَ اِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا وَ اللّهُ مُخْرِجٌ مَّا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ (۷۲) فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کَذَلِکَ یُحْیِی اللّهُ الْمَوْتَی وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (۷۳) »

 

[و هنگامی که موسی به قوم خود گفت: ‏خدا به شما فرمان می‏دهد که ماده گاوی را سر ببرید. گفتند:  آیا ما را به ریشخند می‏گیری؟ گفت: پناه می‏برم به خدا که (مبادا) از جاهلان باشم* گفتند: پروردگارت را برای ما بخوان تا بر ما روشن سازد که آن چگونه (گاوی) است؟ گفت: وی می‏فرماید: آن ماده گاوی است نه پیر و نه خردسال (بلکه) میانسالی است بین این دو، پس   آن چه را (بدان) مأمورید به جای آرید * گفتند: از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن کند که «رنگش چگونه است»؟ گفت: وی می‏فرماید: آن، ماده گاوی است زرد یکدست و خالص که رنگش بینندگان را شاد می‏کند* گفتند: از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن گرداند که «آن چگونه (گاوی) باشد»؟ زیرا (چگونگی) این ماده گاو بر ما مشتبه شده و(لی با توضیحات بیشتر تو) ما ان شاء الله حتماً هدایت ‏خواهیم شد* گفت: وی می‏فرماید: در حقیقت، آن ماده گاوی است که نه رام است تا زمین را شخم زند و نه کشتزار را آبیاری کند. بی‏نقص است و هیچ لکه‏ای در آن نیست. گفتند: اینک سخن درست آوردی، پس آن را سر بریدند و چیزی نمانده بود که نکنند* و چون شخصی را کشتید و در باره او با یکدیگر به ستیزه برخاستید و حال آن که خدا  آن چه را کتمان می‏کردید آشکار گردانید* پس فرمودیم: پاره‏ای از آن (گاو سر بریده را) به آن (مقتول) بزنید (تا زنده شود) این گونه خدا مردگان را زنده می‏کند و آیات خود را به شما می‏نمایاند، باشد که بیندیشید]

 

1) امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: خداوند عز و جل به یهودیان مدینه فرمود: و به یاد آرید: «اِذْ قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ اِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَةً» و تکه ای از آن را بر این شخصی که در میان شما کشته شده بزنید تا به اذن خدا زنده و برپا شود و شما را از قاتل خود باخبر سازد و این در زمانی بود که آن کشته در میان آنها افتاده بود. موسی علیه السلام به امر خداوند، آنها را واداشت تا پنجاه نفر از بزرگانشان به خداوند نیرومند پُرتوان، همان خدای قوم بنی اسرائیل که محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش را بر تمامی آفریدگان برتری داد، سوگند یاد کنند و بگویند ما او را نکشته ایم و نمی دانیم چه کسی او را کشته است.اگر سوگند یاد کردند باید دیه  کشته شده را بپردازند و اگر سوگند یاد نکردند باید یا قاتل را معرفی کنند و یا قاتل خودش اقرار کند تا قصاص شود، پس اگر هیچ کدام را انجام ندهند در زندانی جانکاه حبس می شوند تا اینکه یا سوگند بخورند یا قاتل را معرفی کنند یا قاتل خودش اقرار کند. آنها گفتند:  ای پیغمبر خدا! آیا نمی شود به جای سوگند پول بدهیم یا به جای پول سوگند بخوریم؟ موسی فرمود: نه، خدا چنین حکم کرده است. قضیه چنین بود که زنی زیبا، در نهایت خوش رویی و خوش اندامی و نیکی و والا نسبی در پوششی متین، با خواستگارهای بسیار در قوم بنی اسرائیل می زیست. او، سه پسرعمو داشت که به یکی از ایشان که عالم تر و پرهیزکارتر بود، راضی گشت و خواست که به عقد او درآید. آن دو پسرعمو به او حسد ورزیدند و چون آن دخترعمو او را برتر دانسته بود بر او رشک بردند و قصد جان پسر عموی برگزیده  خود کردند، پس او را به ضیافتی دعوت کردند و به قتل رساندند و جسدش را به محلّ سکونت بزرگترین قبیله  بنی اسرائیل بردند و شبانه در میان آن جا انداختند. چون صبح شد، او را در آن جا یافتند و دریافتند که جان باخته است. آن دو پسر عموی قاتل سر رسیدند و جامه بر تن دریدند و خاک بر سر ریختند و از آن قبیله دادخواهی کردند. موسی علیه السلام آن قبیله را فراخواند و بازخواست کرد. آنها از این که او را کشته باشند یا بدانند چه کسی او را کشته است خود را برکنار دانستند. موسی علیه السلام فرمود: خداوند حکم کرده است که اگر قاتل را نمی شناسید چنین کنید. آنها گفتند:  ای موسی! این سوگند، چه سودی دارد اگر ما را از پرداختن این دیه ی سنگین بی نیاز نکند و این دیه، چه سودی دارد اگر ما را از سوگند خوردن بی نیاز نسازد؟ موسی علیه السلام فرمود: همه  سودها در اطاعت از خدا و سر نهادن به فرمان او و دست کشیدن از حرام اوست. گفتند:  ای پیغمبر خدا! این تاوان گرانی است؛ حال آن که ما هیچ جنایتی نکرده ایم و سوگندی سخت است؛ حال آن که هیچ حقی بر گردن ما نیست. ای کاش خداوند عز و جل قاتل را به ما می شناساند و ما را از این دشواری نجات می داد. از پروردگارت بخواه که قاتل را بر ما نمایان سازد تا به سزای کارش برسد و داستانش نزد خردمندان آشکار شود. موسی علیه السلام فرمود: خداوند عز و جل حکم خود را در این کار بیان فرموده است و من نمی توانم چیزی جز حکم او به او پیشنهاد دهم و یا بر  آن چه که فرموده اعتراض کنم؛ آیا ندیدید وقتی کار کردن در روز شنبه و یا گوشت شتر را بر ما حرام کرد نمی توانستیم به او پیشنهاد دهیم تا حکم خود را بر ما در آن کار تغییر دهد؟ ما باید در حکم او تسلیم او شویم و بر آن چه واجب فرموده پایبند بمانیم. موسی خواست تا حکمی را که بر دیگران نیز در چنین حادثه ای واجب می شد بر آنها واجب گرداند، امّا خداوند عز و جل به او وحی کرد:  ای موسی!  آن چه را پیشنهاد کردند بپذیر و از من بخواه قاتل را برایشان نمایان کنم تا او کشته شود و دیگران از این تهمت و تاوان در امان مانند؛ چرا که می خواهم با اجابت کردن پیشنهادشان روزی خود را بر مردی که از نیکان امّت توست فراخ گردانم؛ کسی که آئین او درود فرستادن بر محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش می باشد و محمّد صلی الله علیه و آله و پس از وی علی علیه السلام را از همه  آفریدگان برتر می داند. می خواهم در پی این ماجرا، به پاداش گوشه ای از کردارش در راه بزرگ داشتن محمّد صلی الله علیه و آله و خاندانش او را در دنیا بی نیاز گردانم. موسی علیه السلام گفت: پروردگارا! قاتل این مرد را بر ما نمایان فرما. خداوند متعال به او وحی کرد: به بنی اسرائیل بگو: برای اینکه خداوند قاتل را بر شما نمایان سازد به شما فرمان می دهد گاوی را سر ببرید و تکه ای از آن را بر مرد کشته شده بزنید تا زنده گردد، پس فرمان خداوند را بپذیرید وگرنه بایست درخواست خود را رها کنید و به ظاهر حکم من پایبند بمانید. این همان حکایتی است که خداوند عز و جل فرمود: «وَاِذْ قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ اِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَةً» اگر می خواهید قاتل را بشناسید، تکه ای از آن را بر مرد کشته شده بزنید تا زنده شود و از قاتل خود شما را باخبر کند. «قَالُواْ» ای موسی! «أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا» به مسخرگی می گیری؟ می پنداری خداوند به ما فرمان می دهد گاوی را سر ببریم و تکّه ای از آن را برداریم و بر مرد کشته شده بزنیم تا این گونه یک مرده با دیدن تکّه ای از بدن مرده ای دیگر زنده شود؟ چگونه این ممکن است؟ موسی علیه السلام فرمود: «أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ» و به خداوند سخنی را که نگفته است نسبت دهم و همچون نادانان با امر خداوند متعال مخالفت ورزم و آن را با  آن چه دیده ام قیاس کنم و از کلام و فرمان او سرباز زنم. سپس موسی علیه السلام فرمود: آیا آب مرد و آب زن، چیزی جز نطفه ای مرده است که چون به هم می رسند خداوند متعال از به هم پیوستن آنها انسانی زنده و برپا به وجود می آورد؟ و آیا بذرهایی که در زمین هایتان می کارید، در حالی که بی جان است، از هم نمی پاشد و نمی پوسد و سپس این خوشه های زیبا و باشکوه و این درختان راست قامت و دوست داشتنی از آن بیرون نمی زند؟ چون موسی علیه السلام آنها را مبهوت کرد «قَالُواْ» ای موسی! «ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لّنَا مَا هِیَ» یعنی اوصاف آن گاو چیست تا آن را پیدا کنیم، موسی علیه السلام از پروردگارش پرسید و او فرمود: «اِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ فَارِضٌ» پیر نیست، «وَلاَ بِکْرٌ» کم سال و نابالغ نیست، «عَوَانٌ» میانه حال است، «بَیْنَ ذَلِکَ» بین پیری و جوانی. «فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرونَ» چون به آن فرمان داده شدید «قَالُواْ» ای موسی! «ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا» یعنی رنگ آن گاوی که به ما امر کردی آن را سر ببریم، خداوند عز و جل پس از این پرسش و پاسخ فرمود: «اِنّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاء فَاقِعٌ» زرد خوش رنگ که کم رنگ نباشد تا به سفیدی گراید و پُررنگ نباشد تا به تیرگی گراید. «لَّوْنُهَا» این گونه روشن باشد. «تَسُرُّ النَّاظِرِینَ» به سوی آن را از فرح بخشی و نیکی و خوش رنگی «قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَ» اوصافش را بیشتر بیان کند، خداوند عز و جل فرمود: «اِنَّهُ یَقُولُ اِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ ذَلُولٌ تُثِیرُ الأرْضَ» برای شخم زدن زمین راهوار نشده باشد و برای کار رام نگشته باشد. «وَلاَ تَسْقِی الْحَرْثَ» و کارش بالا کشیدن دلو آب یا گرداندن دولاب نباشد و از همه  این کارها برکنار بوده باشد. «مُسَلَّمَةٌ» از همه ی عیبها و هیچ عیبی در آن نباشد. «لاَّ شِیَةَ فِیهَا» به جز رنگ خود، رنگ دیگری بر آن نباشد. وقتی این اوصاف را شنیدند گفتند:  ای موسی! آیا پروردگارمان به ما فرمان داده گاوی با چنین اوصافی سر ببریم؟ گفت: آری. موسی علیه السلام در ابتدا به آنها چنین نگفت؛ چرا که اگر اول بار به آنها فرمان خداوند را رسانده بود، وقتی می گفتند: از پروردگارت بخواه تا برای ما بیان کند آن چگونه گاویست و چه رنگی دارد، دیگر نیاز نبود موسی در باره  گاو از خداوند سوال کند، بلکه بایست به آنها پاسخ می داد خداوند شما را به کشتن یک گاو فرمان داده است و این چنین آنها با کشتن هر حیوانی که گاو نام داشته باشد به فرمان خداوند عمل کرده بودند. چون امر بر چنین گاوی قرار گرفت آنها به جستجو پرداختند و چنین گاوی را تنها نزد جوانی از قوم بنی  اسرائیل یافتند. خداوند عز و جل، محمّد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و پاکان خاندان ایشان را به خواب آن جوان آورد. ایشان به او گفتند: به درستی که تو دوستدار ما هستی و ما را از دیگران برتر دانسته ای، پس ما می خواهیم گوشه ای از پاداشت را در دنیا به تو عطا کنیم وقتی آنها خواستند گاوت را بخرند، آن را فقط به فرمان مادرت به آنها بفروش؛ زیرا خداوند عز و جل به مادرت الهام می کند چیزی از آنها بخواهد که تو و فرزندانت را بی نیاز کند. جوان خوشحال شد و آن قوم آمدند تا گاوش را بخرند. به او گفتند: گاو خود را چند می فروشی؟ گفت: دو دینار امّا اختیار آن با مادرم است. گفتند: ما او را به یک دینار راضی می کنیم. جوان از مادرش پرسید و او گفت: چهار دینار. جوان به آنها خبر داد. گفتند: دو دینار به تو می دهیم. او به مادرش خبر داد و او گفت: هشت دینار. جوان به آنها خبر داد و آنها همچنان می خواستند نصف چیزی که مادرش می گفت به او بدهند و مادرش نیز قیمت را بیشتر می کرد. تا این که قیمت را به آنجا رساند که آنها باید پوست گاوی بزرگتر را از دینار انباشته کنند و این قیمت را برای فروش گاو واجب کرد. آنها گاو را سر بریدند و تکّه ای از آن را برداشتند. آن تکّه، بیخ دم بود که آدم از آن آفریده شد و به هنگام آفرینش دوباره  در قیامت، بدنش از آن تشکیل می شود. آنها آن را به جسد مرد کشته شده زدند و گفتند: خداوندا! به حق شکوه محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش این مرده را زنده کن و به سخن درآور تا از قاتل خود خبر دهد. او صحیح و سالم به پا خواست و گفت:  ای پیغمبر خدا! این دو پسرعموی من به خاطر دخترعمویم به من حسودی کردند و مرا کشتند و در محلّ سکونت این قبیله انداختند تا دیه ام را از آنها بگیرند. آن گاه موسی علیه السلام آن دو مرد را گرفت و کشت. پیش از آن که مرده به پا خیزد آنها تکّه ای از گاو را به او زدند امّا زنده نشد. گفتند:  ای پیغمبر خدا! پس وعده ای که از جانب خدای عز و جل به ما دادی چه شد؟ موسی علیه السلام گفت: راست گفتم، دلیل این کار به خدای عز و جل بر می گردد. خداوند به او وحی فرمود:  ای موسی! من خلف وعده نمی کنم؛ امّا اینان باید پوست گاوی را از دینار پر کنند و بهای گاو آن جوان را بپردازند، آن گاه این جوان زنده می شود. آنها دارایی خود را گرد آوردند و خداوند پوست آن گاو را چنان گشاده گرداند که با پنج هزار دینار پر شد. کسانی از قوم بنی اسرائیل در حضور آن جوان جان باخته که به ضربه ی تکّه ای از گاو جان دوباره یافته بود گفتند: نمی دانیم کدام یک عجیب تر است: اینکه خداوند این مرده را زنده می کند و به سخن در می آورد یا اینکه آن جوان را به چنین مال هنگفتی ثروتمند می کند. خداوند به موسی وحی فرمود:  ای موسی! به بنی  اسرائیل بگو: هر کس می خواهد روزی او را در دنیا نیک سازم و در بهشت خود جایگاهش را والا گردانم و محمّد صلی الله علیه و آله را در آن جا با او هم صحبت کنم، باید کرداری همچون این جوان داشته باشد. او از موسی بن عمران ذکر محمّد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و خاندان پاک ایشان را شنیده است و بر آنها درود می فرستد و ایشان را از همه ی آفریدگان، از جنیان و انسان گرفته تا فرشتگان برتر می داند، به همین دلیل من چنین مال هنگفتی را به او رساندم تا از نعمت های نیک برخوردار شود و با هدایا و بخشش ها ارجمند گردد و دوستان خود را به نیکی بنوازد و با دارایی خود دشمنانش را سرکوب کند. آن جوان گفت:  ای پیغمبر خدا! چگونه این مال را حفظ کنم و چگونه از کسانی که به خاطر آن با من دشمنی می کنند و بر من رشک می ورزند مرا در امان می داری؟ موسی علیه السلام گفت: بر سر این مال به محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش درود فرست، همان طور که پیش از به دست آوردنش به ایشان درود می فرستادی؛ زیرا همان کسی که این مال را به پاداش گفتن این سخن با باوری درست نصیب تو گرداند، خود آن را برایت حفظ می کند و بدی ها را از تو دور می گرداند. آن جوان بر ایشان درود فرستاد و از آن پس، هر کس به خاطر آن مال بر او رشک می برد و قصد تباهی آن را می کرد و هر دزدی می خواست آن را برباید و هر متجاوزی نیت آن را در سر می گذراند، خداوند عز و جل به لطفی از لطف های خود او را از آن مال دور می کرد تا خودش از ستم کردن به آن جوان صرف نظر کند و یا او را به امری ناخوشایند از آن دور می گردانید و با دردسری او را از آن باز می داشت تا از سر اجبار، چشم از آن مال بپوشاند.

 

وقتی موسی علیه السلام به آن جوان چنین گفت و خداوند عز و  جل در پی این سخن، نگاهبان او شد، آن جوان که جان دوباره یافته بود گفت: خداوندا! همان طور که این جوان با صلوات بر محمّدصلی الله علیه و آله و خاندان پاکش و با توسل جستن به ایشان از تو درخواست کرد، من نیز به حقّ این صلوات از تو می خواهم که مرا در دنیا بر جا بگذاری تا از دخترعموی خود برخوردار شوم و دشمنان و حسودانم را خوار گردانی و در کنار او روزی نیک و پاک و بسیار به من عطا فرمایی. آن گاه خداوند به موسی علیه السلام وحی فرمود:  ای موسی! برای این جوان که پس از کشته شدن دوباره جان یافت، شصت سال عمر رقم خورده بود، امّا من به خاطر درخواست و توسلش به محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش هفتاد سال دیگر به او بخشیدم. او در این صد و سی سال تندرست و استوار باشد و تنی قوی و غریزه ای پایدار داشته باشد، از حلال دنیا بهره مند می شود و بدون دوری از دخترعمویش زندگی می کند و چون اجل او و همسرش فرا رسد، هر دو را با هم می میرانم و در بهشت خود جای می دهم تا آنجا نیز در ناز و نعمت، همسر هم باشند.  ای موسی! اگر این قاتل سیه بخت نیز همچون این جوان، با باوری درست به محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش توسل می جست و از من می خواست تا او را از حسادت به دور دارم و به روزی خود قانع گردانم، من که پادشاه والایم، هر آینه برایش چنین می کردم و یا اگر بعد از این کار، توبه می کرد و از من می خواست تا او را رسوا نکنم، بدون شک او را رسوا نمی کردم و هر آینه آن جماعت را از درخواست پیدا شدن قاتل منصرف می کردم و از راهی دگر، به آن جوان چنین مالی را می رساندم و یا اگر پس از رسوایی توبه می کرد و همچون این جوان به محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش توسل می جست و از من می خواست اولیای آن جوان جان باخته را آرام کنم تا از قصاص او درگذرند و سپس کار او را از خاطر مردم پاک کنم، هر آینه چنین می کردم و دیگر هیچ کس نبود که او را به خاطر کارش سرزنش کند یا کار او را به خاطر داشته باشد و از آن سخنی به میان آورد؛ امّا توسل جستن به ایشان فضیلتی است که من به هر کس بخواهم می دهم و منم خداوند دادگر و حکیم.

 

وقتی آنها آن گاو را سر بریدند خداوند متعال فرمود: «فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُواْ یَفْعَلُونَ» آنها به خاطر گران بهایی گاو می خواستند این کار را نکنند، امّا خیره سری، آنها را به انجام این کار واداشت و شوق متّهم کردن موسی، آنها را به انجام این کار برانگیخت. آنها نزد موسی به فریاد آمدند و گفتند: قبیله  ما را تهیدست کردی و ما را به دریوزگی انداختی و ما از روی خیره سری بیش و کم، مال خود را از دست دادیم، پس دعا کن تا حق تعالی روزی ما را فراخ گرداند. موسی علیه السلام فرمود: چه بسیار دل هایتان کور است! آیا دعای آن جوان صاحب گاو را نشنیدید که خداوند متعال به خاطر آن دعا، او را ثروتمند کرد؟ یا دعای آن جوان جان باخته را که جان دوباره یافت نشنیدید که خداوند او را از عمر دراز و کامیابی و برخورداری پایدار از حواس و جسم و عقلش بهره مند ساخت؟ چرا با دعایی همچون دعای آنها خداوند را نمی خوانید و به سوی او توسلی همچون توسل آنها نمی جویید تا نیازتان را برطرف سازد و کمبودتان را جبران نماید و نداری شما را پوشش دهد؟ گفتند: خداوندا! به سوی تو پناه آوردیم و بر نیکی تو تکیه زدیم، پس به حقّ شکوه محمّد صلی الله علیه و آله و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام بی نوایی ما را برطرف ساز و کمبودمان را جبران فرما. خداوند به موسی علیه السلام وحی فرمود:  ای موسی! به آنها بگو: سرانشان به خرابه  فلان قوم روند و خاک فلان نقطه را که دقیقاً آن را مشخص کرد، کمی کنار زنند و ده هزار هزار دیناری را که آنجاست بردارند تا به هر کس  آن چه را در ازای بهای گاو پرداخته، بازگردانند و اوضاعشان همچون قبل شود و هر چه را زیاد آمد بین خود قسمت کنند چرا که پنج هزار هزار دینار افزون بر  آن چه در این امتحان پرداخته اند بر جای می ماند تا به پاداش توسل آنها به محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاک او و باورشان به برتری ایشان، دارایی آنها دوچندان شود و این همان کلام خداوند متعال است که فرمود: «وَاِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا» و در این باره میانتان اختلاف افتاد و با هم به ستیزه برخاستید و گناه قتل آن مرد را به گردن یکدیگر انداخته، هر یک خود و فرزندانش را از آن به کنار دانست. «وَاللّهُ مُخْرِجٌ» آشکار می سازد «مَّا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ» در باره  خبر آن قتل، و  آن چه در دل پنهان کردید و می خواستید با درخواست هایتان موسی علیه السلام را به دروغگویی متهم کنید و می پنداشتید پروردگارش خواسته ی او را برآورده نمی سازد. «فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا» تکّه ای از آن گاو «کَذَلِکَ یُحْیِی اللّهُ الْمَوْتَی» در دنیا و آخرت، همان گونه که مرده ای را به دیدار مرده ای دگر زنده می گرداند. و امّا در دنیا، چون آب مرد و آب زن به هم می رسد، خداوند  آن چه را در کمرها و رحم ها بی جان است زنده می گرداند و امّا در آخرت، خداوند متعال پس از دم نخست در صور و پیش از دم دوم در آن، از دریای پرآبی که در آسمان اول قرار دارد و خداوند در باره  آن فرموده: «وَالْبَحْرِ الْمَسْجُورِ» [و آن دریای سرشار (و افروخته)]#1# و آبی همچون منی مرد دارد، بارانی بر زمین فرو می فرستد، آن آب منی به جسدهای پوسیده می رسد و آن جسدها از زیر زمین بیرون می آیند و زنده می شوند. خداوند عز و جل فرمود: «وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ» دیگر نشانه های خود را به جز این نشانه ها که دلیلی است بر یگانگی او و پیامبری موسی علیه السلام، پیغمبر او، و برتری محمّد صلی الله علیه و آله سرور بندگان زن و مرد او بر تمامی آفریدگان و آشکار بودن برتری او و برتری خاندان پاکش بر همه  مخلوقات خداوند «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» و بیاندیشید خدایی که کارهایش چنین شگفت انگیز است. به آفریدگان خود تنها از سر حکمت فرمان می دهد و محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان او را تنها از آن رو بر می گزیند که ایشان برترین خردمندان می باشند.#2#

 

2) امام رضا علیه السلام فرمود: مردی از قوم بنی  اسرائیل یکی از بستگانش را به قتل رساند و او را بر سر راه بهترین قبیله  بنی  اسرائیل انداخت و سپس برای خونخواهی نزد آنها آمد. به موسی علیه السلام گفتند: فلان خاندان فلان کس را کشته اند، به ما بگو چه کسی او را کشته است؟#3# موسی علیه السلام فرمود: گاوی برای من بیاورید. «قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ» و اگر آنها هر گاوی را سر بریده بودند از آنها راضی می شدم ولی سخت گرفتند و خداوند هم بر آنها سخت گرفت «قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لّنَا مَا هِیَ قَالَ اِنَّهُ یَقُولُ اِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ فَارِضٌ وَلاَ بِکْرٌ» یعنی نه کوچک باشد و نه بزرگ «عَوَانٌ بَیْنَ ذَلِکَ» و اگر آنها هر گاوی را سر بریده بودند از آنها راضی می شدم ولی سخت گرفتند و خداوند هم بر آنها سخت گرفت «قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَ اِنَّ البَقَرَ تَشَابَهَ عَلَیْنَا وَاِنَّا اِن شَاء اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ* قَالَ اِنَّهُ یَقُولُ اِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ ذَلُولٌ تُثِیرُ الأَرْضَ وَلاَ تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لاَّ شِیَةَ فِیهَا قَالُواْ الآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ» آنها به دنبال چنین گاوی گشتند و آن را نزد جوانی از بنی اسرائیل یافتند. جوان گفت: گاو را تنها به قیمت پُر کردن پوستش از طلا می فروشم. آنها نزد موسی علیه السلام آمدند و این را به او گفتند، موسی علیه السلام فرمود: بخرید. آن را خریدند و آوردند، موسی علیه السلام فرمان داد تا آن را سر ببرند و دمش را به مرده بزنند. وقتی چنین کردند، جوان جان باخته زنده شد و گفت:  ای رسول خدا! پسرعمویم مرا به قتل رسانده و نه کسانی که قتل مرا بر گردن آنها می اندازد. پس این گونه قاتلش را شناختند. یکی از یاران موسی علیه السلام به وی عرض کرد: این گاو داستانی دارد. موسی علیه السلام فرمود: چه داستانی؟ عرض کردند: جوانی از قوم بنی  اسرائیل به پدر خود بسیار نیکی می کرد. روزی کالایی خریده بود، به نزد پدرش آمد تا بهای کالا را بگیرد، امّا پدرش خواب بود و کلیدها را زیر سرش گذاشته بود. جوان که نمی خواست او را بیدار کند، کالا را پس داد. وقتی پدرش بیدار شد، او را از  آن چه گذشت باخبر ساخت. پدرش گفت: خوب کردی، به جبران سودی که به خاطر من از دست دادی این گاو را بگیر. موسی علیه السلام فرمود: بنگرید که نیکی، نیکوکار را به کجا می رساند. #4#

 

3) امام رضا علیه السلام فرمود: خداوند به بنی اسرائیل فرمان داد که گاوی سر ببرند، آنها به دم گاو نیاز داشتند، امّا سخت گرفتند و خداوند هم بر آنها سخت گرفت. #5#

 

 

 

1 - طور/ 6

2 - تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص 273، ح 140

3 - عیون اخبار الرضا (ع): ج 2، ص 16، ح 31

4 - تفسیر عیاشی، ج 1، ص 64، ح 57

5 - تفسیر عیاشی، ج 1، ص 65، ح 58

 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۲ ، ۲۲:۰۹
محمدرضا زارع

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَاِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ وَاذْکُرُواْ مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۶۳) ثُمَّ تَوَلَّیْتُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَکُنتُم مِّنَ الْخَاسِرِینَ (۶۴) وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَواْ مِنکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِینَ (۶۵) فَجَعَلْنَاهَا نَکَالًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ (۶۶)»

 

[و چون از شما پیمان محکم گرفتیم و (کوه) طور را بر فراز شما افراشتیم (و فرمودیم)   آن چه را به شما داده‏ایم به جد و جهد بگیرید و   آن چه را در آن است به خاطر داشته باشید باشد که به تقوا گرایید * سپس شما بعد از آن (پیمان) رویگردان شدید و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود مسلماً از زیانکاران بودید* و کسانی از شما را که در روز شنبه (از فرمان خدا) تجاوز کردند نیک شناختید پس ایشان را گفتیم بوزینگانی طرد شده باشید* و ما آن (عقوبت) را برای حاضران و (نسلهای) پس از آن، عبرتی و برای پرهیزکاران پندی قرار دادیم]

 

1) یونس روایت کرده است که از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در باره  کلام خداوند متعال: «خُذُواْ مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ» پرسیدم که آیا منظور از قوّت، نیروی بدن است یا نیروی قلب؟ فرمود: نیروی هر دو. #1#

 

2)  امام جعفر صادق علیه السلام در باره  کلام خداوند متعال: «خُذُواْ مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ» فرمود: منظور سجده و نهادن دست ها بر زانو، در حالت رکوع در نماز است. #2#

 

3) امام محمّد باقر علیه السلام فرمود: بر اساس شیوه و سنّتی که خداوند عز و جل موسی را به پیروی از آن امر فرمود، حق تعالی روز شنبه را برای آنها روز تعطیل قرار داد. برخی از آنها روز شنبه را بزرگ داشتند و به خاطر ترس از خدا بر خود روا ندیدند که از فرمان او سر پیچی کنند؛ از این رو حق تعالی آنها را به بهشت فرستاد و برخی دگر روز شنبه را جدّی نگرفتند و عمل حرامی را که خداوند آنها را از آن بازداشته بود بر خود حلال کردند؛ از این رو خداوند عز و جل آنها را به دوزخ فرستاد؛ چون بر خلاف فرمان خداوند در روز شنبه حیوانات دریایی را حلال دانستند و آنها را صید کردند و خوردند و این گونه خداوند از آنان خشمگین شد، اگر چه آنها به خداوند مهربان شرک نورزیده بودند و در  آن چه موسی برایشان آورده بود تردید نکرده بودند. خداوند عز و جل فرمود: «وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَواْ مِنکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِینَ»#3#

 

4) امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: خداوند عز و جل فرمود: «وَاِذْ أَخَذْنَا» و به یاد آورید هنگامی را که گرفتیم «مِیثَاقَکُمْ» و عهدهایتان را تا به دستورات تورات و فرقانی که به موسی عطا کرده ایم عمل کنید و نیز به  آن چه ویژه  ذکر محمّد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و امامان پاک خاندان ایشان نوشته شده گردن نهید؛ که ایشان سروران همه  آفریدگان و برپا دارندگان حق هستند و زمانی را به یاد آورید که از شما پیمان گرفتیم تا به این حقیقت اقرار کنید و آن را به نسل های پس از خود برسانید و به آنها دستور دهید که آن را به نسل های پس از خود، یکی پس از دیگری تا آخرین ساکنان دنیا برسانند تا همگی به محمّد صلی الله علیه و آله پیغمبر خدا ایمان آورند و از دستوراتی که وی از جانب خدا در باره  علی علیه السلام ولی خدا، به آنها می دهد اطاعت کنند و در برابر اخباری که در باره  جانشینان خود به گوش آنها می رساند سر فرود آورند، همان کسانی که پس از او فرمان خداوند متعال را برپا می دارند. امّا شما از پذیرفتن آن سرباز زدید و بزرگی فروختید.

 

«وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ» یعنی کوه را، به جبرئیل فرمان دادیم تا تکه ای از کوه فلسطین را به اندازه  اردوگاه آنان، که یک فرسخ در یک فرسخ بود بردارد. او آن را برداشت و بالای سر آنها آورد. موسی علیه السلام به آنها فرمود: یا  آن چه را به شما امر کردم می پذیرید یا این کوه را بر سرتان می افکنم. آنها با بی میلی دستور موسی را پذیرفتند، امّا کسانی که خداوند ایشان را از گناه به دور داشته بود فرمان بردند و با میل پذیرفتند و چون قبول کردند، همگی سجده کردند و به خاک افتادند؛ حال آن که بسیاری از آنها نه به قصد خاکساری در برابر خداوند، بلکه به خاطر نگرانی از افتادن کوه، سر بر خاک گذاشتند و برخی دگر فرمان بردند و با میل به سجده رفتند.

 

از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:  ای جماعت شیعه  ما، خدا را سپاس گویید که توفیقش را نصیب حالتان کرد تا شما نه آن گونه که کفر پیشگان بنی اسرائیل سر بر خاک گذاشتند، بلکه آن گونه که نیکان آنها به خاک افتادند، در سجده خود به خاک افتید. خداوند عز و جل فرمود: «خُذُواْ مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ» از این امر و نهی ها در باره  ارجمندی یاد کردن از محمّد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و خاندان پاک ایشان. «وَاذْکُرُواْ مَا فِیهِ» در  آن چه که به شما دادیم، پاداش فراوانی را که به خاطر برپا داشتن آن به شما عطا می کنیم و نیز کیفر سختی را که به خاطر سرپیچی کردن از آن بر سرتان می آوریم به یاد داشته باشید.

 

«لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» از مخالفتی که موجب کیفر می شود بپرهیزید تا سزاوار پاداش فراوان شوید. خداوند عز و جل فرمود: «ثُمَّ تَوَلَّیْتُم» یعنی پیشینیان شما روی گرداندند «مِّن بَعْدِ ذَلِکَ» پس از آن که آن را برپا داشتند و به پیمانی که در باره اش بسته بودند وفا کردند، «فَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ» یعنی بر پیشینیان شما، اگر نبود فرصتی که خداوند به آنها داد تا توبه کنند و با برگشتن به سوی او گناهان خود را پاک کنند «لَکُنتُم مِّنَ الْخَاسِرِینَ» زیان می کردید و دنیا و آخرتتان را از دست می دادید؛ چرا که آخرتتان به سبب کفری که ورزیدید تباه می شد و دنیایتان آسایش خود را از شما بر می گرفت؛ چون ما ریشه ی شما را از آن بر می کندیم و این گونه تنها افسوس و آرزوهایی بر باد رفته بر دل هایتان باقی می ماند؛ امّا به شما مهلت دادیم تا توبه کنید و فرصت دادیم تا به سوی ما بازگردید؛ یعنی این کار را با پیشینیان شما کردیم.این شد که برخی توبه کردند و سعادتمند شدند و همان گونه که مقدّر شده بود، خاندانی پاک از پشتشان بیرون آمد و به خواست خداوند از زندگی نیک دنیا بهره مند شدند و به پاداش اطاعت از خداوند در آخرت به مقامی ارجمند دست یافتند.

 

حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: امّا اگر آنها با نیتی پاک و باوری درست در قلبهایشان به حقّ محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش از خداوند می خواستند که ایشان را از گناه به دور دارد تا پس از مشاهده  آن معجزه های خیره ساز، دیگر با او ستیزه نجویند، بدون شک از روی بخشش و بزرگواری، خواسته  آنها را برآورده می ساخت؛ امّا آنها کوتاهی کردند و هوس خود را به ما اهل بیت، ترجیح دادند و هوای نفس خود را برای لذّت جویی در پیش گرفتند. خداوند عز و جل فرمود: «وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَواْ مِنکُمْ فِی السَّبْتِ» وقتی در آن روز به ماهیگیری پرداختند «فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِینَ» و از هر چیزی به دور باشید.

 

«فَجَعَلْنَاهَا» یعنی شکلشان را تغییر دادیم و این گونه خوارشان ساختیم و لعنتشان کردیم و آن مسخ را برایشان قرار دادیم: «نَکَالًا» کیفری و بازدارنده ای «لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهَا» برای کسانی که به خاطر گناهان هلاکت بارشان سزاوار مجازات شدند و به تغییر شکل دچار گشتند «وَمَا خَلْفَهَا» و برای قومی که پس از تغییر شکل، آنها را دیدند و وقتی به کیفری که از سوی ما بر آنها فرود آمد نگریستند از انجام رفتاری همچون آنها خودداری ورزیدند «وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ» تا از آن پند گیرند و حرام خدا را ترک گویند و با آن مردم را پند دهند و نافرمانی برحذر دارند.

 

حضرت امام سجاد علیه السلام فرمود: آنها قومی بودند که بر ساحل دریا، خانه داشتند و خداوند و پیامبرش آنها را از ماهیگیری در روز شنبه بازداشته بودند. پس در پی نیرنگی برآمدند تا حرام خدا را بر خود حلال کنند، از این رو چاله هایی کندند و راه هایی رو به یک آبگیر درست کردند تا آبزیان از آن راه ها وارد چاله ها شوند و دیگر نتوانند از آنجا به قعر دریا بازگردند. روز شنبه حیوانات دریا در امان خدا به سوی آن راه ها روان شدند و به چاله ها درآمدند و در آن آبگیر و آن برکه جمع آمدند، چون شامگاه شد خواستند از آنجا به قعر دریا بازگردند تا از دست شکارچیان در امان مانند، پس قصد خروج کردند، امّا نتوانستند و شب هنگام در مکانی به جا ماندند که برای گرفتنشان نیازی به شکار نبود؛ زیرا به راحتی در دسترس بودند و قادر نبودند در آن مکان از خود محافظت کنند و این گونه روز یکشنبه، یهودیان آنها را می گرفتند و می گفتند: ما روز شنبه شکاری نکرده ایم، بلکه روز یکشنبه به شکار رفته ایم؛ حال آن که دشمنان خدا دروغ می گفتند؛ چرا که ماهی ها را به وسیله  چاله هایی می گرفتند که در روز شنبه کنده بودند تا از این راه، مال و ثروتشان فزونی یابد و با باز شدن دستشان، از زنان و دیگر لذت ها برخوردار گردند. در این شهر بیش از هشتاد هزار کس زندگی می کرد که از میان آنها هفتاد هزار نفر دست به چنین کاری زدند و بقیه، آنها را نکوهش کردند، همان طور که خداوند متعال حکایت فرمود: «واَسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ» [و از اهالی آن شهری که کنار دریا بود از ایشان جویا شو]#4# از این قرار که گروهی آنها را پند دادند و سرزنش کردند و از عذاب الهی ترساندند و از انتقام و بی  باکی خداوند برحذر داشتند. گروهی در پاسخ به پند ایشان گفتند: «لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِکُهُمْ» [برای چه قومی را پند می‏دهید که خدا هلاک‏کننده ایشان است‏]#5# و به سزای گناهانشان آنها را ریشه کن و نابود می کند. «أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا» [یا آنان را به عذابی سخت عذاب خواهد کرد]#6# پند دهندگان پاسخ دادند: «مَعْذِرَةً اِلَی رَبِّکُمْ» [تا معذرتی پیش پروردگارتان باشد]#7# چرا که امر به معروف و نهی از منکر را بر ما واجب فرمود، پس ما از بدی باز می داریم تا پروردگارمان بداند ما با آنها مخالفیم و از کارشان ناخشنود. «وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» [و شاید که آنان پرهیزگاری کنند]#8# و نیز آنها را پند می دهیم باشد که پند، کارساز افتد و از این گناه هلاکت بار بپرهیزند و از مجازاتش برحذر باشند.

 

خداوند عز و جل فرمود: «فَلَمَّا عَتَوْاْ عَن مَّا نُهُواْ عَنْهُ» [و چون از  آن چه از آن نهی شده بودند سرپیچی کردند]، و روی برتافتند و سرباز زدند و بزرگی کردند و سرزنش ایشان را نپذیرفتند، «قُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِینَ» [به آنان گفتیم: بوزینگانی رانده‏شده باشید]#9# از هر چیزی به دور و بر کنار مانید وقتی آن ده هزار تن دیدند آن هفتاد هزار کس پند ایشان را نمی پذیرند و به سخنان ترس انگیز و بازدارنده ی ایشان اهمیتی نمی دهند، از آنها به سوی روستایی در نزدیکی شهرشان دوری گزیدند و گفتند: خوش نداریم وقتی خداوند عذابی بر آنها فرو می فرستد، در بینشان باشیم. آن شب گذشت و در حالی که دروازه  شهر بسته ماند و هیچ کس از آن بیرون نرفت و به آن وارد نشد، خداوند، تمامی آن سرکشان را به بوزینه تبدیل کرد، وقتی این خبر به گوش روستائیان رسید، به سوی آنها شتافتند و از دیوارهای شهر بالا رفتند و ناگهان آنها را دیدند که زن و مردشان به بوزینه تبدیل شده اند و لا به لای هم در جنب و جوشند. همچنان که نگاه می کردند آشنایان و بستگان و دوستان خود را شناختند، به آنها چشم دوختند و گفتند: تو فلان مرد هستی؟ تو فلان زن هستی؟ و آنها با چشمانی گریان سر تکان دادند که آری. سه روز بر این روال گذشت تا این که خداوند، باد و بارانی فرستاد و آنها را در دریا افکند و پس از آن سه روز، کسانی که به بوزینه تبدیل شده بودند از بین رفتند و البته حیواناتی که شما به شکل آن بوزینه ها می بینید، تنها شبیه به آنها بوده از جنس آنها یا از نسل آنها نمی باشند.

 

سپس حضرت امام سجاد علیه السلام فرمود: خداوند آنها را به خاطر ماهیگیری مسخ کرد، پس در نظرت حال کسانی که اولاد رسول خدا صلی الله علیه و آله را به قتل رساندند و حرمت ایشان را پایمال کردند نزد خداوند چگونه است؟ اگر چه خداوند متعال آنها را در دنیا مسخ نکرد، امّا برایشان در آخرت عذابی چندین برابر این مسخ عذاب آور آماده کرده است. عرض کردند:  ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله! ما چنین سخنی را از بعضی ناصبی ها شنیده ایم، آنها می گویند: اگر کشتن حسین علیه السلام ناروا بود آیا نباید خداوند همچون خشمی که بر آن ماهیگیران گرفت بر قاتلان او گیرد؛ حال آن که باید کار آنها گناهی بزرگ تر از ماهیگیری در روز شنبه باشد؟

 

امام سجاد علیه السلام فرمود: به آن ناصبی ها بگویید: اگر گناهان شیطان بزرگ تر از گناهان کسانی است که فریب او را خوردند و کفر ورزیدند و خداوند از میان آنها هر کس را خواست مانند قوم نوح و قوم فرعون به هلاکت رساند، پس چرا شیطان را که پیش از آنها سزاوار هلاکت بود هلاک نکرد؟ و چرا کسانی را که در انجام گناهان هلاکت بار به پای شیطان نمی رسیدند هلاک کرد و به شیطان که آشکارا اعمال ناشایست انجام می داد مهلت داد؟ آیا نه این است که پروردگارمان حکیم است و در هلاک کردن برخی و برجای گذاشتن برخی دگر حکمتی در پیش گرفته است؟ در باره   ماهیگیران روز شنبه و قاتلان حسین علیه السلام نیز امر چنین است و او در مورد هر یک  آن چه را که درست تر و حکیمانه تر دانست انجام داد. «لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ» [در   آن چه (خدا) انجام می‏دهد چون و چرا راه ندارد، و(لی) آنان (- انسانها) سؤال خواهند شد]#10# سپس حضرت فرمود: امّا آن کسانی که در روز شنبه از فرمان خدا سرپیچی کردند، اگر به هنگام دست یازیدن به کارهای ناشایست، از خداوند، به حقّ شکوه محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش خواسته بودند که آنها را از گناه به دور دارد، هر آینه خداوند چنین می کرد. امّا خداوند عز و جل این را به آنها الهام نکرد و چنین توفیقی به آنها نداد و دانش الهی آنها را به سوی  آن چه در لوح محفوظ رقم خورده بود کشاند.

 

حضرت امام محمّد باقر علیه السلام فرمود: وقتی امام سجاد علیه السلام این حدیث را بیان فرمود، برخی از کسانی که در محضر ایشان بودند عرض کردند:  ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله! چگونه خداوند نسل پس از آنها را به خاطر کردار ناشایست پیشینیان خود کیفر می دهد و مجازات می کند؟ حال آن که او فرموده است: «وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی» [و هیچ باربرداری بار (گناه‏) دیگری را برنمی‏دارد]#11# حضرت زین  العابدین علیه السلام فرمود: همانا قرآن به زبان عربی نازل شده و خداوند در آن، تمامی اهل زبان را با زبان عرب ها مخاطب قرار می دهد. او به کسی که اهل تمیم است می فرماید: به فلان شهر و فلان شهر هجوم بردید و چنین و چنان کردید؛ حال آن که قوم او به آن شهر هجوم برده اند و مردم آن جا را به قتل رسانده اند و نیز به عرب می گوید: ما با فلان قوم چنین کردیم و خاندان فلان کس را در اسارت گرفتار کردیم و فلان سرزمین را ویران نمودیم. منظور خداوند این نیست که مخاطبانش در آن روزگاران همراه آنها بوده اند، بلکه می خواهد آنها کردار قوم خود را نکوهش و یا اگر نیک کردار بوده اند به آن افتخار کنند و کلام خداوند عز و جل در این آیات، به معنای نکوهیدن پیشینیان آنها و ملامت کردن خودشان می باشد. چرا که آن همان زبانی است که خداوند قرآن را به آن نازل فرموده است و نیز از آن روست که این ها از کردار پیشینیان خود خشنودند و آنها را در این کردار برحق می دانند. پس خداوند روا دیدید که بگوید: چون شما از کردار ناشایست آنها خشنودید، پس خود، آن کارها را کرده اید.#12#

 

 

1 - محاسن برقی، ص 261، ح 319

2 - تفسیر عیاشی، ج 1، ص 64، ح 54

3 - کافی، ج 2، ص 24، ح 1

4 - اعراف/ 163

5 - اعراف/ 164

6 - اعراف/ 164

7 - اعراف/ 164

8 - اعراف/ 164

9 - اعراف/ 166

10 - انبیا/ 23

11 - انعام/ 164

12 - تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص 266، ح 134 - 139

 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۲ ، ۲۱:۵۹
محمدرضا زارع

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَاِذْ قُلْنَا ادْخُلُواْ هَذِهِ الْقَرْیَةَ فَکُلُواْ مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَکُمْ خَطَایَاکُمْ وَسَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ (۵۸) فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ قَوْلًا غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَنزَلْنَا عَلَی الَّذِینَ ظَلَمُواْ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاء بِمَا کَانُواْ یَفْسُقُونَ (۵۹) وَاِذِ اسْتَسْقَی مُوسَی لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْنًا قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ کُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ (۶۰) وَاِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَی لَن نَّصْبِرَ عَلَی طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَ قِثَّآئِهَا وَ فُومِهَا وَ عَدَسِهَا وَ بَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَی بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُواْ مِصْرًا فَاِنَّ لَکُم مَّا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُواْ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ (۶۱) اِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالنَّصَارَی وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ (۶۲) »

 

[و (نیز به یاد آرید) هنگامی را که گفتیم: بدین شهر درآیید و از (نعمت های) آن هر گونه خواستید فراوان بخورید و سجده‏کنان از در (بزرگ) درآیید و بگویید (خداوندا) گناهان ما را بریز تا خطاهای شما را ببخشاییم و (پاداش) نیکوکاران را خواهیم افزود* اما کسانی که ستم کرده بودند (آن سخن را) به سخن دیگری غیر از  آن چه به ایشان گفته شده بود تبدیل کردند و ما (نیز) بر آنان که ستم کردند به سزای این که نافرمانی پیشه کرده بودند، عذابی از آسمان فرو فرستادیم* و هنگامی که موسی برای قوم خود در پی آب برآمد، گفتیم: با عصایت بر آن تخته‏سنگ بزن؛ پس دوازده چشمه از آن جوشیدن گرفت (به گونه‏ای که) هر قبیله‏ای آبشخور خود را می‏دانست (و گفتیم) از روزی خدا بخورید و بیاشامید و(لی) در زمین سر به فساد برمدارید * و چون گفتید:  ای موسی، هرگز بر یک (نوع) خوراک تاب نیاوریم، از خدای خود برای ما بخواه تا از  آن چه زمین می‏رویاند، از (قبیل) سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز برای ما برویاند؛ (موسی) گفت: آیا به جای چیز بهتر، خواهان چیز پست‏ترید؟ پس، به شهر فرود آیید که  آن چه را خواسته‏اید برای شما (در آن جا مهیا)ست و (داغ) خواری و ناداری بر (پیشانی) آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار آمدند؛ چرا که آنان به نشانه‏های خدا کفر ورزیده بودند و پیامبران را به ناحق می‏کشتند. این از آن روی بود که سرکشی نموده و از حد درگذرانیده بودند * در حقیقت کسانی که (به اسلام) ایمان آورده و کسانی که یهودی شده‏اند و ترسایان و صابئان، هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان داشت و کار شایسته کرد، پس اجرشان را پیش پروردگارشان خواهند داشت و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهناک خواهند شد]

 

1) امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: خداوند متعال فرمود:  ای قوم بنی اسرائیل! به یاد آورید «اِذْ قُلْنَا» به پیشینیان شما «ادْخُلُواْ هَذِهِ الْقَرْیَةَ» و آن روستای «اریحا»#1# در سرزمین شام بود هنگامی که از آن بیابان بیرون آمدند «فَکُلُواْ مِنْهَا» از آن روستا «حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا» در آسودگی و بدون هیچ خستگی و زحمتی «وَادْخُلُواْ الْبَابَ» دروازه  روستا «سُجَّدًا» خداوند عز و  جل بر بالای آن دروازه، تمثال محمّد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام را نمایان ساخت و به آنان فرمان داد برای بزرگداشت آن تمثال، سجده کنند و بیعت ایشان را بر خود تازه کنند و ولایت ایشان را باز به زبان آورند و عهد و پیمانی را که در باره  ایشان بسته اند به یاد آورند. «وَقُولُواْ حِطَّةٌ» یعنی بگویید سجده  ما برای خداوند متعال و بزرگ داشتن تمثال محمّد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و در پی باور ما به ولایت ایشان بوده که گناهانمان را می کاهد و بدی هایمان را پاک می کند. خداوند متعال فرمود: «نَّغْفِرْ لَکُمْ» به خاطر این کار «خَطَایَاکُمْ» که در گذشته انجام داده اید و گناهانی را که پیشتر مرتکب شده اید، از شما می زداییم. «وَسَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ» کسانی که در میان شما گناه مخالفان ولایت را مرتکب نشده باشند و بر پیمان ولایتی که از سوی خود به خداوند تقدیم کرده اند استوار مانده باشند، به خاطر این کار، بر پاداش ها و مقام های ایشان می افزاییم و این همان کلام خداوند متعال است که فرمود: «وَسَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ» و نیز فرمود: «فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ قَوْلًا غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ» بر خلاف دستوری که به آنها داده شده بود، سجده نکردند و  آن چه را که باید می گفتند بر زبان نیاوردند و ستم ورزیدند و پشت به سوی دروازه کردند و به پشت داخل شدند و گفتند: «هطا سمقانا» یعنی گندم سرخی که از آن بخوریم برای ما دوست داشتنی تر از چنین رفتار و گفتاری است. خداوند متعال فرمود: «فَأَنزَلْنَا عَلَی الَّذِینَ ظَلَمُواْ» و سخنی را که به آنها گفته شد تغییر دادند و به ولایت خداوند و محمّد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و خاندان پاک و پاک دامن ایشان، گردن ننهادند «رِجْزًا مِّنَ السَّمَاء بِمَا کَانُواْ یَفْسُقُونَ» و از فرمان خداوند متعال و پیروی از او سرباز زدند؛ پس عذابی که دچارش گشتند این بود که در کمتر از یک روز صد و بیست هزار تن از آنها به سبب طاعون هلاک شدند و اینان همان کسانی بودند که خداوند می دانست ایمان نمی آورند و توبه نمی کنند، اما بر آنان که می دانست توبه می کنند و یا از کمرشان فرزندی پاک بیرون می آید که خدا را به یگانگی می پرستد و به محمّد صلی الله علیه و آله ایمان می آورد و ولایت علی علیه السلام وصی و برادر او را می شناسد، این عذاب فرو نیامد.

 

سپس، خداوند عز و جل فرمود: «وَاِذِ اسْتَسْقَی مُوسَی لِقَوْمِهِ» به یاد آورید  ای قوم بنی اسرائیل! «وَاِذِ اسْتَسْقَی مُوسَی لِقَوْمِهِ» برای آنها در پی آب برآمد؛ چرا که در بیابان، دچار تشنگی شده، فریاد زنان و گریه  کنان گفتند:  ای موسی! تشنگی، ما را از پا درآورد. موسی علیه السلام گفت: خداوندا! به حقّ محمّد صلی الله علیه و آله، سرور پیامبران و به حقّ علی علیه السلام، سرور اوصیا و به حقّ فاطمه سلام الله علیها ، بانوی تمامی زنان و به حقّ حسن علیه السلام، سرور اولیاء و به حقّ حسین علیه السلام، برترین شهیدان و به حقّ خاندان و جانشینان ایشان که بر همه  پاکان سرورند، این بندگانت را سیراب کن. خداوند متعال به او وحی کرد:  ای موسی! «اضْرِب بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ» و موسی عصا بر سنگ زد «فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْنًا قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ» هر قبیله ای از فرزندان یعقوب آبشخور خود را یافت تا قبیله ها بر سر یک آبشخور با هم نزاع نکنند. خداوند عز و جل فرمود: «کُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ» که به شما ارزانی داشته است، «وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ» و در زمین به تباهی و نافرمانی نپردازید که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس بر ولایت ما اهل بیت پایدار بماند، خداوند جامی از محبّت خود به او می نوشاند که چیز دیگری به جای آن آرزو نکند و هیچ کفایت بخش و نگاهبان و یاوری جز آن نخواهد؛ و هر کس خود را برای به جان خریدن سختی ها در راه ولایت ما آماده سازد، خداوند وی را آن چنان در عرصات روز قیامت درآورد که دیده  تمامی حاضرین از مشاهده  درجات او ناتوان شود، امّا او از درجات خویش آگاه است، چنان که در دنیا از داشته های خود آگاه بود.

 

سپس به او گفته شود: تو خود را برای به جان خریدن سختی ها در راه ولایت محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش آماده ساختی، پس خداوند به تو روی آورده و توانایت کرده تا در میان کسانی که در دشواری های این عرصات گرفتار شده اند، هر کس را می خواهی رهایی بخشی؛ پس او چشم می اندازد و همه را در نگاه خود گرد می آورد، سپس در میان آنها کسانی را بر می گزیند که در دنیا به او نیکی کرده اند و با سخنی یا کرداری به او مهر ورزیده اند و در نبودش سخنی ناروا را از او دور کرده اند و در مجلسی به نیکی از او یاد کرده اند و یاری اش کرده اند، و آنها را چنان جدا می کند که گویی در میان درهم ها سالم را از شکسته جدا می سازد. آن گاه به او گفته شود: آنان را به بهشت وارد ساز و در باغ های پروردگارمان هر کجا که خواهی جایشان ده و نیز به او گفته می شود: ما تو را مقامی داده ایم و توانایت کرده ایم تا هر که را خواهی در آتش دوزخ بیفکنی. پس او چشم می اندازد و همه را در نگاه خود گرد می آورد و هر کس را بخواهد از میان آنها بر می گزیند، آن گونه که دینار را از تکّه های آهن جدا سازد. سپس به او گفته می شود: آنان را به هر کجای دوزخ که خواهی رهسپار کن و او آنها را به هر کجا از تنگناهای دوزخ که خواهد روانه کند. حضرت امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: خداوند به قوم بنی اسرائیل در روزگار محمّد صلی الله علیه و آله می فرماید: اگر پیشینیان شما به ولایت محمّد صلی الله علیه و آله و خاندانش فرا خوانده شدند، اکنون که شما ایشان را می بینید، در راه ولایتشان به مراد و خواسته ای والا دست یافته اید. پس با تقرب به ما اهل بیت علیهم السلام، به درگاه خدا نزدیکی جویید و با روی گرداندن از ما به خشم او روی نیاورید و از رحمت او دور نشوید.

 

خداوند  عزّ و جل فرمود: «وَاِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَی لَن نَّصْبِرَ عَلَی طَعَامٍ وَاحِدٍ» و زمانی را به یاد آورید که پیشینیان شما گفتند: ما نمی توانیم غذایی یکنواخت یعنی منّ و سلوی را تحمل کنیم و بایست غذای دیگری به آن بیافزاییم «فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ» موسی: «أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَی بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ» یعنی، آیا چیزی زبون تر را به جای  آن چه نیک تر است بر می گزینید؟ سپس خداوند فرمود: «اهْبِطُواْ مِصْرًا» از این بیابان به شهری از شهرها «فَاِنَّ لَکُم مَّا سَأَلْتُمْ» در آن شهر. خداوند متعال فرمود: «وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ» یعنی، تاوانی که در پیشگاه پروردگارشان و بندگان مؤمنش از آنها گرفته شد «وَالْمَسْکَنَةُ» که همان تهیدستی و فرومایگی بود، «وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ» خشم و لعنت خداوند را به دوش کشیدند، «ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُواْ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ» پیش از آن که خداوند آنها را دچار خواری و نداری کند، «وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ» ایشان را به ناحق و بدون هیچ جرمی می کشتند؛ حال آن که ایشان از میان آنها و فقط به سوی خود آنها برانگیخته شده بودند. «ذَلِکَ بِمَا عَصَواْ» درماندگی بر آنها چیره شد تا این که دست به گناهانی آلودند که به خاطر آن گناهان دچار خواری و نداری شدند و به خشم خداوند گرفتار گشتند. «وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ» فرمان خداوند متعال را درنوردیدند و رو به سوی فرمان شیطان گذاردند.

 

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: به هوش باشید تا کاری همچون کار بنی اسرائیل نکنید و خداوند را به خشم نیاورید و آمرانه از او چیزی نخواهید و هر گاه یکی از شما در روزی یا زندگانی خویش به امری ناخوشایند دچار شد، مبادا چیزی در نظر آورد تا از خداوند بخواهد، چرا که شاید موجب مرگ و نابودی او شود؛ بلکه باید بگوید: خداوندا! به حقّ شکوه محمّد و خاندان پاکش، اگر در  آن چه من ناخوشایندش می شمارم، خیری برایم قرار دارد و برای دینم بهتر است، مرا بر آن صبور گردان و توانی عطا فرما تا تحمّلش کنم و نیرومندم ساز تا سنگینی بارش را به دوش گیرم، و اگر خیر در چیزی غیر از آن است، پس همان را بر من ارزانی فرما و مرا در همه حال به قضای خود خشنود گردان که سپاس و ستایش از برای توست. پس اگر تو چنین گویی، خداوند  آن چه را خیر است برایت مقدور و مقدّر می سازد. و نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای بندگان خدا! از غرق شدن در گناهان و کوچک شمردن آنها بپرهیزید؛ چرا که به دنبال ارتکاب گناه، پستی چنان بر جان گناهکار چیره می شود که او را در گناهی بزرگ تر می اندازد؛ او هم چنان گناه می کند و آن را کوچک می شمارد و پست می شود و در گناهی بزرگ تر می افتد تا این که از ولایت وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله سرباز می زند و نبوت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را منکر می شود و همچنان در این پستی می ماند تا این که یگانگی خداوند را انکار می کند و در دین خدا کفر می ورزد. سپس خداوند متعال فرمود: «اِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ» به خدا و به  آن چه خدا ایمان به آن را در باره  ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام و پاکان خاندانش واجب فرمود. «وَالَّذِینَ هَادُواْ» یعنی یهودیان «وَالنَّصَارَی» کسانی که پنداشتند یکدیگر را در راه دین خدا نصرت و یاری می کنند، «وَالصَّابِئِینَ» کسانی که گمان کردند از دینی برون آمده اند و به دین خدا گرویده اند؛ حال آن که در سخن خود دروغ گویانی بیش نبودند، «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ» در میان آن کفر پیشگان، دست از کفرورزی کشید و هر کس در میان آن مؤمنان در آینده  عمرش به عهد و پیمانی ایمان آورد که از او در باره  محمّد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و جانشینان پاکش گرفته شده، «وَعَمِلَ صَالِحًا» در میان این ایمان آورندگان، «فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ» پاداش ایشان «عِندَ رَبِّهِمْ» در آخرت «وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ» در آنجا به هنگامی که ناپاکان در بیم افتند، «وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ» آن گاه که مخالفان اندوهناک شوند؛ چرا که مؤمنان با خداوند مخالفتی نکرده اند و این چنین دست به کاری نزده اند که به خاطرش بترسند و اندوهناک شوند. امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام به مردی نگاه کرد و آثار ترس را در او نمایان دید، فرمود: تو را چه شده؟ عرض کرد: من از خدا می ترسم. فرمود:  ای بنده  خدا، از گناهانت بترس و از جاری شدن عدالت خداوند بر تو به خاطر ستم به بندگانش بیم داشته باش و در  آن چه بر تو واجب کرده، از او اطاعت کن و در  آن چه به صلاح تو دانسته، از او سرپیچی مکن و آن گاه دیگر از خداوند نترس؛ چرا که او به هیچ کس ستم روا نمی دارد و هرگز کسی را بیش از سزایش عذاب نمی کند و نیز از فرجام بد بترس که مبادا فرجامت تغییر کند و دگرگون شود. پس اگر می خواهی خداوند تو را از فرجام بد در امان دارد، بدان که هر کار نیکی انجام می دهی، به سبب نیکی خداوند و توفیق اوست و هر کار بدی انجام می دهی از آن روست که خداوند تو را مهلت داده است و تو را می بیند و در مورد تو بردبارست.

 

2) سلیمان جعفری گفت: از حضرت امام رضا علیه السلام شنیدم که در باره  کلام خداوند متعال: «وَقُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَکُمْ خَطَایَاکُمْ » فرمود: حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود: ما دروازه ریزش گناهان شما هستیم.

 

3) اسحاق بن عمار، از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده است که ایشان این آیه را تلاوت کرد: «ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُواْ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ» و فرمود: به خدا سوگند «یهودیان» پیامبران را با دست های خود نکشتند و با شمشیرهای خود نزدند، بلکه سخنان ایشان را شنیدند و آن را فاش کردند و این گونه بود که پیامبران از جانب ستمگران به خاطر سخنان خود سرزنش شدند و به قتل رسیدند، پس این کار یهودیان به مثابه  قتل و ستم و نافرمانی گشت.#2#

 

 

 

1 - اریحا: شهر ستمگران در شیب سرزمین اردن در شام که بین آن و بیت المقدس یک روز راه برای اسب سوار است. «معجم البلدان ج 1، ص 165»

2 - کافی، ج 2، ص 275، ح 6

 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۲ ، ۲۱:۲۹
محمدرضا زارع

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَی کُلُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۵۷)»

 

[و بر شما ابر را سایه‏گستر کردیم و بر شما انگبین و بلدرچین فرو فرستادیم، (و گفتیم) از خوراکیهای پاکیزه‏ای که به شما روزی داده‏ایم بخورید؛ و(لی آنان) بر ما ستم نکردند، بلکه بر خویشتن ستم روا داشتند]

 

1) امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: خداوند عز و جل فرمود: «وَ» به یاد آورید  ای قوم بنی اسرائیل! هنگامی را که «ظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ» وقتی در بیابان، دچار گرمای خورشید و سرمای ماه شده بودید «وَأَنزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ» انگبینی که بر درختانشان می چکید تا آن را بخورند «وَالسَّلْوَی» بلدرچین که پرنده ای لذیذ و پرگوشت بود، در دسترس آنها قرار گرفت تا آن را شکار کنند. خداوند عز و جل فرمود: «کُلُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ» و شکر نعمت های مرا به جای آورید و هر که را من بزرگ داشتم، بزرگ دارید؛ و هر که را من ارج نهادم، ارج نهید؛ هم آنان که از شما در باره  ایشان عهد و پیمان گرفتم؛ یعنی محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش علیهم السلام، و فرمود: «وَمَا ظَلَمُونَا» هنگامی که  آن چه را بدان امر شده بودید تغییر دادید، و سخنی بر خلاف آن گفتید و به عهدی که بسته بودید وفا نکردید؛ چرا که کفر ورزی کافر، چیزی از سلطنت و ملک ما نمی کاهد، همان طور که ایمان مؤمن چیزی بر آن نمی افزاید «وَلَکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» و با کفر ورزیدن و تغییر دادن  آن چه به آنها گفته بودیم به خودشان زیان رساندند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای بندگان خدا! بر شماست که به ولایت ما اهل بیت باور آورید و میان هیچ یک از ما تفاوتی قائل نشوید و بنگرید چگونه خداوند بر شما سخاوت ورزید، آن چنان که حجّت های خود را برایتان آشکار کرد تا شناخت حقیقت برایتان آسان شود و شما را با تقیه توان بخشید تا از شرّ آفریدگان در امان باشید، سپس، چنانچه دگرگون شدید و تغییر یافتید، راه توبه را بر شما نمایان کرد و آن را از شما پذیرفت؛ پس شکرگزار نعمت های خداوند باشید.#1#

 

      2) از حضرت امام علی علیه السلام روایت شده است که ایشان در باره  کلام خداوند متعال: «وَمَا ظَلَمُونَا وَلَکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» فرمود: به درستی که خداوند توانمند تر و دست نیافتنی  تر از آن است که به او ستم شود یا به خود نسبت ستم دهد؛ امّا او، ما امامان علیهم السلام را با خود یکی دانست و ستم بر ما را ستم به خود و ولایت ما را ولایت خود برشمرد، سپس خداوند از این رو آیه ای از قرآن را بر پیامبرش صلی الله علیه و آله نازل کرد و فرمود: «وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» [ما بر آنان ستم نکردیم، بلکه آنها به خود ستم می‏کردند]#2#، عرض کردم: آیا این تنزیل است یا تأویل؟ فرمود: تنزیل. #3#

 

 

 

1 - تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص 257، ح 126

2 - 3 - نحل/ 118

3 -  کافی، ج 1، ص 360، ح 91

 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۲ ، ۱۹:۴۸
محمدرضا زارع

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَاِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَی لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ (۵۵) ثُمَّ بَعَثْنَاکُم مِّن بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۵۶)»

 

[و چون گفتید :ای موسی! تا خدا را آشکارا نبینیم، هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد؛ پس در حالی که می‏نگریستید، صاعقه شما را فرو گرفت* سپس شما را پس از مرگتان برانگیختیم، باشد که شکرگزاری کنید]

 

1) از علی بن محمّد بن جهم، روایت شده است که وی گفت: به مجلس مأمون وارد شدم؛ حال آن که حضرت امام رضا علیه السلام نزد او حضور داشت. مأمون به ایشان عرض کرد:  ای پسر رسول خدا! آیا شما نفرموده ای که پیامبران معصوم هستند؟ فرمود: بله. سپس مأمون در باره   چند آیه ی قرآن از ایشان سؤال کرد. یکی از سؤالات او این بود که گفت: معنای کلام خداوند عز و جل: «وَلَمَّا جَاء مُوسَی لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ اِلَیْکَ قَالَ لَن تَرَانِی» [و چون موسی به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: پروردگارا! خود را به من بنمای تا بر تو بنگرم. فرمود: هرگز مرا نخواهی دید]#1# چیست؟ چگونه کلیم الله، موسی بن عمران علیه السلام، نمی دانسته که خداوند متعال اجازه  دیدن خود را به او نمی دهد و چنین درخواستی از خدا کرده است؟! حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: کلیم الله، موسی بن عمران، می دانست خداوند متعال منزّه از آن است که به چشم ها دیده شود؛ ولی چون خداوند متعال با او سخن گفت و با او نجوا کرد، او به سوی قوم خویش بازگشت و به ایشان خبر داد که خداوند با او سخن گفته و او را مقرّب درگاه خود گردانده و با او نجوا کرده؛ قومش به او گفتند: «لَن نُّؤْمِنَ لَکَ» تا وقتی ما نیز همچون تو، سخن او را بشنویم و آنها هفتاد هزار نفر بودند. موسی از میان آنها، هفت هزار نفر را و از میان این هفت هزار نفر، هفتصد نفر را و از میان این هفتصد نفر، هفت نفر را برگزید تا به وعده گاه خود با پروردگار ببرد. آن گاه آنان را به سمت طور سینا به راه انداخت و بر دامنه ی کوه بازایستاند و خود به سوی طور بالا رفت و از خداوند تبارک و تعالی خواست با او سخن بگوید و سخن خود را به گوش آن هفت نفر برساند. پس خداوند متعال با او سخن گفت و آنها صدایش را از پایین و بالا و راست و چپ و جلو و عقب شنیدند؛ چرا که خداوند صدا را در درخت به وجود آورد و سپس آن را از میان درخت پخش کرد؛ به گونه ای که آنها از همه سمت صدا را شنیدند و گفتند: «لَن نُّؤْمِنَ لَکَ» که صدایی که شنیدیم صدای خدا باشد «حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً» وقتی این چنین درشت گویی و بزرگی و گردن کشی کردند، خداوند متعال صاعقه ای بر آنها فرو فرستاد و آنها به خاطر ستمی که کردند هلاک شدند. موسی علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! وقتی نزد بنی اسرائیل بازگشتم به آنها چه بگویم؟ آنها خواهند گفت: تو این هفت نفر را بردی و به قتل رساندی؛ چون در ادعایی که کردی و گفتی خداوند با تو نجوا کرده است، راستگو نبودی. پس خداوند آنها را زنده کرد و جان دوباره بخشید. آنها به موسی گفتند: اگر از خدا می خواستی خود را به تو نشان دهد تا به او بنگری خواسته ات را برآورده می کرد و این گونه، ما را از چگونه بودن او با خبر می ساختی و ما چنان که حقّ شناختن اوست او را می شناختیم. موسی علیه السلام گفت:  ای قوم من! خداوند به دیده ها در نمی آید و او را کیفیت و چگونگی نمی باشد؛ بلکه با آیاتش شناخته و با نشانه هایش دانسته می شود. آنها گفتند: تا این درخواست را از او نکنی به تو ایمان نمی آوریم. موسی علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! تو خود سخن بنی اسرائیل را شنیدی و صلاح آنها را بهتر می دانی. خداوند عز و جل به موسی علیه السلام وحی کرد:  ای موسی!  آن چه را از تو خواستند از من بخواه، من تو را به خاطر نادانی آنها سرزنش نخواهم کرد. در آن هنگام موسی گفت: «رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ اِلَیْکَ قَالَ لَن تَرَانِی وَلَکِنِ انظُرْ اِلَی الْجَبَلِ فَاِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ» [پروردگارا! خود را به من بنمای تا بر تو بنگرم؛ فرمود: هرگز مرا نخواهی دید، لیکن به کوه بنگر، پس اگر بر جای خود قرار گرفت] که البته فرو می آید «فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ» [به زودی مرا خواهی دید، پس چون پروردگارش به کوه جلوه نمود]#2# با نشانه ای از نشانه های خود «جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ موسَی صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ اِلَیْکَ» [آن را ریز ریز ساخت و موسی بیهوش بر زمین افتاد؛ و چون به خود آمد گفت: تو منزهی به درگاهت توبه کردم]#3# گفت: از نادانی قوم خود به سوی شناختی که پیشتر از تو داشتم بازگشتم «وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ» [و من نخستین مؤمنانم]#4# در میان آنها به این که تو در دیده در نمی آیی. #5# مأمون عرض کرد: آفرین ! ای ابا الحسن.

 

2) اصبغ بن نباته، از امیر مؤمنان علی علیه السلام روایت کرده است که ایشان در گفت و گو با ابن کواء به او فرمود: در باره  هر چه می خواهی از من سؤال کن. عرض کرد: بله، برخی از یاران شما می پندارند که پس از مرگ باز می گردند. حضرت فرمود: بسیار خوب، آن چه شنیده ای بازگو و بر آن میفزا. تو به آنها چه گفتی؟ عرض کرد: گفتم: هیچ به  آن چه می گویید، ایمان ندارم. حضرت به او فرمود: وای بر تو، خداوند  عزّ و جل قومی را به سبب گناهانشان به بلایی دچار کرد و پیش از آن که اجل های مقدّرشان سر برسد جانشان را گرفت، سپس آنان را به دنیا بازگرداند و آنها به تمام از روزی خود برخوردار شدند، سپس بار دیگر آنها را میراند. این سخن بر ابن کواء سنگین آمد و نتوانست آن را درک کند. حضرت به او فرمود: وای بر تو، بدان که خداوند عز و جل در کتاب خود فرمود: «وَاخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِّمِیقَاتِنَا» [و موسی از میان قوم خود، هفتاد مرد برای میعاد ما برگزید]#6# و آنان را با خود راهی کرد تا وقتی به سوی جمع بنی اسرائیل بازگشت، آنها برایش گواهی دهند که پروردگارش با او سخن گفته است. اگر آنها به خواسته  موسی علیه السلام تن در داده بودند و تأییدش کرده بودند، بدون شک برایشان بهتر بود؛ امّا به او گفتند: «لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً» خداوند عزّ و جل فرمود: «فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ» یعنی مرگ «وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ* ثُمَّ بَعَثْنَاکُم مِّن بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» می بینی  ای ابن کواء! آنها به خانه های خود بازگشتند پس از آن که مرده بودند. ابن کواء عرض کرد: معنای این که سپس آنها را در همان جا که زنده کرده بود میراند چیست؟ آیا چنین شد؟ حضرت فرمود: نه، وای بر تو! آیا کتاب خدا، تو را خبر نداد؟ آن جا که می فرماید: «وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَی»#7# و این پس از مرگ آنها بود وقتی خداوند دوباره آنها را زنده کرد. #8#

 

 

 

1 - اعراف/ 143

2 - اعراف/ 143

3 - اعراف/ 143

4 - اعراف/ 143

5 - مختصر بصائر الدرجات، ص 22

6 - اعراف/ 155

7 - بقره/ 57

8 - مختصر بصائر الدرجات، ص 22

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۲ ، ۱۸:۱۳
محمدرضا زارع

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَاِذْ قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ اِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ اِلَی 

بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ عِندَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ اِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (۵۴)»

 

[و چون موسی به قوم خود گفت : ای قوم من! شما با (به پرستش) گرفتن گوساله برخود ستم کردید؛ پس به درگاه آفریننده خود توبه کنید و (خطاکاران) خودتان را به قتل برسانید که این (کار) نزد آفریدگارتان برای شما بهتر است؛ پس (خدا) توبه شما را پذیرفت که او توبه‏پذیر مهربان است]

 

1) علی بن ابراهیم گفت: هنگامی که موسی علیه السلام از میعادگاه خود خارج شد و به سوی قومش بازگشت و دید آن گوساله را پرستیده اند گفت: «یَا قَوْمِ اِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ اِلَی بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ عِندَ بَارِئِکُمْ» آنها گفتند: چگونه خود را به قتل رسانیم؟ موسی گفت: صبحگاه همگی به بیت المقدس بیایید و با خود چاقو یا تکه ای آهن یا شمشیری بیاورید. چون من بر منبر بنی اسرائیل نشستم، چهره های خود را بپوشانید، به گونه ای که هیچ کس، همراه خود را نشناسد؛ آن گاه یکدیگر را به قتل رسانید. پس هفتاد هزار تن از کسانی که گوساله را پرستیده بودند در بیت المقدس جمع آمدند و پس از این که موسی پیشاپیش آنها نماز گزارد و از منبر بالا رفت، شروع به کشتن یکدیگر کردند، تا این که جبرئیل نازل شد و گفت:  ای موسی! به آنها بگو دست از کشتار بردارند؛ چرا که خداوند از آنها درگذشت؛ حال آن که ده هزار تن از ایشان به قتل رسیده بودند. و خداوند نازل فرمود: «ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ عِندَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ اِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»#1#

 

1 - تفسیر قمی، ج 1، ص 58 

----------

اطلاعیه:دوستان عزیز فردا چهارده اسفندروز احسان ونیکوکاری هست کسانی که مشتاق کمک هستند دربخش نظرات به ما اطلاع بدهند. ..ان شاء الله

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۲ ، ۱۶:۱۰
محمدرضا زارع

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَاِذْ فَرَنَا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنجَیْنَاکُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ (۵۰) وَاِذْ وَاعَدْنَا مُوسَی أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ (۵۱) ثُمَّ عَفَوْنَا عَنکُمِ مِّن بَعْدِ ذَلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۵۲) وَاِذْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (۵۳) »

 

[و هنگامی که دریا را برای شما شکافتیم و شما را نجات بخشیدیم و فرعونیان را در حالی که شما نظاره می‏کردید غرق کردیم؛ * و آن گاه که با موسی چهل شب قرار گذاشتیم آن گاه در غیاب وی شما گوساله را (به پرستش) گرفتید در حالی که ستمکار بودید؛* پس از آن بر شما بخشودیم باشد که شکر گزاری کنید.* و آن گاه که موسی را کتاب و فرقان (جداکننده حق از باطل) دادیم شاید هدایت‏ یابید]

 

1) امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: خداوند عز و جل فرمود: و به یاد آورید «اِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ الْبَحْرَ» به گونه ای که نیمی از نیم دیگر جدا شد «فَأَنجَیْنَاکُمْ» در آن میان و خاندان فرعون و قومش را غرق کردیم، «وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ» به آنان در حالی که غرق می شدند؛ و این بدان سبب بود که چون موسی به دریا رسید، خداوند  عزّ و جل به او وحی کرد: به بنی اسرائیل بگو دوباره مرا به یگانگی یاد کنید و در قلب هایتان، یاد محمّد صلی الله علیه و آله، سرور تمامی بندگان زن و مرد مرا بگذرانید و در دل هایتان ولایت علی علیه السلام، برادر محمّد صلی الله علیه و آله، و ولایت خاندانش را باز تکرار کنید و بگویید: خداوندا! به حقّ شکوه ایشان، ما را از روی این آب بگذران، تا این گونه آب برایتان به خشکی تبدیل شود. پس موسی به آنان این سخن گفت، آنان گفتند: آیا ما را به کاری که نمی خواهیم وا می داری؟ مگر نه این است که ما به خاطر ترس از مرگ از دست فرعونیان در گریزیم؟ حال تو می خواهی با گفتن این کلمات ما را به میان این دریای خروشان بفرستی؟ نمی دانیم از این کار تو، چه بر سر ما خواهد آمد. کالب بن یوحنا سوار بر اسب و رو به روی آن خلیج چهار فرسخی به موسی علیه السلام گفت:  ای پیامبر خدا! آیا خداوند تو را فرمان داده که ما این کلمات را بر زبان آوریم و به آب داخل شویم؟ فرمود: بله. گفت: و تو امر می کنی که چنین کنیم؟ فرمود: بله. پس، او ایستاد و همان طور که موسی فرمان داده بود، دو باره خدا را به یگانگی و محمّد صلی الله علیه و آله را به پیامبری و علی علیه السلام و پاکان خاندان ایشان را به ولایت، یاد کرد. سپس گفت: خدایا! به حقّ شکوه ایشان مرا از روی این آب بگذران و سپس با اسب به آب زد و بر روی آن تاخت. ناگهان آب دریا به زیر پای اسب او چون زمینی نرم شد، تا اینکه به آن سوی خلیج رسید و باز اسب را تاخت و برگشت و رو به بنی اسرائیل گفت:  ای بنی اسرائیل! از خداوند و از موسی فرمان برید که این دعا، کلید گشودن درهای بهشت و بستن درهای دوزخ و سبب نزول روزی است؛ و موجب خشنودی آفریدگار قادر متعال از بندگان زن و مرد خود می شود. امّا آنان سرپیچی کردند و گفتند: ما فقط از روی زمین به راه می افتیم.

 

آن گاه خداوند متعال به موسی وحی کرد «أَنِ اضْرِب بِّعَصَاکَ الْبَحْرَ» [با عصای خود بر این دریا بزن] و بگو: خداوندا! به شکوه محمّد و خاندان پاک او، این دریا را بشکاف. چون چنین گفت، دریا شکافته شد و زمین تا آن سوی خلیج نمایان گشت. موسی علیه السلام گفت: داخل شوید. گفتند: زمین گل آلود است و می ترسیم در آن فرو رویم. خداوند عز و جل فرمود:  ای موسی! بگو: خداوندا! به حق شکوه محمّد و خاندان پاکش زمین را خشک فرما. چون چنین گفت، خداوند، باد صبا را فرستاد و آن زمین خشک شد. موسی علیه السلام گفت: داخل شوید. گفتند:  ای پیامبر خدا! ما دوازده قبیله از دوازده پدر هستیم، اگر از یک راه داخل شویم، هر قبیله ای می خواهد از همراهان خود پیشی گیرد و این گونه، از در گرفتن نزاع بین قبیله ها در امان نخواهیم بود؛ پس اگر برای هر گروه از ما راهی جداگانه باشد، از  آن چه که بر آن بیم داریم در امان خواهیم بود. خداوند به موسی فرمان داد تا با عصای خود به تعداد قبایل آنها، به دوازده نقطه  دریا، دوازده ضربه بزند و بگوید: خداوندا! به حقّ شکوه محمّد و خاندان پاکش، زمین را به ما بنما و آب را از ما دور گردان. پس، دوازده راه در میان دریا گشوده شد و زمین کف دریا، با وزش باد صبا خشکید. موسی علیه السلام گفت: داخل شوید. گفتند: اگر هر گروه از ما پا در یکی از این راه ها بگذارد، نخواهد دانست چه بر سر دیگران می آید. خداوند عز و جل فرمود: بر هر یک از این کوه های آب، در میان این دوازده راه، ضربه ای بزن. موسی علیه السلام چنین کرد و گفت: خداوندا! به حقّ شکوه محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش، در این دریا راه های فراخی بگشا به گونه ای که اینان یکدیگر را ببینند. پس، چنین شد و آنها به دریا داخل شدند و چون به پایان راه رسیدند، فرعون و قومش سر رسیدند و برخی داخل شدند؛ وقتی آخرین گروه آنها پا در دریا گذاشت و اولین گروه خواست تا بیرون رود، دریا به امر خداوند متعال آنان را در میان گرفت و آنان پیش چشم یاران موسی علیه السلام غرق شدند. این همان کلام خداوند عز و جل است که فرمود: «وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ» به سوی آنها. خداوند عز و جل در زمان محمّد صلی الله علیه و آله به بنی اسرائیل فرمود: چون خداوند متعال به خاطر بزرگواری محمّد صلی الله علیه و آله و دعای موسی علیه السلام و توسل او به خاندان محمّد صلی الله علیه و آله برای نزدیکی به خداوند، این چنین نعمت را بر پیشینیان شما تمام نمود، آیا کنون که شما محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان او علیهم السلام را می بینید، در نمی یابید که بایست به ایشان ایمان آورید؟

 

سپس خداوند عز و جل فرمود: «وَاِذْ وَاعَدْنَا مُوسَی أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ» موسی بن عمران علیه السلام به بنی اسرائیل گفته بود: هر گاه خداوند شما را رهایی بخشید و دشمنانتان را به هلاکت رساند، از سوی پروردگارتان کتابی برایتان می آورم که امر ها و نهی ها و پندها و اندرزها و مثال های او را در بر داشته باشد. پس هنگامی که خداوند، آنان را رهایی بخشید، به موسی امر فرمود که به وعده گاه خود برود و در پایین کوه، سی روز روزه بگیرد. موسی علیه السلام گمان کرد که پس از آن سی روز، خداوند کتاب را به او عطا می کند. موسی سی روز روزه گرفت و چون روز آخر فرا رسید پیش از گشودن روزه  خود مسواک زد. خداوند عز و جل به او وحی کرد:  ای موسی! مگر نمی دانی بوی دهان روزه دار نزد من از بوی مشک خوشتر است؟ ده روز دیگر روزه بگیر و چون گاه افطار رسید مسواک نزن. موسی علیه السلام چنین کرد. از آنجا که خداوند به او وعده داده بود که پس از چهل شب، کتاب را به او عطا کند، آن را به او بخشید. سامری پیشتر نزد بیچارگان بنی اسرائیل آمد و آنان را به شک انداخت و گفت: موسی به شما وعده داده پس از چهل شب به سوی شما باز می گردد؛ حال آن که منظور خدا از چهل، بیست شب و بیست روز بوده است و اینک بیست شب و بیست روز گذشته و چهل فرا رسیده و موسی سخن پروردگارش را درست نفهمیده است. پس پروردگارتان به نزدتان آمده تا به شما نشان دهد او خود می تواند شما را به سوی خویش فرا خواند و موسی را از سر نیاز به پیامبری خود نفرستاده است. سامری گوساله ای را که ساخته دست خودش بود بر ایشان نمایان کرد. آنها به او گفتند: چگونه گوساله می تواند خدا باشد؟ گفت: پروردگارتان از طریق این گوساله با شما سخن می گوید؛ همان طور که با موسی از طریق درخت سخن گفت، او در این گوساله درآمده است؛ چنان که در درخت درآمده بود. سامری آنان را فریفت و آنها گمراه شدند.

 

موسی علیه السلام چون بازگشت، گفت:  ای گوساله! آیا چنان که اینان می پندارند، پروردگار ما در توست؟ گوساله به سخن آمد و گفت: پروردگار ما منزّه است از این که گوساله یا درخت یا هر مکان دیگری او را در برگیرد؛ به خدا سوگند که نه ای موسی. امّا، سامری گوساله را به دیوار وصل کرد و گودالی در آن سوی دیوار کند، و یکی از یاغیان پیرو خود را در آن گودال نشاند، پس او دهان خود را بر پشت گوساله گذاشت و با بنی اسرائیل سخن گفت: «هَذَا اِلَهُکُمْ وَاِلَهُ مُوسَی» [این خدای شما و خدای موسی است]،  ای موسی بن عمران علیه السلام! آنها خود را در پرستش من وا ندادند و مرا خدای خویش نگرفتند، مگر بدان سبب که در درود فرستادن بر محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش سستی ورزیدند و ولایت ایشان و پیامبری محمّد صلی الله علیه و آله و امامت وصی او را منکر شدند؛ و این سبب شد تا مرا به خدایی خویش بگیرند. خداوند متعال فرمود: چون آنان در درود فرستادن به محمّد صلی الله علیه و آله و وصی او، علی علیه السلام، سستی ورزیدند، خود را در پرستش گوساله وادادند؛ پس آیا شما از ناتوانی های بزرگتر در پی ستیزه جویی با محمّد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام هراس ندارید؛ حال آن که شما ایشان را می بینید و نشانه ها و دلایل ایشان بر شما آشکار گشته است؟ سپس خداوند عز و جل فرمود: «ثُمَّ عَفَوْنَا عَنکُمِ مِّن بَعْدِ ذَلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» یعنی ما از گوساله پرستی اجداد شما درگذشتیم، تا شاید شما ای قوم بنی اسرائیل که در عصر محمّد صلی الله علیه و آله به سر می برید شکرگزار نعمتی باشید که به پیشینیان شما و پس از آنها به شما داده ایم.

 

سپس حضرت علیه السلام فرمود: خداوند عز و جل از آن رو از ایشان درگذشت که آنان به نام محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاک او، خداوند را خواندند و ولایت محمّد صلی الله علیه و آله و علی و خاندان پاک ایشان علیهم السلام را نزد خود تازه کردند؛ و در این هنگام بود که خداوند متعال بر آنان رحم آورد و از ایشان درگذشت.

 

سپس خداوند عز و جل فرمود: «وَاِذْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» زمانی را به یاد آرید که به موسی کتاب عطا کردیم و آن، همان توراتی بود که خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت تا به آن ایمان آورند و به دستورات آن گردن نهند؛ و نیز به او فرقان عطا کردیم تا به آن حق را از باطل جدا سازد و صاحبان حق را از پیروان باطل بازشناسد؛ و این چنین وقتی خداوند متعال آنان را با کتاب و ایمان آوردن به آن و گردن نهادن به دستورات آن گرامی داشت، به موسی علیه السلام وحی کرد:  ای موسی! این کتابی است که ایشان به آن ایمان آوردند و فرقان نیز برجاست تا مؤمنان را از کافران و صاحبان حق را از پیروان باطل جدا کند. پس پیمان با آن را بر ایشان تازه کن، که من به ذات مقدس خود سوگند حقیّ خورده ام که از هیچ کس هیچ ایمان و کرداری را نپذیرم، مگر این که به آن ایمان آورند. موسی علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! آن «فرقان» چیست؟ خداوند عز و جل فرمود:  ای موسی! آن است که از بنی اسرائیل پیمان بگیری که محمّد صلی الله علیه و آله برترین پیامبران و سرور پیغامبران است ، و برادر و وصی او علی علیه السلام، برترین اوصیا است و آنانی که محمّد صلی الله علیه و آله ایشان را به ولایت منصوب می کند سروران آفریدگان هستند و شیعیان او که از او و جانشینانش پیروی می کنند و تسلیم ایشان و امر و نهی ایشان هستند، ستارگان فردوس برین و پادشاهان بهشت عدن می باشند. موسی علیه السلام آن پیمان را از بنی اسرائیل گرفت؛ حال آن که برخی از آنها به راستی آن را باور داشتند و برخی دگر عهدی زبانی بستند و در دل نپذیرفتند. پس، آن کس که به راستی باور داشت، نوری آشکار بر پیشانی اش درخشید؛ و آن کس که با زبان و نه در دل پیمان بست، از آن نور بی بهره ماند. و آن پیمان همان فرقانی شد که خداوند عز و جل به موسی علیه السلام عطا فرمود و این چنین صاحبان حق را از پیروان باطل جدا نمود. سپس، خداوند عز و جل فرمود: «لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» یعنی امید است بدانید باور داشتن به ولایت مایه  ارجمندی بنده نزد خدای عز و جل است؛ همان سان که پیشینیان شما به آن ارجمند گشتند. #1#

 

 

 

1 - تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص 245، ح 

--------------

اطلاعیه:دوستان عزیز چندروزدیگه روزنیکوکاری هست کسانی که مشتاق کمک هستند دربخش نظرات به ما اطلاع بدهند...ان شاء الله

 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۲ ، ۱۵:۴۰
محمدرضا زارع

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَاِذْ نَجَّیْنَاکُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوَءَ الْعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءکُمْ وَفِی ذَلِکُم بَلاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِیمٌ (۴۹)»

 

[و (به یاد آرید) آن گاه که شما را از (چنگ) فرعونیان رهانیدیم؛ (آنها) شما را سخت ‏شکنجه می‏کردند، پسران شما را سر می‏بریدند و زنهایتان را زنده می‏گذاشتند؛ و در آن (امر)، آزمایش بزرگی از جانب پروردگارتان بود]

 

1) امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: خداوند متعال فرمود: و  ای بنی اسرائیل! به یاد آورید «اِذْ نَجَّیْنَاکُم» پیشینیان شما را نجات دادیم «مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ» و کسانی که به فرعون در خویشاوندی و دین و آیین او نزدیکی می جستند، «یَسُومُونَکُمْ» شما را شکنجه می کردند «سُوَءَ الْعَذَابِ» به شکنجه های سختی که بر شما روا می داشتند؛ از جمله شکنجه های سخت آنها این بود که: فرعون، آنان را به ساخت  و ساز مجبور کرده بود، و چون می ترسید که از کار کردن بگریزند، فرمان داده بود تا آنان را غل و زنجیر کنند و آنان در چنین حالتی خشت ها را از پله ها به طبقات بالا می بردند و گاه می شد یکی از آنها سقوط کند و جان سپارد، یا زمینگیر شود؛ امّا فرعونیان هیچ به او اعتنا نمی کردند، تا این که خداوند متعال به موسی علیه السلام وحی کرد: به آنها بگو، هر کاری را با درود فرستادن بر محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش آغاز کنند تا آن کار بر ایشان سبک گردد. آنان چنین کردند و کارها برایشان سبک گشت و فرمان داد تا هر کس درود فرستادن بر محمّد صلی الله علیه و آله و خاندانش را از یاد برد و سقوط کرد و زمین گیر شد، اگر در توانش بود، برای سلامتی خود، بر محمّد صلی الله علیه و آله و خاندانش درود فرستد و اگر یارای این کار را نداشت، دیگران بالای سرش، بر محمّد صلی الله علیه و آله و خاندانش درود فرستند تا برخیزد و از آن حادثه آسیبی نبیند و آنان چنین کردند و سلامت خویش باز یافتند. «یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءکُمْ» چون به فرعون گفتند: در بنی اسرائیل پسری زائیده می شود که مرگ تو و فروپاشی پادشاهی ات به دست اوست، فرمان داد تا پسران نورسیده  بنی اسرائیل را سر ببرند. زنی از زنان بنی اسرائیل به قابله ها رشوه داد تا داستان بارداری او را فاش نکنند و بارداریش به پایان رسد. آن گاه فرزند خود را در صحرایی یا در غاری یا در مکانی مخفی به دنیا آورد، و بالای سر او ده بار گفت: درود بر محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش. پس، خداوند فرشته ای فرستاد تا نوزاد را پرورش دهد و از یک انگشتش شیر برای او جاری ساخت تا بیاشامد و از انگشتی دگر غذایی نرم تا تناول کند. روزها گذشت و در میان قوم بنی اسرائیل کسانی که البته تعدادشان بیشتر از کشته شدگان بود، جان سالم به در بردند و بزرگ شدند و این گونه بنی اسرائیل رشد یافت. «وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءکُمْ» آنها را بر جا می گذاشتند و به کنیزی می گرفتند. پس، بنی اسرائیل نزد موسی فریاد شکایت برآورد و گفتند: فرعونیان با دختران و خواهران ما همبستر می شوند. خداوند به آن دختران فرمان داد تا به هنگام ناخشنودی از این کار، بر محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاک او علیهم السلام درود فرستند؛ و این گونه خداوند آن مردان را به کاری یا دردی یا مرضی مزمن و یا لطفی از لطف های خود مشغول می کرد و آنان را از دختران دور می نمود. پس، دیگر هیچ زنی با آنان، همبستر نمی شد و خداوند به برکت درود فرستادن بر محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاک او، شر آنها را از سر ایشان کم می کرد.

 

«وَفِی ذَلِکُم» یعنی در این راه نجاتی که خداوند به آن شما را رهایی بخشید «بَلاءٌ» نعمتی «مِّن رَّبِّکُمْ عَظِیمٌ» بزرگ است. خداوند  عزّ و جل فرمود: «یَا بَنِی اِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ» [ای فرزندان اسرائیل! به یاد آرید]#1# آن گاه را که بلا از پیشینیان شما دور شد و با درود فرستادن بر محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش بر آنان سبک گشت؛ پس، آیا نمی دانید که اگر شما به هنگام دیدار این خاندان به ایشان ایمان آورید، نعمت برایتان بسی برتر و والاتر و بزرگواری خداوند در حق شما نیک تر و فزون تر خواهد بود#2#؟

 

1 - بقره/ 46

2 - تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص 242، ح 120

-----------

اطلاعیه:دوستان چندروزدیگه روزنیکوکاری هست کسانی که می خواهند کمک کنند دربخش نظرات به ما اطلاع بدهند...ان شاء الله. 

 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۲ ، ۱۳:۱۰
محمدرضا زارع

بسم الله الرحمن الرحیم

«یَا بَنِی اِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ (۴۷) وَاتَّقُواْ یَوْمًا لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئًا وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ (۴۸)»

 

[ای فرزندان اسرائیل! از نعمت هایم که بر شما ارزانی داشتم و (از) این که من شما را بر جهانیان برتری دادم یاد کنید* و بترسید از روزی که هیچ کس چیزی (از عذاب خدا) را از کسی دفع نمی‏کند و نه از او، شفاعتی پذیرفته و نه به جای وی بدلی گرفته می‏شود و نه یاری خواهند شد]

 

1) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من، بنده  خدا هستم و اسمم احمد صلی الله علیه و آله است و نیز من، بنده  خدا هستم و اسمم اسرائیل است. هر چه را خداوند به او فرمان داده، به من فرمان داده است؛ و هر کجا خداوند او را منظور داشته، مرا منظور داشته است. #1#

 

2) امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: خداوند عز و جل فرمود: «یَا بَنِی اِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ» و موسی علیه السلام و هارون را برای پیام بری به سوی پیشینیان شما فرستادم و این گونه ما آنان را به پیامبری محمّد صلی الله علیه و آله و جانشینی علی علیه السلام و امامت خاندان پاکش رهنمون شدیم و بر این امر از شما عهد و پیمانی گرفتیم که اگر به آن وفا کنید، پادشاهان بهشت و شایسته  بخشش ها و شادمانی های آن خواهید شد. «وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ» یعنی، با پیشینیان شما چنین کردم و آنان را در دین و دنیا برتری بخشیدم و امّا آنان را در دین برتری بخشیدم؛ چرا که ولایت محمّد صلی الله علیه و آله و علی و خاندان پاک ایشان علیه السلام را پذیرفتند؛ و نیز در دنیا برترشان داشتم و ابرها را بر سرشان سایبان کردم و برایشان انگبین و عسل فرو فرستادم و از سنگ، آبی گوارا به آنها نوشاندم و برایشان دریا را شکافتم و نجاتشان دادم و دشمنان آنان؛ یعنی فرعون و قومش را غرق کردم و این گونه آنها را بر عالمان زمانشان برتری دادم؛ عالمانی که با آیین های پیشینیان شما مخالفت می کردند و از راه ایشان، رو بر می تافتند. سپس، خداوند عز و جل فرمود: پس، اگر با پیشینیان شما در آن روزگار، به خاطر پذیرش ولایت محمّد صلی الله علیه و آله چنین کردم، البته در این زمان شما را نیک تر برتری می بخشم، اگر به عهد و پیمانی که از شما گرفته شده وفا کنید. سپس، خداوند عز و جل فرمود: «وَاتَّقُواْ یَوْمًا لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئًا» و به هنگام جان دادن عذابی را که مستحقّ آن شده است از سر او دفع نکند. «وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ» که برای عقب افتادن مرگ او به شفاعت بر می خیزد. «وَلاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ» و هیچ فدایی از او پذیرفته نمی شود تا به جای او بمیرد و او به جای گذاشته شود. حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: این چنین روزی، روز مرگ است؛ پس، شفیع و فدایی در جلوگیری از آن کارساز نخواهد بود؛ امّا در قیامت ما و خاندان ما، کردار شیعیان خود را به تمامی، جبران می کنیم.

 

 در آن گاه ما برخی از شیعیانمان را در تنگناهای آن عرصات، به ناتوانی درافتاده ببینیم، پس، شیعیان برگزیده  خود همچون سلمان و مقداد و ابوذر و عمار و همطرازان ایشان را در زمان های دیگر، از روزگار پس از ایشان گرفته تا روز قیامت، به نزد آن ناتوانان بفرستیم تا همچون شاهین و باز بر آنها فرود آیند و آنها را به مانند صید برگیرند و شتابان به بهشت رسانند. سپس، آنان را همچون کبوتری، به نزد دیگر دوستداران و شیعیان برگزیده  خود، بفرستیم تا همانند پرنده ای که دانه بر می چیند، ایشان را از آن عرصات برچینند و به کنار ما در بهشت آورند. سپس، یک تن از شیعیان ما را خواهند آورد، کسی که گرچه در کردار خود کوتاهی کرده، امّا ولایت را پذیرفته و تقیه پیشه کرده و حقوق برادرانش را پاس داشته است، و روبروی او صد تن یا بیش از آن تا صد هزار تن از ناصبی ها را می ایستانند و به او می گویند: اینان فداییان تو هستند تا از آتش دوزخ رهایی یابی. پس مؤمنان به بهشت و ناصبی ها به دوزخ درآیند و این همان کلام خداوند عز و جل است که فرمود: «رُّبَمَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ» [چه بسا کسانی که کافر شدند]#2# یعنی به ولایت، «لَوْ کَانُواْ مُسْلِمِینَ» [آرزو کنند که کاش مسلمان بودند]#3# و به امر امامت گردن نهاده بودند تا مخالفانشان، فدای رهایی آنان از آتش دوزخ شوند. #4#

 

 

 

1 - تفسیر عیاشی، ج 1، ص 62، ح 45

2 - حجر/ 2

3 - حجر/ 2

4 - تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص 240، ح 118 و 119

 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۲ ، ۱۰:۳۶
محمدرضا زارع

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَاِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ اِلاَّ عَلَی الْخَاشِعِینَ (۴۵) الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ اِلَیْهِ رَاجِعُونَ (۴۶)»

 

[از شکیبایی و نماز یاری جویید و به راستی این (کار) گران است مگر بر فروتنان* همان کسانی که می‏دانند با پروردگار خود دیدار خواهند کرد و به سوی او باز خواهند گشت]

 

1) امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: خداوند عز و جل به دیگر یهودیان و کافران و مشرکان فرمود: «وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ» یعنی با دست کشیدن از حرام خدا و بردباری در راه ادای امانات الهی و روی برتافتن از رهبری های ناحق، و شکیبایی در راه ارج نهادن به پیامبری محمّد صلی الله علیه و آله و جانشینی علی علیه السلام. از بردباری در راه خدمت به ایشان و خدمت به هر آن کس که ایشان فرمان دهند، یاری جویید تا شایسته  خشنودی و آمرزش خداوند و نیک بختی جاودان بهشت در کنار خداوند بخشنده شوید و با مؤمنان برگزیده همراه گردید و از دیدار خاندان محمّد صلی الله علیه و آله، سرور اولین و آخرین انسانها، و دیدار علی علیه السلام، سرور همه  اوصیا و بزرگان و نیکان و برگزیدگان، بهره مند شوید که این بیش از هر نعمتی در بهشت، روشنایی بخش چشمانتان شود، سرورتان را افزون کند و شما را در هدایت به کمال رساند؛ و نیز از نمازهای پنج گانه و درود فرستادن بر محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش، سروران انسان های برگزیده، یاری طلبید تا به گام نهادن در بهشت، نزدیک شوید. «وَاِنَّهَا» یعنی گزاردن نمازهای پنج گانه و درود فرستادن بر محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش در کنار گردن نهادن به فرمانهای ایشان و ایمان داشتن به آشکار و نهانشان و دست کشیدن از چرا و چگونه کردن برای مخالفت با ایشان «لَکَبِیرَةٌ» دشوار است «اِلاَّ عَلَی الْخَاشِعِینَ» آنان که از کیفر خداوند به خاطر سرپیچی از برترین واجبات او واهمه دارند. سپس خداوند  عزّ و جل در وصف فروتنان فرمود: «الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُوا رَبِّهِمْ» و بر این باورند که به دیدار پروردگارشان نائل می آیند، دیداری که والاترین بخشش او به بندگان خویش است.

 

و البته خداوند فرمود: «یَظُنُّونَ»؛ زیرا ایشان از سرانجام خود بی خبرند و فرجام کارها از آنها پنهان شده است. «وَأَنَّهُمْ اِلَیْهِ رَاجِعُونَ» به سوی بخشش های او و نیک بختی بهشت او، به پاداش ایمان و فروتنی ایشان، امّا آنان به این عاقبت یقین ندارند؛ چرا که خود را از تغییر و دگرگونی در امان نمی بینند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: مؤمن تا زمانی که گاه جان سپردنش فرا رسد و فرشته  مرگ بر او پدید آید، همواره از بد فرجامی در هراس است و یقین ندارد که به بهشت راه می یابد.#1#

 

2) امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: هر گاه علی علیه السلام از چیزی در هراس می افتاد، به نماز پناه می برد و سپس این آیه را تلاوت می فرمود: «وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ»#2#

 

3) از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده است که حضرت در باره   کلام خداوند عز و جل: «وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ» فرمود: صبر، همان روزه است. هر گاه مرد به پیشامدی ناگوار دچار شود بایست روزه بگیرد. همانا خداوند عز و جل می فرماید: «وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ» یعنی به روزه.#3#

 

4) امام جعفر صادق علیه السلام فرمود:  ای مسمع! چون کسی از شما به اندوهی از اندوه های دنیا گرفتار شود، چه چیزی او را از این که وضو گیرد و به مسجد درآید و دو رکعت نماز بگزارد و در آن به سوی خدا دعا کند باز می دارد؟ مگر نشنیده ای که خداوند متعال می فرماید: «وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ»#4#

 

5) ابن بابویه، از امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام روایت کرده است که ایشان در باره  کلام خداوند متعال: «الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُوا رَبِّهِمْ» فرمود: یعنی، یقین دارند که برانگیخته می شوند و به محشر در می آیند و به حسابشان رسیدگی می شود و سزای خود را در پاداش و کیفر می بینند. ظن در این جا به معنای یقین است. #5#

 

 

 

1 - تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص 237، ح 115 - 117

2 - کافی، ج 3، ص 480، ح 1

3 - کافی، ج 4، ص 63، ح 7

4 - تفسیر عیاشی، ج 1، ص 62، ح 39

5 - توحید، ص 267، ح 5

 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۲ ، ۱۰:۱۸
محمدرضا زارع

بسم الله الرحمن الرحیم

«أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ(۴۴)»

 

[آیا مردم را به نیکی فرمان می‏دهید و خود را فراموش می‏کنید، با این که شما کتاب (خدا) را می‏خوانید؟ آیا (هیچ) نمی‏اندیشید؟]

 

1) امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: خداوند عز و جل، به قومی از نافرمانان و منافقان یهود که اموال نیازمندان را از آنها دریغ و پنهان می کردند و ثروتمندان را چپاول می نمودند و دیگران را به نیکی فرا می خواندند و خود نیکی نمی کردند و از بدی وا می داشتند و خود بدی می کردند، فرمود:  ای گروه یهود «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ» به صدقه دادن و باز گرداندن امانت «وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» در  آن چه که بدان فرا می خوانید «وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ» تورات که به نیکی امر می کند و از بدی باز می دارد و از مجازات نافرمانان خبر می دهد و از مراتب والا و ارجمندی که خداوند به فرمانبران کوشا در راه خود، ارزانی میدارد باخبر می سازد. «أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» در مجازاتی که از سوی خدای عز و جل بدان گرفتار می شوید؛ چرا که  آن چه را بدان فرا می خوانید خود در راهش گام بر نمی دارید و   آن چه را از آن باز می دارید، خود در آن غرق گشته اید. (حدیث ادامه دارد)

 

2) حضرت ابی عبد الله امام جعفر صادق علیه السلام در باره  کلام خداوند متعال: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ»، دست مبارک خود را بر گلو گذاشت و فرمود: همچون کسی که خود را سر می برد. #1#

 

3) و علی بن ابراهیم در باره  این آیه گفت: آن در باره  قصه پردازان و خطیبان نازل شد و این سخن امیر مؤمنان علیه السلام است: و بر هر منبری خطیبی سخنور دارند که بر خدا و بر رسول او و بر کتاب او دروغ می بندد. #2# کمیت بن زید اسدی در این باره می گوید:

 

مصیبٌ علی الأعواد یوم رکوبها         لما قال فیها مخطئٌ حین ینزل

 

«به هنگامی که بر فراز منبر است، سخن از حق می راند و چون پایین  اید، به راه خطا رود».

 

و دیگری نیز در این معنا گفته است:

 

و غیر تقی یأمر الناس بالتقی                   طبیبٌ یداوی و الطبیب علیل

 

«ناپارسایی که مردم را به پرهیزکاری فرمان دهد، همچون طبیبی است که درمان می کند حال آن که خود بیمار است».     

 

1 - تفسیر عیاشی، ج 1، ص 61، ح 37

2 - تفسیر قمی، ج 1، ص 56

 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۲ ، ۰۹:۲۰
محمدرضا زارع

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ(۴۲) وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ وَارْکَعُواْ مَعَ الرَّاکِعِینَ (۴۳)»

 

[و حق را به باطل درنیامیزید، و حقیقت را، با آن که خود می‏دانید، کتمان نکنید. * و نماز را بر پا دارید، و زکات را بدهید، و با رکوع ‏کنندگان رکوع کنید]

 

1) امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: خداوند با این آیه قومی از یهود را مخاطب ساخت که حق را به باطل می پوشاندند،#1# و می پنداشتند محمّد، پیامبر خدا و علی، وصی اوست؛ ولی آن دو پانصد سال پس از آن روزگار می آیند. پس، رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنها فرمود: آیا موافقید تورات میان ما حکم کند؟ عرض کردند: بله. آنها تورات را آوردند و از روی آن بر خلاف   آن چه در آن بود خواندن آغاز کردند. آن گاه خداوند، طوماری را که از رویش می خواندند دگرگون ساخت؛ حال آن که دو تن از قاریان یهود آن را گشوده بودند و یکی اولش را در دست گرفته بود و دیگری آخرش را. آن طومار به ماری دوسر تبدیل شد و هر سری از آن، دست راست آن قاری را که او را گرفته بود، به دهان گرفت و رفت تا به زیر فشاری سهمگین دست هایشان را خرد کند و در آن حال دو مرد یهودی به فغان افتادند و نعره سر دادند. در آن میان، طومارهای دیگری نیز بود، پس، زبان گشودند و گفتند: همچنان در این عذاب گرفتارید تا وصف محمّد صلی الله علیه و آله و پیامبری او را در تورات، قرائت کنید و وصف علی علیه السلام و امامت او را بر هر  آن چه خداوند متعال نازل فرموده از تورات بخوانید. پس، آن دو یهودی تورات را درست خواندند و به رسول خدا صلی الله علیه و آله ایمان آورده، امامت علی علیه السلام، ولی خدا و وصی رسول او صلی الله علیه و آله را باور کردند. خداوند عز و جل فرمود: «وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ» که از طرفی به محمّد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام ایمان آورید و از طرفی دگر، آن دو را منکر شوید و این چنین «تَکْتُمُواْ الْحَقَّ». در پیامبری این محمّد صلی الله علیه و آله و امامت این علی علیه السلام «وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ» که آن را کتمان می کنید و این گونه با دانش و عقل خود می ستیزید. پس اگر خداوند خبردار بودنتان را بر شما حجت قرار داد، اما شما به انکار پرداختید، او حجّت خود را به هدر نداده است؛ بلکه آن را به کسان دیگری استوار می سازد و شما نمی توانید بر پروردگارتان چیره شوید و او را شکست دهید. سپس خداوند عز و جل به آنان فرمود: «وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ وَارْکَعُواْ مَعَ الرَّاکِعِینَ » نماز واجبی را که محمّد صلی الله علیه و آله آورده است به پا دارید و نیز بر محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاک و پاکدامن او که علی علیه السلام سرور و بزرگ ایشان است، درود فرستید. «وَآتُواْ الزَّکَاةَ» از دارایی هایتان آن گاه که واجب شود و از پیکرهایتان آن گاه که لازم شود و از یاریتان آن گاه که خواسته شود. «وَارْکَعُواْ مَعَ الرَّاکِعِینَ » و خاکساری کنید به همراه آنان که در برابر شکوه خداوند عز و جل خاکساری می کنند و از اولیا خداوند، یعنی محمّد صلی الله علیه و آله، پیامبر خدا و علی علیه السلام، ولی خدا و امامان پس از ایشان که سروران برگزیدگان خداوندند فرمانبری می کنند.#2#

 

 

 

1 - تفسیر عیاشی، ج 1، ص 60، ح 31

2 - تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص 230، ح 109 و 110

 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۲ ، ۰۸:۴۰
محمدرضا زارع

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَآمِنُواْ بِمَا أَنزَلْتُ مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُمْ وَلاَ تَکُونُواْ أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآیَاتِی ثَمَنًا قَلِیلًا وَاِیَّایَ فَاتَّقُونِ(۴1)»

 

[و بد آن چه نازل کرده‏ام، که مؤید همان چیزی است که با شماست، ایمان آرید و نخستین منکر آن نباشید، و آیات مرا به بهایی ناچیز نفروشید، و تنها از من پروا کنید «از نافرمانی من حذر کنید».]

 

1) امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: خداوند عز و  جل، به یهودیان فرمود: «وَآمِنُواْ»  ای قوم یهود «بِمَا أَنزَلْتُ» بر محمّد صلی الله علیه و آله در ذکر پیامبری او و خبر امامت برادرش، علی علیه السلام و خاندان پاک او «مُصَدِّقًاً لِّمَا مَعَکُمْ» که همانند این ذکر در کتابتان آمده است همانا محمّد، پیامبر خدا و سرور اولین و آخرین انسانهاست که به سرور همه  اوصیا و جانشین فرستاده  پروردگار جهانیان و جداکننده  حق از باطل در میان این امّت و درب شهر حکمت و وصی فرستاده  رحمت، تأیید شده است. «وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآیَاتِی» در منزلت پیامبری محمّد صلی الله علیه و آله و امامت علی علیه السلام و پاکان خاندان او علیه السلام «ثَمَنًاً قَلِیلًاً» که پیامبری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امامت امامان علیه السلام را انکار کنید و دنیای ناپایدار را به جای آن برگیرید، که آن گرچه پربار شود رو به پایان و زیان و تباهی دارد. سپس، خداوند عز و جل فرمود: «وَاِیَّایَ فَاتَّقُونِ» در پنهان کردن امر محمّد و امر وصی او، اگر پروا کنید، پیامبری پیامبر اکرم و جانشینی وصی او را کوچک نمی شمارید؛ چرا که حجت های استوار خداوند و برهان های آشکار او بر شما بهانه هایتان را برچیده و فریب کاری تان را برملا ساخته است. یهودیان مدینه، پیامبری محمّد صلی الله علیه و آله را انکار و به او خیانت کردند و گفتند: ما می دانیم که محمّد صلی الله علیه و آله پیامبر است و علی علیه السلام وصی اوست، اما نه تو محمّدی و نه این، علی است و به علی علیه السلام اشاره کردند، آن گاه خداوند لباس هایی که بر تنشان و کفش هایی که بر پاهایشان بود را به سخن درآورد و هر یک از آنها به صاحب خود گفتند: دروغ گفتی  ای دشمن خدا، محمّد پیامبر، همین است و علی وصی همین. اگر خدا ما را رخصت دهد، هر آینه شما را به ستوه آوریم و زخمی کنیم و به کشتن دهیم. پس، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همانا خداوند عز و جل به آنان مهلت می دهد؛ چرا که می داند از پشت آنها فرزندانی پاک و مؤمن برون خواهد آمد و اگر از پشت آنان جدا شوند، خداوند آنان را به عذابی دردناک گرفتار کند؛ همانا هر که ترس از دست دادن وقت را داشته باشد، کاری را به شتاب انجام دهد.#1#  

 

2) جابر جعفی گفت: از حضرت امام محمّد باقر علیه السلام از تفسیر این آیه در باطن قرآن پرسیدم «وَآمِنُواْ بِمَا أَنزَلْتُ مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُمْ وَلاَ تَکُونُواْ أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ» ایشان فرمود: یعنی فلان کس و همراه او و هر که از آنها پیروی کند و به دین آنها بگراید. خداوند آنها را منظور داشت: «وَلاَ تَکُونُواْ أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ» یعنی به علی علیه السلام.

 

 

 

1 - تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص 228، ح 108

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۰۱ ، ۲۰:۲۰
محمدرضا زارع

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَآمِنُواْ بِمَا أَنزَلْتُ مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُمْ وَلاَ تَکُونُواْ أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآیَاتِی ثَمَنًا قَلِیلًا وَاِیَّایَ فَاتَّقُونِ(۴1)»

 

[و بد آن چه نازل کرده‏ام، که مؤید همان چیزی است که با شماست، ایمان آرید و نخستین منکر آن نباشید، و آیات مرا به بهایی ناچیز نفروشید، و تنها از من پروا کنید «از نافرمانی من حذر کنید».]

 

1) امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: خداوند عز و  جل، به یهودیان فرمود: «وَآمِنُواْ»  ای قوم یهود «بِمَا أَنزَلْتُ» بر محمّد صلی الله علیه و آله در ذکر پیامبری او و خبر امامت برادرش، علی علیه السلام و خاندان پاک او «مُصَدِّقًاً لِّمَا مَعَکُمْ» که همانند این ذکر در کتابتان آمده است همانا محمّد، پیامبر خدا و سرور اولین و آخرین انسانهاست که به سرور همه  اوصیا و جانشین فرستاده  پروردگار جهانیان و جداکننده  حق از باطل در میان این امّت و درب شهر حکمت و وصی فرستاده  رحمت، تأیید شده است. «وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآیَاتِی» در منزلت پیامبری محمّد صلی الله علیه و آله و امامت علی علیه السلام و پاکان خاندان او علیه السلام «ثَمَنًاً قَلِیلًاً» که پیامبری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امامت امامان علیه السلام را انکار کنید و دنیای ناپایدار را به جای آن برگیرید، که آن گرچه پربار شود رو به پایان و زیان و تباهی دارد. سپس، خداوند عز و جل فرمود: «وَاِیَّایَ فَاتَّقُونِ» در پنهان کردن امر محمّد و امر وصی او، اگر پروا کنید، پیامبری پیامبر اکرم و جانشینی وصی او را کوچک نمی شمارید؛ چرا که حجت های استوار خداوند و برهان های آشکار او بر شما بهانه هایتان را برچیده و فریب کاری تان را برملا ساخته است. یهودیان مدینه، پیامبری محمّد صلی الله علیه و آله را انکار و به او خیانت کردند و گفتند: ما می دانیم که محمّد صلی الله علیه و آله پیامبر است و علی علیه السلام وصی اوست، اما نه تو محمّدی و نه این، علی است و به علی علیه السلام اشاره کردند، آن گاه خداوند لباس هایی که بر تنشان و کفش هایی که بر پاهایشان بود را به سخن درآورد و هر یک از آنها به صاحب خود گفتند: دروغ گفتی  ای دشمن خدا، محمّد پیامبر، همین است و علی وصی همین. اگر خدا ما را رخصت دهد، هر آینه شما را به ستوه آوریم و زخمی کنیم و به کشتن دهیم. پس، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همانا خداوند عز و جل به آنان مهلت می دهد؛ چرا که می داند از پشت آنها فرزندانی پاک و مؤمن برون خواهد آمد و اگر از پشت آنان جدا شوند، خداوند آنان را به عذابی دردناک گرفتار کند؛ همانا هر که ترس از دست دادن وقت را داشته باشد، کاری را به شتاب انجام دهد.#1#  

 

2) جابر جعفی گفت: از حضرت امام محمّد باقر علیه السلام از تفسیر این آیه در باطن قرآن پرسیدم «وَآمِنُواْ بِمَا أَنزَلْتُ مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُمْ وَلاَ تَکُونُواْ أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ» ایشان فرمود: یعنی فلان کس و همراه او و هر که از آنها پیروی کند و به دین آنها بگراید. خداوند آنها را منظور داشت: «وَلاَ تَکُونُواْ أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ» یعنی به علی علیه السلام.

 

 

 

1 - تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص 228، ح 108

 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۰۱ ، ۱۸:۱۴
محمدرضا زارع

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَالَّذِینَ کَفَرواْ وَکَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (۳۹)»

 

[(ولی) کسانی که کفر ورزیدند و نشانه‏های ما را دروغ انگاشتند، آنانند که اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود]

 

1) امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: خداوند عز و جل فرمود: «وَالَّذِینَ کَفَرواْ وَکَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا» که از راستگویی محمّد صلی الله علیه و آله در خبرهایی که از قرن های پیشین آورد نشان دارد و از درستی او در  آن چه که در باره  علی علیه السلام و خاندان پاکش برای بندگان خدا بیان نمود و ایشان را برتری بخشید، خبر می دهد. آنان که پس از محمّد صلی الله علیه و آله سرور تمامی آفریدگان، زن و مردشان برترین ارجمندان هستند. «أُولَئِکَ» که راستگویی محمّد صلی الله علیه و آله را در خبرهایی که آورده انکار می کنند و درستی او را در گماشتن اولیا خود، یعنی علی علیه السلام سرور همه  اوصیا و دیگر بزرگ زادگان خاندان پاکش بر مردم نمی پذیرند «أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»#1#

 

 

 

1 - تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص 227، ح 106

 

«یا بَنِی اِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَاِیَّایَ فَارْهَبُونِ (۴۰)»

 

[ای فرزندان اسرائیل! نعمت هایم را که بر شما ارزانی داشتم به یاد آرید و به پیمانم وفا کنید تا به پیمانتان وفا کنم و تنها از من بترسید]

 

1) امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: خداوند عز و جل فرمود: «یا بَنِی اِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ» آن گاه که محمّد را به پیامبری برانگیختم و او را در شهرتان جای دادم و این گونه شما را برای گرویدن به او، و ره سپردن به سویش به دشواری نیانداختم و نشانه های او و دلایل راستگویی اش را برایتان آشکار نمودم تا در باره  او به شک و تردید نیافتید.

 

«وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی» که پیامبرانتان از پیشینیان شما گرفتند و آنان را فرمان دادند آن پیمان را به فرزندان خود رسانند تا به محمّد عرب قریشی هاشمی که با نشانه های آشکار هویدا می شود و به معجزه هایی شگفت تأیید می گردد، ایمان آورند. معجزاتی همچون آن گاه که گوشت کتف مسموم با او سخن گفت و گرگ با او لب به سخن گشود و خداوند غذای اندک را برایش بسیار کرد و سنگ های سخت را برایش نرم ساخت و آب های جاری را برایش خشک نمود و هیچ پیامبری از پیامبران خود را به نشانه ای تأیید نکرد جز آن که برای او، همانند آن یا بهتر از آن را آورد و علی بن ابی طالب علیه السلام را از بزرگترین اولیا او قرار داد. کسی که برادر و همراه او بود و عقلش از عقل او و دانشش از دانش او و بردباری اش از بردباری او سرچشمه داشت و پس از آن که با دلایل چیره و دانش والا و برتری بی  چون و چرای خود بهانه های ستیزه جویان محمد صلی الله علیه و آله را برچید، با شمشیر برّان خود به حمایت از دین او برخاست. «أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» که به خاطر آن، آسایش جاودان را در سرای کرامت و اقامتگاه رحمت، برایتان واجب کردم. «وَاِیَّایَ فَارْهَبُونِ» در مخالفت با محمّد صلی الله علیه و آله، زیرا من آن خداوند توانایم که هر کس بر سر پذیرش من با شما بستیزد، شرش را از سرتان رفع می کنم؛ حال آن که اگر مخالفت با مرا برگزینید، آن ستیزه جویان نمی توانند انتقام مرا از شما دور کنند. #1#

 

2) مردی به خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد: فدایت شوم، خداوند می فرماید: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» [مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم]#2# ما او را می خوانیم ولی او ما را اجابت نمی کند. حضرت فرمود: چون شما به پیمان خود با خداوند وفا نکردید، اگر وفا کرده بودید، هر آینه خداوند به شما وفا می کرد. #3#

 

3) از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده است که ایشان در باره  کلام خداوند عز و جل فرمود: «وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی» به ولایت امیر مؤمنان علیه السلام تا «أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» با بهشت به عهد خود با شما وفا کنم. #4#

 

4) ابن عباس، از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده است که ایشان فرمود: وقتی خداوند تبارک و تعالی آیه : «وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» را نازل فرمود، به خدا سوگند آدم از دنیا رفته بود و از قوم خود پیمان گرفته بود که به فرزندش شیث، وفا کنند، ولی به او وفا نکردند و نوح از دنیا رفته بود و از قوم خود پیمان گرفته بود که به فرزندش سام وفا کنند، ولی امّتش به او وفا نکردند و ابراهیم از دنیا رفته بود و از قوم خود پیمان گرفته بود که به فرزندش اسماعیل وفا کنند، ولی امّتش به او وفا نکردند و موسی از دنیا رفته بود و از قوم خود پیمان گرفته بود که به وصی او یوشع بن نون وفا کنند، ولی امّتش به او وفا نکردند و عیسی بن مریم عروج کرده بود و از قومش پیمان گرفته بود که به وصی او شمعون بن حمون صفا وفا کنند، ولی امّتش به او وفا نکردند و من به زودی شما را ترک خواهم گفت و از میان شما رخت برخواهم بست و از امت خود، در ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام پیمان گرفته ام؛ حال آن که آنان سنّت امت های پیشین خود را در سرپیچی و نافرمانی از وصی من پیش گرفته اند. بدانید که من پیمانم را با شما در باره  علی تجدید می کنم «فَمَن نَّکَثَ فَاِنَّمَا یَنکُثُ عَلَی نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَی بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا» [پس هر که پیمان‏شکنی کند، تنها به زیان خود پیمان می‏شکند؛ و هر که بر  آن چه با خدا عهد بسته وفادار بماند، به زودی خدا پاداشی بزرگ به او می‏بخشد].#5#

 

ای مردم! پس از من علی علیه السلام، امام و جانشین من در میان شماست. او وصی و وزیر من و برادر و یاور من و شوی دختر و پدر فرزندان من و صاحب شفاعت و حوض و لوای من است. هر که او را منکر شود، مرا منکر شده و هر که مرا انکار کند، خداوند عز و جل را انکار کرده است؛ و هر کس به امامت او اقرار کند، به پیامبری من اقرار کرده و هر کس به پیامبری من اقرار کند، به یگانگی خداوند عز و جل اقرار کرده است.  ای مردم! هر که علی را فرمان نبرد، مرا فرمان نبرده و هر که مرا نافرمانی کند، خداوند عز و جل را نافرمانی کرده است و هر کس علی را پیروی کند، مرا پیروی کرده و هر کس مرا پیروی کند خداوند عز و جل را پیروی کرده است.  ای مردم! هر که علی را در کلام و در عمل نپذیرد، مرا نپذیرفته و هر که مرا نپذیرد، خداوند عز و جل را بر فراز عرش خود نپذیرفته است.  ای مردم! هر کس از شما علی را امام خود برگزیند، مرا پیامبر خود برگزیده و هر کس مرا پیامبر خود برگزیند، خداوند عز و جل را پروردگار خویش برگزیده است.  ای مردم! به درستی که علی، سرور همه  اوصیا و پیشوای بی همانندان و مولای مؤمنان است. دوستدار او دوستدار من و دوستدار من دوستدار خداوند عز و جل است و دشمن او دشمن من و دشمن من دشمن خداوند عز و جل است.  ای مردم! به پیمان خدا در مورد علی وفا کنید تا او در روز قیامت با بهشت خود شما را وفا کند. #6#

 

 

1 - تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص 227، ح 107

2 - غافر/ 60

3 - تفسیر قمی، ج 1، ص 56

4 - کافی ج 1، ص 357، ح 89

5 - فتح/ 10

6 - معانی الاخبار، ص 372، ح 1

 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۰۱ ، ۱۶:۴۵
محمدرضا زارع

بسم الله الرحمن الرحیم

«فَتَلَقَّی آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ اِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (۳۷) قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعًا فَاِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًی فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ (۳۸)»

 

[سپس، آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت نمود و (خدا) بر او ببخشود آری او(ست که) توبه‏پذیر مهربان است* فرمودیم جملگی از آن فرود آیید پس، اگر از جانب من شما را هدایتی رسد، آنان که هدایتم را پیروی کنند بر ایشان بیمی نیست و غمگین نخواهند شد]

 

1) امام صادق علیه السلام فرمود: آدم، چهل صبحگاه در صفا به سجده ماند و بر بهشت و بیرون شدنش از جوار خداوند عز و جل می گریست. جبرئیل علیه السلام بر او فرود آمد و گفت:  ای آدم! چرا گریه می کنی؟ گفت:  ای جبرئیل! چرا گریه نکنم حال آن که خداوند مرا از جوار خود بیرون راند و بر دنیا فرود آورد؟ جبرئیل گفت:  ای آدم! به سوی خدا توبه کن. گفت: چگونه توبه کنم؟ آن گاه خداوند در جای کعبه، قبّه ای از نور نازل فرمود و نور آن را به اندازه  حرم، بر کوههای مکه تاباند و به جبرئیل علیه السلام فرمان داد که آن گستره را نشان بگذارد. جبرئیل گفت: برخیز  ای آدم، و در روز هشتم ماه ذی الحجّه او را بیرون برد و فرمان داد تا غسل کند و احرام بندد. آدم روز اول ماه ذی القعده از بهشت بیرون شد و جبرئیل او را در روز هشتم ذی الحجّه به سوی منا برد و او شب را در آن جا گذراند و چون صبح شد او را به سوی عرفات بیرون برد. جبرئیل در آن هنگام که او را از مکه بیرون آورده بود، به او احرام بستن آموخته و به لبیک گویی فرمان داده بود؛ پس چون خورشید روز عرفه میانه  آسمان را گذراند به او امر کرد که لبیک گویی را ترک گوید و غسل کند و چون نماز عصر به جای آورد او را در عرفات ایستاند و کلماتی را که از پروردگارش دریافت کرده بود به او آموخت؛ و آن کلمات این دعاست: پاک و منزّهی خداوندا، تو را می ستایم هیچ خدایی نیست جز تو. بد کردم و بر خود ستم ورزیدم و به گناهم اعتراف می کنم؛ پس، مرا بیامرز به درستی که تو آمرزنده ی مهربانی. پاک و منزّهی خداوندا، تو را می ستایم. هیچ خدایی نیست جز تو. بد کردم و بر خود ستم ورزیدم و به گناهم اعتراف می کنم پس مرا بیامرز به درستی که تو بهترین آمرزندگانی. پاک و منزّهی خداوندا، تو را می ستایم. هیچ خدایی نیست به جز تو. بد کردم و بر خود ستم ورزیدم و به گناهم اعتراف می کنم؛ پس، مرا بیامرز. به درستی که تو بسیار توبه پذیر و مهربانی.

 

آدم تا به هنگام غروب خورشید در آن جا ماند و دستانش به سوی آسمان بالا برده به درگاه خداوند گریه و زاری می کرد. چون آفتاب فرو رفت، جبرئیل او را به مشعر بازگرداند و او شب را در آن جا گذراند. وقتی صبح برآمد بر کوه مشعر الحرام ایستاد و به کلماتی چند خدای را دعا کرد و خدا توبه اش را پذیرفت. سپس، رو به سوی منا گذاشت و جبرئیل فرمانش داد تا مویی را که بر سر دارد بتراشد و او تراشید و بعد او را به مکّه بازگرداند و به سوی جمره  اولی برد. در آن دم، شیطان بر او نمایان شد و گفت:  ای آدم! کجا می روی؟ جبرئیل، آدم را امر کرد تا به هفت سنگ او را بزند و با هر سنگی تکبیر گوید؛ پس چنین کرد و رفت. باز شیطان در جمره  ثانیه بر او نمایان شد و جبرئیل آدم را فرمان داد تا به هفت سنگ او را بزند. پس او را سنگ زد و با هر سنگ تکبیر گفت و رفت. باز شیطان در جمره  ثالثه بر او نمایان شد و جبرئیل فرمان داد تا به هفت سنگ او را بزند و با هر سنگ تکبیر گوید و این چنین، شیطان که لعنت خدا بر او باد، رفت. جبرئیل، به آدم گفت: بعد از امروز هرگز او را نخواهی دید. سپس او را به سوی بیت الحرام رهسپار کرد و فرمان داد که هفت بار آن را طواف کند و او چنین کرد. جبرئیل گفت: خداوند توبه ات را پذیرفت و همسرت را بر تو حلال کرد. حضرت فرمود: چون آدم، حجّش را به پایان رساند، فرشتگان او را در ابطح#1# دیدار کردند و گفتند:  ای آدم، حجّ تو مقبول افتاد؛ ولی ما دو هزار سال پیش از تو حج این خانه گزاردیم. #2#

 

2) ابن عباس روایت کرده است که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در باره  کلماتی که آدم از پروردگارش آموخت و با آن به سوی پروردگارش توبه کرد پرسیدم، ایشان فرمود: او از خدا، به حق محمّد صلی الله علیه و آله و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام خواست که توبه  او را بپذیرد. پس خداوند توبه اش را پذیرفت.

 

3) از ابن عباس روایت شده است که وی گفت: چون خداوند متعال آدم را آفرید و از روح خود در او دمید، آدم عطسه کرد و گفت: الحمد لله، پروردگارش به او گفت: پروردگارت تو را رحمت کند. وقتی خداوند فرشتگان را به سوی او به سجده درآورد، او به شگفت آمد و گفت: پروردگارا! آیا هیچ مخلوقی آفریده ای که او را بیش از من دوست بداری؟ فرمود: بله، و اگر ایشان نبودند تو را نمی آفریدم. گفت: پروردگارا! آنان را به من بنما، پس خداوند عز و جل به پرده  نشینان وحی کرد تا پرده را بالا زنند. چون پرده بالا رفت به ناگاه آدم، پنج سایه پیشاپیش عرش دید. گفت: پروردگارا! اینان کیستند؟ فرمود:  ای آدم! این محمّد صلی الله علیه و آله، پیامبر من است و این علی علیه السلام، امیر مؤمنان، عمو زاده  پیامبر من و وصی اوست و این فاطمه سلام الله علیها، دختر پیامبرم است و اینان حسن و حسین علیهما السلام، فرزندان علی علیه السلام و فرزندان دختر پیامبرم، هستند. سپس فرمود:  ای آدم! ایشان فرزندان تو هستند، پس بر این شاد باش. هنگامی که آدم دست به آن گناه زد گفت: پروردگارا! به حق محمّد صلی الله علیه و آله و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام)، از تو می خواهم که مرا بیامرزی، پس خداوند او را آمرزید و این همان کلماتی است که خداوند متعال فرمود: «فَتَلَقَّی آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ» کلماتی که آدم از پروردگارش آموخت این بود: خداوندا! به حقّ محمّد صلی الله علیه و آله و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) که توبه ام را بپذیر، پس خداوند توبه اش پذیرفت.

 

5) عیاشی از جابر روایت کرده است که وی گفت: از حضرت امام محمّد باقر علیه السلام در باره   تفسیر این آیه در باطن قرآن پرسیدم: «فَاِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًی فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ» ایشان فرمود: تفسیر هدایت، علی علیه السلام است، خداوند در باره اش فرمود: «فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»

 

 

 

1 - أبطح: سرزمینی است که هم به مکّه نسبت داده می شود و هم به منا؛ چرا که از هر دو به یک اندازه فاصله دارد و چه بسا به منا نزدیک تر باشد و سرزمین محصّب است که در حج، در آن سنگ ریزه اندازند و مسجد خیف بنی کنانه، آنجاست و گفته اند از آن رو ابطح نام گرفته که آدم (ع) در آنجا تبطیح کرد؛ یعنی سنگ انداخت. «معجم البلدان: ج 1، ص 74»

2 - تفسیر قمی: ج 1، ص 54

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۰۱ ، ۱۴:۴۳
محمدرضا زارع