عصر ظهور

موسسه مجازی امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

عصر ظهور

موسسه مجازی امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

نویسند و گردآورنده مطالب : محمد رضا زارع
#نشر مطالب باذکر نشانی این وبلاگ بلامانع است!
_____________________

حدیث روز:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ مِنَ الْخَیْرِ مَا یُعَجَّلُ
اصول کافى جلد3 صفحه: 212 روایة:4

ترجمه :
رسول خدا (ص) فرمود: همانا خدا کارهاى خیر، زود انجام شده را دوست دارد.

__________________________
*دوستان مارا در لینک زیر حتما دنبال کنید.*

دوستانی که بنده را دنبال میکنند، در صورتی که آدرس سایتشان نیز در فهرست دنبال کنندگانمون ثبت باشه و لینک دنبال کردن هم داشته باشند دنبال خواهند شد


۱۰۷ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

196-  و من خطبة له (علیه السلام)
> بعثة النبی<
بَعَثَهُ حِینَ لَا عَلَمٌ قَائِمٌ وَ لَا مَنَارٌ سَاطِعٌ وَ لَا مَنْهَجٌ وَاضِحٌ.
>العظة بالزهد<
أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَی اللَّهِ وَ أُحَذِّرُکُمُ الدُّنْیَا فَإِنَّهَا دَارُ شُخُوصٍ وَ مَحَلَّةُ تَنْغِیصٍ سَاکِنُهَا ظَاعِنٌ وَ قَاطِنُهَا بَائِنٌ تَمِیدُ بِأَهْلِهَا مَیَدَانَ السَّفِینَةِ تَقْصِفُهَا الْعَوَاصِفُ فِی لُجَجِ الْبِحَارِ فَمِنْهُمُ الْغَرِقُ الْوَبِقُ وَ مِنْهُمُ النَّاجِی عَلَی بُطُونِ الْأَمْوَاجِ تَحْفِزُهُ الرِّیَاحُ بِأَذْیَالِهَا وَ تَحْمِلُهُ عَلَی أَهْوَالِهَا فَمَا غَرِقَ مِنْهَا فَلَیْسَ بِمُسْتَدْرَکٍ وَ مَا نَجَا مِنْهَا فَإِلَی مَهْلَکٍ عِبَادَ اللَّهِ الْآنَ فَاعْلَمُوا وَ الْأَلْسُنُ مُطْلَقَةٌ وَ الْأَبْدَانُ صَحِیحَةٌ وَ الْأَعْضَاءُ لَدْنَةٌ وَ الْمُنْقَلَبُ فَسِیحٌ وَ الْمَجَالُ عَرِیضٌ قَبْلَ إِرْهَاقِ الْفَوْتِ وَ حُلُولِ الْمَوْتِ فَحَقِّقُوا عَلَیْکُمْ نُزُولَهُ وَ لَا تَنْتَظِرُوا قُدُومَهُ.

 

 

خطبه 196-بعثت پیامبر و تحقیر دنیا 
هشدار از غفلت زدگی خداوند هنگامی پیامبر (ص) را مبعوث فرمود که نه نشانه ای از دین الهی برپا، و نه چراغ هدایتی روشن، و نه راه حقی آشکار بود. ای بندگان خدا! شما را به ترس از خدا سفارش می کنم، و از دنیاپرستی شما را می ترسانم، زیرا دنیا خانه ای ناپایدار و جایگاه سختی و مشکلات است. ساکنان دنیا در حال کوچ کردن، و اقامت گزیدگانش به جدایی محکومند، مردم را چنان می تکاند که باد سخت کشتی را در دل دریاها می لرزاند، برخی از آنان در دل آب مرده، و برخی دیگر بر روی امواج جان سالم بدر برده، و بادها با وزیدن آنها را به این سو و آن سو می کشاند، و هر جا که خواهد می برد، پس آن را که در آب می میرد نمی توان گرفت، و آن را که رهاشده، به سوی مرگ می رود. ای بندگان خدا، هم اکنون عمل کنید، که زبانها آزاد، و بدنها سالم، و اعضا و جوارح آماده اند، و راه بازگشت فراهم، و فرصت زیاد است، پیش از آنکه وقت از دست برود، و مرگ فرا رسد، پس فرود آمدن مرگ را حتمی بشمارید، و در انتظار آمدنش بسر نبرید.
 


 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۸ ، ۱۳:۲۸
محمدرضا زارع

«٢٣٣»وَ الْوالِداتُ‌ یُرْضِعْنَ‌ أَوْلادَهُنَّ‌ حَوْلَیْنِ‌ کامِلَیْنِ‌ لِمَنْ‌ أَرادَ أَنْ‌ یُتِمَّ‌ الرَّضاعَةَ‌ وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ‌ رِزْقُهُنَّ‌ وَ کِسْوَتُهُنَّ‌ بِالْمَعْرُوفِ‌ لا تُکَلَّفُ‌ نَفْسٌ‌ إِلاّ وُسْعَها لا تُضَارَّ والِدَةٌ‌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ‌ بِوَلَدِهِ‌ وَ عَلَى الْوارِثِ‌ مِثْلُ‌ ذلِکَ‌ فَإِنْ‌ أَرادا فِصالاً عَنْ‌ تَراضٍ‌ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ‌ عَلَیْهِما وَ إِنْ‌ أَرَدْتُمْ‌ أَنْ‌ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَکُمْ‌ فَلا جُناحَ‌ عَلَیْکُمْ‌ إِذا سَلَّمْتُمْ‌ ما آتَیْتُمْ‌ بِالْمَعْرُوفِ‌ وَ اتَّقُوا اللّهَ‌ وَ اعْلَمُوا أَنَّ‌ اللّهَ‌ بِما تَعْمَلُونَ‌ بَصِیرٌ 
مادرانى که مى‌خواهند دوران شیردهى را کامل سازند،دو سال تمام فرزندانشان را شیر دهند.و خوراک و پوشاک این مادران،به وجهى نیکو برعهده (پدر و)صاحب فرزند است. هیچ‌کس جز به قدر توانش مکلف نمى‌شود.هیچ مادرى به خاطر فرزندش و نیز هیچ پدرى به خاطر فرزندش نباید دچار ضرر شود.و(اگر پدر نباشد،هزینه خوراک و پوشاک مادر)برعهده وارث اوست.و اگر پدر و مادر با توافق و مشورت یکدیگر بخواهند کودک را(زودتر از دو سال)از شیر بازگیرند،گناهى بر آنها نیست.و اگر(به جهت عدم توانایى یا عدم موافقت مادر)خواستید دایه‌اى براى فرزندانتان بگیرید،گناهى بر شما نیست،به شرط‍‌ اینکه آنچه را به وجهى پسندیده قرار گذاشته‌اید بپردازید.و از خدا پروا داشته و بدانید خدا به آنچه انجام مى‌دهید بیناست. 
نکته‌ها: 
در مورد پدر و مادر و فرزند،در این آیه کلمات«أب»و«اُمّ‌»نیامده،بلکه«والد»و«والده» آمده است.زیرا کلمات«أب»و«امّ‌»شامل عمو،معلّم و پدرزن مى‌شود.همان گونه که زنان پیامبر صلى الله علیه و آله امّهات مؤمنان هستند،نه والدات آنها. 
چون آیات قبل مربوط‍‌ به طلاق و جدایى زن و شوهر از یکدیگر بود،لازم است تکلیف کودکان و نوزادان نیز روشن شود،تا آنان فداى اختلافات پدر و مادر نشوند. 
توجّه به عواطف مادر،اهمیّت شیر مادر،مقدار نیاز طبیعى نوزاد به شیر و مدّت آن،در این آیه مطرح شده است. 
پیام‌ها: 
١-اسلام،دینى جامع است.حتّى براى تغذیه مناسب نوزاد با شیر مادر،برنامه دارد. «وَ الْوالِداتُ‌ یُرْضِعْنَ‌» 
٢-حتّى مادرِ طلاق داده شده،در شیر دادن نوزادش بر سایرین اولویّت دارد. 
«وَ الْوالِداتُ‌ یُرْضِعْنَ‌» 
٣-مدّت شیر دادن کامل دو سال است. «حَوْلَیْنِ‌ کامِلَیْنِ‌» 
٤-باید حقوق مالى و مادّى مادر و دایه در برابر شیر دادن فرزند پرداخت شود. «وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ‌ رِزْقُهُنَّ‌ وَ کِسْوَتُهُنَّ‌... إِذا سَلَّمْتُمْ‌ ما آتَیْتُمْ‌» 
٥-مقدار خرجى باید براساس عرفِ‌ شناخته شده و به قدر توانایى باشد. 
«بِالْمَعْرُوفِ‌ لا تُکَلَّفُ‌ نَفْسٌ‌ إِلاّ وُسْعَها» 
٦-تکلیف،براساس قدرت و به اندازه‌ى توانایى انسان است. «لا تُکَلَّفُ‌ نَفْسٌ‌ إِلاّ وُسْعَها» 
٧-فرزند نباید اسباب ضرر به والدین شود. «لا تُضَارَّ والِدَةٌ‌ بِوَلَدِها» 
٨-باید زندگى مادر در دوران شیردهى تأمین شود،هرچند پدر فرزند از دنیا رفته باشد. «وَ عَلَى الْوارِثِ‌ مِثْلُ‌ ذلِکَ‌» 
٩-از شیر گرفتن کودک،نیاز به مشورت و توافق والدین دارد. «فَإِنْ‌ أَرادا فِصالاً عَنْ‌ تَراضٍ‌ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ» 
١٠-زن و شوهر درباره امور نوزاد باید مشورت کنند. «تَشاوُرٍ» 
١١-در شیر دادن،اوّل مادر بعد دایه. «وَ الْوالِداتُ‌ یُرْضِعْنَ‌... إِنْ‌ أَرَدْتُمْ‌ أَنْ‌ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَکُمْ‌» 
١٢-رعایت تقوا در تغذیه کودکان،برعهده والدین است. «...وَ اتَّقُوا اللّهَ‌» 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۸ ، ۱۹:۰۳
محمدرضا زارع

#حدیث_مهدوی
 

امام حسین(ع)

لو لم یبق من الدنیا إلاّ یوم واحد لطوّل اللّه عزّ وجلّ ذلک الیوم حتّی یخرج رجل من ولدی یملأها عدلاً وقسطاً کما ملئت جوراً وظلمًا، کذلک سمعت رسول اللّه صلی اللّه علیه وآله یقول.

اگر از عمر این جهان تنها یک روز باقی مانده باشد خداوند آن روز را طولانی می‌سازد تا مردی از فرزندان من ظهور کند و جهان را همانگونه که از ظلم و جور لبریز گشته است از عدالت پر سازد. این واقعیت را همین گونه پیامبر خدا ـ صلّی اللّه علیه وآله ـ فرمود.

بحار الانوار/ ج51/ ص133

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۸ ، ۱۵:۱۲
محمدرضا زارع

195-  و من خطبة له (علیه السلام)
> یحمد اللّه و یثنی علی نبیه و یعظ <
>حمد اللّه<
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَظْهَرَ مِنْ آثَارِ سُلْطَانِهِ وَ جَلَالِ کِبْرِیَائِهِ مَا حَیَّرَ مُقَلَ الْعُقُولِ مِنْ عَجَائِبِ قُدْرَتِهِ وَ رَدَعَ خَطَرَاتِ هَمَاهِمِ النُّفُوسِ عَنْ عِرْفَانِ کُنْهِ صِفَتِهِ.
>الشهادتان<
وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ شَهَادَةَ إِیمَانٍ وَ إِیقَانٍ وَ إِخْلَاصٍ وَ إِذْعَانٍ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ وَ أَعْلَامُ الْهُدَی دَارِسَةٌ وَ مَنَاهِجُ الدِّینِ طَامِسَةٌ فَصَدَعَ بِالْحَقِّ وَ نَصَحَ لِلْخَلْقِ وَ هَدَی إِلَی الرُّشْدِ وَ أَمَرَ بِالْقَصْدِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ.
>العظة<
وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّهُ لَمْ یَخْلُقْکُمْ عَبَثاً وَ لَمْ یُرْسِلْکُمْ هَمَلًا عَلِمَ مَبْلَغَ نِعَمِهِ عَلَیْکُمْ وَ أَحْصَی إِحْسَانَهُ إِلَیْکُمْ فَاسْتَفْتِحُوهُ وَ اسْتَنْجِحُوهُ وَ اطْلُبُوا إِلَیْهِ وَ اسْتَمْنِحُوهُ فَمَا قَطَعَکُمْ عَنْهُ حِجَابٌ وَ لَا أُغْلِقَ عَنْکُمْ دُونَهُ بَابٌ وَ إِنَّهُ لَبِکُلِّ مَکَانٍ وَ فِی کُلِّ حِینٍ وَ أَوَانٍ وَ مَعَ کُلِّ إِنْسٍ وَ جَانٍّ لَا یَثْلِمُهُ الْعَطَاءُ وَ لَا یَنْقُصُهُ الْحِبَاءُ وَ لَا یَسْتَنْفِدُهُ سَائِلٌ وَ لَا یَسْتَقْصِیهِ نَائِلٌ وَ لَا یَلْوِیهِ شَخْصٌ عَنْ شَخْصٍ وَ لَا یُلْهِیهِ صَوْتٌ عَنْ صَوْتٍ وَ لَا تَحْجُزُهُ هِبَةٌ عَنْ سَلْبٍ وَ لَا یَشْغَلُهُ غَضَبٌ عَنْ رَحْمَةٍ وَ لَا تُولِهُهُ رَحْمَةٌ عَنْ عِقَابٍ وَ لَا یُجِنُّهُ الْبُطُونُ عَنِ الظُّهُورِ وَ لَا یَقْطَعُهُ الظُّهُورُ عَنِ الْبُطُونِ قَرُبَ فَنَأَی وَ عَلَا فَدَنَا وَ ظَهَرَ فَبَطَنَ وَ بَطَنَ فَعَلَنَ وَ دَانَ وَ لَمْ یُدَنْ لَمْ یَذْرَأِ الْخَلْقَ بِاحْتِیَالٍ وَ لَا اسْتَعَانَ بِهِمْ لِکَلَالٍ أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَی اللَّهِ فَإِنَّهَا الزِّمَامُ وَ الْقِوَامُ فَتَمَسَّکُوا بِوَثَائِقِهَا وَ اعْتَصِمُوا بِحَقَائِقِهَا تَؤُلْ بِکُمْ إِلَی أَکْنَانِ الدَّعَةِ وَ أَوْطَانِ السَّعَةِ وَ مَعَاقِلِ الْحِرْزِ وَ مَنَازِلِ الْعِزِّ فِی یَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصَارُ وَ تُظْلِمُ لَهُ الْأَقْطَارُ وَ تُعَطَّلُ فِیهِ صُرُومُ الْعِشَارِ وَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَزْهَقُ کُلُّ مُهْجَةٍ وَ تَبْکَمُ کُلُّ لَهْجَةٍ وَ تَذِلُّ الشُّمُّ الشَّوَامِخُ وَ الصُّمُّ الرَّوَاسِخُ فَیَصِیرُ صَلْدُهَا سَرَاباً رَقْرَقاً وَ مَعْهَدُهَا قَاعاً سَمْلَقاً فَلَا شَفِیعٌ یَشْفَعُ وَ لَا حَمِیمٌ یَنْفَعُ وَ لَا مَعْذِرَةٌ تَدْفَعُ.

 

 

خطبه 195-در ستایش خدا و پیامبر 
نشانه های آشکار الهی 
ستایش خداوندی را سزاست که نشانه های قدرت و بزرگی و عظمت خود را چنان آشکار کرد که دیده ها را از شگفتی قدرتش به حیرت آورده، و اندیشه های بلند را از شناخت ماهیت صفاتش باز داشته است، و گواهی می دهم که جز خدای یکتا خدایی نیست، شهادتی برخواسته از ایمان و یقین و اخلاص و اقرار درست. و گواهی می دهم که محمد (ص) بنده و فرستاده اوست، خدا پیامبرش را به هنگامی فرستاد که نشانه های هدایت از یاد رفته، و راه های دین ویران شده بود، او حق را آشکار، و مردم را نصیحت فرمود، همه را به رستگاری هدایت، و به میانه روی فرمان داد (درود خدا بر او و خاندانش باد.) 
خداشناسی و بدانید ای بندگان خدا! که خداوند شما را بیهوده نیافرید، و بی سرپرست رها نکرد، از میزان نعمتش بر شما آگاه، و اندازه نیکیهای خود بر شما را می داند، از خدا درخواست پیروزی و رستگاری کنید، از او بخواهید و عطای او را درخواست کنید، که میان او و شما پرده و مانعی نیست، و دری بروی شما بسته نمی گردد. خدا در همه جا، و در هر لحظه، و هر زمان، با انسان و پریان است، عطای فراوان از دارایی او نمی کاهد، و بخشیدن در گنج او کاستی نیاورد، و درخواست کنندگان، سرمایه او را به پایان نرسانند، و عطاشدگان، سرمایه او را پایان نمی دهند و کسی مانع احسان به دیگری نخواهد بود، و آوازی او را از آواز دیگر باز ندارد، و بخشش او مانع گرفتن نعمت دیگری نیست، و خشم گرفتن او مانع رحمت نمی باشد، و رحمتش او را از عذاب غافل نمی سازد، پنهان بودنش مانع آشکار بودنش نیست، و آشکار شدنش او را از پنهان ماندن باز نمی دارد. نزدیک و دور است، بلندمرتبه و نزدیک است، آشکار پنهان، و پنهان آشکار است، جزادهنده همگان است و خود جزا داده نمی شود، پدیده ها را با فکر و اندیشه نیافریده، و از آنان برای خستگی و زحمات کمکی نخواسته است. 
یاد آخرت ای بندگان خدا! شما را به پرهیزکاری سفارش می کنم، که مهار شما در عبادت، مایه استواری شماست، پس به رشته های تقوا چنگ آویزید، و به حقیقت های آن پناه آورید، تا شما را به سرمنزل آرامش، و جایگاه های وسیع، و پناهگاههای محکم و منزلگاههای پرعزت برساند، در روزی که چشمها خیره می شود، و همه جا در نظر انسان تاریک و گله های شتر و مال و اموال فراوان فراموش می گردد. زیرا در صور اسرافیل می دمند، که قلبها از کار می افتد، زبانها باز می ایستد، کوههای بلند و سنگهای محکم فرو می ریزد، و قسمتهای سخت آن نرم چون سرابی می ماند، کوهستانها با زمین هموار می گردد چنان که نه پستی و نه بلندی موجود است، پس در آن هنگام نه شفاعت کننده ای است که شفاعت کند و نه دوستی که نفع رساند و نه پوزش خواستن سودی دارد.
 


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۸ ، ۰۹:۵۳
محمدرضا زارع

«٢٣٢»وَ إِذا طَلَّقْتُمُ‌ النِّساءَ فَبَلَغْنَ‌ أَجَلَهُنَّ‌ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ‌ أَنْ‌ یَنْکِحْنَ‌ أَزْواجَهُنَّ‌ إِذا تَراضَوْا بَیْنَهُمْ‌ بِالْمَعْرُوفِ‌ ذلِکَ‌ یُوعَظُ‍‌ بِهِ‌ مَنْ‌ کانَ‌ مِنْکُمْ‌ یُؤْمِنُ‌ بِاللّهِ‌ وَ الْیَوْمِ‌ الْآخِرِ ذلِکُمْ‌ أَزْکى‌ لَکُمْ‌ وَ أَطْهَرُ وَ اللّهُ‌ یَعْلَمُ‌ وَ أَنْتُمْ‌ لا تَعْلَمُونَ‌ 
و هنگامى که زنان را طلاق دادید و مهلت(عدّه)خود را به پایان رساندند،مانع آنها نشوید که با همسران(سابق)خویش ازدواج کنند،البتّه در صورتى که میان آنها به طرز پسندیده‌اى،توافق برقرار گردد. هرکس از شما که ایمان به خدا و روز قیامت دارد،به این دستورات پند داده مى‌شود.(مراعات)این امر مایه‌ى پیرایش و پاکى بیشتر شما است و خداوند مى‌داند و شما نمى‌دانید. نکته‌ها: 
اگر زنان مطلّقه،با همان شوهران سابق خود توافق کرده و ازدواج کنند،در پاکى و تزکیه فرد و جامعه،تأثیر بسیار دارد. «ذلِکُمْ‌ أَزْکى‌ لَکُمْ‌ وَ أَطْهَرُ» زیرا در این نوع ازدواج،اسرار یکدیگر مخفى مانده و فرزندان به آغوش والدین و سرپرست واقعى خود برمى‌گردند و چون زن و شوهر طعم تلخ طلاق را چشیده‌اند،از جدائى مجدّد نگرانند. 
پیام‌ها: 
١-رأى زن مطلقه،در انتخاب شوهر محترم است و در ازدواج مجدّد،اجازه از دیگرى لازم نیست. «فَلا تَعْضُلُوهُنَّ‌» 
٢-با یک طلاق،براى همیشه بدبین نباشید.چه‌بسا بعد از طلاق،دو طرف پشیمان شده و آماده زندگى مجدّد به گونه شایسته‌اى باشند. «یَنْکِحْنَ‌ أَزْواجَهُنَّ‌» 
٣-شرط‍‌ اصلى ازدواج،رضایت طرفین است. «تَراضَوْا بَیْنَهُمْ‌» 
٤-توافق بر ازدواج،باید عقلایى و عادلانه باشد. «تَراضَوْا بَیْنَهُمْ‌ بِالْمَعْرُوفِ‌» 
٥-کسانى که در راه ازدواجِ‌ مشروع دیگران،کارشکنى و مشکل آفرینى مى‌کنند، باید در ایمان خود نسبت به خدا و قیامت شکّ‌ کنند. «فَلا تَعْضُلُوهُنَّ‌... ذلِکَ‌ یُوعَظُ‍‌ بِهِ‌ مَنْ‌ کانَ‌ مِنْکُمْ‌ یُؤْمِنُ‌ بِاللّهِ‌ وَ الْیَوْمِ‌ الْآخِرِ» 
٦-از جاذبه‌هاى طبیعى و مشروع،جلوگیرى نکنید.چه‌بسا زن و مردى که میان آنها طلاق جدایى افکنده،از یکدیگر خاطرات شیرینى نیز داشته باشند و گاه‌وبى‌گاه آن خاطرات را یاد بیاورند که اگر به طور طبیعى و مشروع به هم نرسند،خطر انحراف وجود دارد. «یَنْکِحْنَ‌ أَزْواجَهُنَّ‌... ذلِکُمْ‌ أَزْکى‌ لَکُمْ‌ وَ أَطْهَرُ» 
٧-براى حفظ‍‌ سلامتى جامعه،زنان مطلقه نباید بى‌همسر بمانند. «یَنْکِحْنَ‌... ذلِکُمْ‌ أَزْکى‌ لَکُمْ‌ وَ أَطْهَرُ» 
٨-برکات ازدواج مجدّد و بازگشت به همسر اوّل و همچنین مفاسد طلاق و بى‌همسرى،فوق درک بشر است. «وَ اللّهُ‌ یَعْلَمُ‌ وَ أَنْتُمْ‌ لا تَعْلَمُونَ‌» 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۸ ، ۲۲:۵۱
محمدرضا زارع

194-  و من خطبة له (علیه السلام)
> یصف فیها المنافقین <
نَحْمَدُهُ عَلَی مَا وَفَّقَ لَهُ مِنَ الطَّاعَةِ وَ ذَادَ عَنْهُ مِنَ الْمَعْصِیَةِ وَ نَسْأَلُهُ لِمِنَّتِهِ تَمَاماً وَ بِحَبْلِهِ اعْتِصَاماً وَ نَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ خَاضَ إِلَی رِضْوَانِ اللَّهِ کُلَّ غَمْرَةٍ وَ تَجَرَّعَ فِیهِ کُلَّ غُصَّةٍ وَ قَدْ تَلَوَّنَ لَهُ الْأَدْنَوْنَ وَ تَأَلَّبَ عَلَیْهِ الْأَقْصَوْنَ وَ خَلَعَتْ إِلَیْهِ الْعَرَبُ أَعِنَّتَهَا وَ ضَرَبَتْ إِلَی مُحَارَبَتِهِ بُطُونَ رَوَاحِلِهَا حَتَّی أَنْزَلَتْ بِسَاحَتِهِ عَدَاوَتَهَا مِنْ أَبْعَدِ الدَّارِ وَ أَسْحَقِ الْمَزَارِ ، أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَی اللَّهِ وَ أُحَذِّرُکُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ وَ الزَّالُّونَ الْمُزِلُّونَ یَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً وَ یَفْتَنُّونَ افْتِنَاناً وَ یَعْمِدُونَکُمْ بِکُلِّ عِمَادٍ وَ یَرْصُدُونَکُمْ بِکُلِّ مِرْصَادٍ قُلُوبُهُمْ دَوِیَّةٌ وَ صِفَاحُهُمْ نَقِیَّةٌ یَمْشُونَ الْخَفَاءَ وَ یَدِبُّونَ الضَّرَاءَ وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ وَ قَوْلُهُمْ شِفَاءٌ وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَیَاءُ حَسَدَةُ الرَّخَاءِ وَ مُؤَکِّدُو الْبَلَاءِ وَ مُقْنِطُو الرَّجَاءِ لَهُمْ بِکُلِّ طَرِیقٍ صَرِیعٌ وَ إِلَی کُلِّ قَلْبٍ شَفِیعٌ وَ لِکُلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ یَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ وَ یَتَرَاقَبُونَ الْجَزَاءَ إِنْ سَأَلُوا أَلْحَفُوا وَ إِنْ عَذَلُوا کَشَفُوا وَ إِنْ حَکَمُوا أَسْرَفُوا قَدْ أَعَدُّوا لِکُلِّ حَقٍّ بَاطِلًا وَ لِکُلِّ قَائِمٍ مَائِلًا وَ لِکُلِّ حَیٍّ قَاتِلًا وَ لِکُلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً وَ لِکُلِّ لَیْلٍ مِصْبَاحاً یَتَوَصَّلُونَ إِلَی الطَّمَعِ بِالْیَأْسِ لِیُقِیمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُمْ وَ یُنْفِقُوا بِهِ أَعْلَاقَهُمْ یَقُولُونَ فَیُشَبِّهُونَ وَ یَصِفُونَ فَیُمَوِّهُونَ قَدْ هَوَّنُوا الطَّرِیقَ وَ أَضْلَعُوا الْمَضِیقَ فَهُمْ لُمَةُ الشَّیْطَانِ وَ حُمَةُ النِّیرَانِ أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ.

 

 

خطبه 194-در وصف منافقان 
خدا را بر توفیقی که به اطاعتش داده، و ما را از نافرمانی بازداشته، ستایش می کنیم، و از او می خواهیم که نعمتش را کامل، و دست ما را به ریسمان محکمش متصل گرداند. مشکلات رسالت و شهادت می دهیم که محمد (ص) بنده و فرستاده اوست که در راه رضایت حق در کام هرگونه سختی و ناراحتی فرو رفت، و جام مشکلات و ناگواریها را سرکشید، روزگاری خویشاوندان او به دورویی و دشمنی پرداختند، و بیگانگان در کینه توزی و دشمنی با او متحد شدند، اعراب برای نبرد با پیامبر عنان گسیخته، و با تازیانه بر مرکبها نواخته و از هر سو گرد می آمدند، و از دورترین سرزمین، و فراموش شده ترین نقطه ها، دشمنی خود را بر پیامبر (ص) فرود آوردند. 
سیمای منافقان ای بندگان خدا! شما را به ترس از خدا سفارش می کنم، و شما را از منافقان می ترسانم، زیرا آنها گمراه و گمراه کننده اند، خطاکار و به خطاکاری تشویق می کنند، به رنگهای گوناگون ظاهر می شوند از ترفندهای گوناگون استفاده می کنند، برای شکستن شما از هر پناهگاهی سود می برند، و در هر کمینگاهی به شکار شما می نشینند، قلبهایشان بیمار، و ظاهرشان آراسته است، در پنهانی راه می روند، و از بیراهه ها حرکت می کنند، وصفشان دارو، و گفتارشان درمان اما کردارشان دردی است بی درمان، بر رفاه و آسایش مردم حسد می ورزند، و بر بلا و گرفتاری مردم می افزایند، و امیدواران را ناامید می کنند، آن ها در هر راهی کشته ای، و در هر دلی راهی، و بر هر اندوهی اشکها می ریزند، مدح و ستایش را به یکدیگر قرض می دهند، و انتظار پاداش می کشند، اگر چیزی را بخواهند اصرار می کننند و اگر ملامت شوند، پرده دری می کنند، و اگر داوری کنند اسراف می ورزند. آنها برابر هر حقی باطلی، و برابر هر دلیلی شبهه ای، و برای هر زنده ای قاتلی، و برای هر دری کلیدی، و برای هر شبی چراغی تهیه کرده اند، با اظهار یاس می خواهند به مطامع خویش برسند، و بازار خود را گرم ساز 
ند، و کالای خود را بفروشند، سخن می گویند اما به اشتباه و تردید می اندازند، توصیف می کنند اما فریب می دهند، در آغاز، راه را آسان و سپس در تنگناها به بن بست می کشانند، آنها یاوران شیطان و زبانه های آتش جهنم می باشند. (آنان پیروان شیطانند، و بدانید که پیروان شیطان زیانکارانند.)
 


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۸ ، ۱۶:۵۶
محمدرضا زارع

#حدیث_مهدوی
 

امام صادق(ع)

«اما و الله لیغیبن عنکم مهدیکم، حتی یقول الجاهل منکم: ما لله فی آل محمد حاجة، ثم یقبل کالشهاب الثاقب، فیملأها عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما».

«به خدا سوگند مهدی شما از دیدگان شما پنهان می شود، افراد خیره سر گویند: خداوند نیازی به آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) ندارد، آنگاه چون «شهاب ثاقب» (ستاره ی درخشان) ظاهر می شود و زمین را پر از عدل و داد کند، آنچنانکه پر از جور و ستم شده باشد».

بحارالانوار/ ج51/ ص145

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۸ ، ۱۵:۲۳
محمدرضا زارع

 

 

متن نوحه شهادت امام رضا,شهادت امام رضا شعر

متن اشعار شهادت امام رضا (ع)

 

ساکت و بی صدا زمین خوردن

زپر پا یک عبا، زمین خوردن

 

بی تعادل شدن شکسته شدن

وسط کوچه ها زمین خوردن

 

ارثی از مادر است که حالا

می رسد به شما زمین خوردن

 

ناله های تو را در آوردند

آتش زهر با زمین خوردن

 

صورتت را چقدر خاکی کرد

یا اما رضا زمین خوردن

 

سوزش زهر سینه کافی بود

حال دیگر چرا زمین خوردن؟

 

پشت درهای حجره می گفتی

ای جوادم بیا زمین خوردن.....

 

بال من را شکست و زخمی کرد

خسته کرده مرا زمین خوردن

 

آخرین لحظه بود در نظرت

داغ کرب و بلا  زمین خوردن

 

یا امام رضا چه می بینی

سر بردن و یا زمین خوردن؟

 

دست بسته به افتادن

یا که از نیزه ها زمین خوردن

 

روی پیراهنی نشانده ببین

چقدر در پا زمین خوردن

 

شهادت امام رضا شعر,شعر درباره شهادت امام رضا

شعر درباره شهادت امام رضا (ع)

 

کم کم مسافران سحر را خبر کنید

با ذکر یا حسین به مشهد سفر کنید

 

خودرا میان صحن رضا دربه در کنید

شب تا اذان صبح به گنبد نظر کنید

 

داریم اهل رحمت مخصوصه میشویم

آماده زیارت مخصوصه میشویم

 

باید تمام همت خورا به کار بست

حالا که بار عام شده کوله بار بست

 

یا جبر عشق در بروی اختیار بست

دل را به حلقه های ضریح نگار بست

 

در طوس برگزار شده اعتکاف ما

صد حج واجب است ثواب طواف ما

 

شکرخدا که از فقراییم تا ابد

از حاجیان کوی رضاییم تا ابد

 

پیش رضا کنار خداییم تاابد

ماراهیان کرببلاییم تا ابد

 

در صحن کهنه بود که تایید ما رسید

آقا نگاه کردو روادید ما رسید

 

ای کربلا نرفته حرم را بهانه کن

دل را بیا به جاده مشهد روانه کن

 

یک گوشه ای ز صحن رضا آشیانه کن

پیش کریم نوکری عاشقانه کن

 

آنجا برات کرببلا زود میرسد

هی خون دل نخور بخدا زود میرسد

 

آقا خودش غریب و به فکر غریب هاست

مرثیه خوان روضه یابن شبیب هاست

 

هرشب دلش شکسته شیب الخضیب هاست

آزرده از مزاحمت نانجیب هاست

 

یک عمه بود و لشگر اوباش بی حیا

عالم فدای شیرزن دشت کربلا

 

متن نوحه شهادت امام رضا,شهادت امام رضا شعر

 شعر شهادت امام رضا (ع)

 

مرغ بی بال و پرم یا سیدی

من گدای این درم یا سیدی

 

تو که آهو را ضمانت می کنی

کی فراموش این غلامت می کنی

 

غرق در دریای عصیانم رضا

جز تو را ناجی نمی دانم رضا

 

ای ولایت شرط ایمان همه

رد مکن مارا به جان فاطمه

 

قربون کبوترای حرمت امام رضا

قربون این همه لطف و کرمت امام رضا

 

آی کبوتر که نشستی روی گنبد طلا

هر کجا پر می کشی تو حرم امام رضا

 

من کبوتر بقعیم با تو خیلی فرق دارم

توی غربت سرمو به روی این خاک میزارم

 

اونجا خادما با زائر آقا مهربونن

اینجا زائرا رو از کنار قبرا می رونن

 

تو که هر شب میسوزه صدتا چراغ دور وبرت

به امام رضا بگو غریب تویی یا مادرت

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۸ ، ۱۳:۴۸
محمدرضا زارع

شرح شهادت امام رضا (ع) در منابع اسلامی

 
مجموعه: زندگینامه بزرگان دینی


 

شهادت امام رضا (ع),نحوه شهادت امام رضا (ع),زندگینامه امام رضا (ع)

شرح شهادت امام رضا (ع) در منابع اسلامی
در روایتی از اباصلت آمده است: «مأمون، امام رضا (ع) را فراخواند و آن حضرت را مجبور کرد از انگور بخورد. آن حضرت به واسطه آن انگور مسموم شد.»


درباره نحوه شهادت امام رضا (ع)، بیشتر عالمان شیعه و همچنین تعداد زیادی از علمای اهل سنت، قائل هستند که آن حضرت مسموم و شهید شده است. البته درباره عامل شهادت امام هشتم، اختلاف‌نظرهایی وجود دارد؛ اما قول مشهور این است که آن حضرت، توسط «مأمون» خلیفه عباسی مسموم و به شهادت رسید.


برخی از علمای اهل سنت بر این نظرند که مأمون، امام رضا (ع) را مسموم نکرده است و برای این گفته خود دلائلی هم ذکر می‌کنند. از جمله آن دلائل این است که مأمون دختر خود را به همسری امام جواد (ع) درآورد. مأمون به برتری امام رضا (ع) در برابر علما استدلال می‌کرد. بعد از درگذشت امام رضا (ع) مأمون بسیار ناراحت و غمگین بود و...
در ادامه خواهیم گفت که به هیچ یک از دلائل در این رابطه نمی‌توان استناد کرد.


همچنین عده‌ای از علمای اهل سنت نیز بر این باورند که امام رضا (ع) مسموم شده است و عامل جنایت، عباسیان اما شخصی غیر از مأمون، بوده است. برای مثال؛ ابن‌جوزی می‌گوید: «وقتی عباسیان دیدند خلافت از دست آنها خارج شد (به واسطه ولایت‌عهدی) و به دست علویان افتاد، امام رضا (ع) را مسموم کردند.» این قول نیز چندان صحیح به نظر نمی‌رسد؛ زیرا «بیشتر مورخان و راویان اجماع دارند که مأمون سم را به امام (ع) داده نه غیر او.»


همچنین روایات مستندی از امام رضا (ع) وارد شده است که در آن، حضرت شهادت خود را پیش‌گویی کرده و عامل این جنایت را مأمون دانسته است. امام رضا (ع) به هرثمة بن اعین می‌گوید: «موقع مرگ من فرا رسیده است. این طاغی (مأمون) تصمیم گرفته مرا مسموم کند...»


عده‌ای از پژوهشگران معتقدند که شورش عباسیان در بغداد و تصمیم مأمون برای حضور در این شهر، سبب شد تا اطرافیان این خلیفه به وی هشدار دهند که در نبود وی و حضور ولیعهد ـ که منظور امام رضا (ع) بود ـ کار حکومت به مشکل برخواهد خورد و به همین دلیل، مأمون، امام رضا (ع) را به شهادت رساند.
به نظر می‌رسد انگیزه اصلی مأمون در به شهادت رساندن امام رضا (ع) همین مطلبی باشد که ذکر شد. چرا که قیام عباسیان در بغداد جز به خاطر ترس از روی کار آمدن علویان نبوده است.


طبری می‌نویسد: «مأمون نامه‌ای به بنی‌عباس در بغداد نوشت و مرگ علی بن موسی (ع) را به آنان اعلام کرد و از آنان خواست که به اطاعت او درآیند؛ زیرا دشمنی آنان با او جز با بیعت وی با علی بن موسی (ع) نبوده است.»

شهادت امام رضا (ع),نحوه شهادت امام رضا (ع),زندگینامه امام رضا (ع)

از دیگر موجباتی که مورخان در قتل امام رضا (ع) ذکر کرده‌اند، کینه‌ای می‌دانند که مأمون از امام رضا (ع) به دل گرفته بود. طبرسی می‌نویسد: «علتی که موجب شد مأمون، امام رضا (ع) را به شهادت برساند، این بود که آن حضرت بی‌محابا (و بدون ترس) حق را در برابر مأمون اعلام می‌کرد. در بیشتر موارد در مقابل او قرار می‌گرفت که موجب عصبانیت و کینه او می شد...»


همانگونه که بیان شد، از نظر روایات شیعی، شکی نیست که مأمون، حضرت رضا (ع) را مسموم کرد. اما اینکه کیفیت این عمل چگونه بوده است، چند نوع روایت وجود دارد که به آنها اشاره می‌کنیم.


روایتی را شیخ مفید از عبدالله بن بشیر نقل کرده که عبدالله گفت: «مأمون به من دستور داد که ناخن‌های خود را بلند کنم ... سپس مرا خواست و چیزی به من داد که شبیه تمر هندی بود و به من گفت: این را به همه دو دست خود بمال ... سپس نزد امام رضا (ع) رفت و به من دستور داد که انار برای ما بیاور. من اناری چند حاضر کردم و مأمون گفت: با دست خود آن را بفشار.

 

من فشردم و مأمون آن آب انار را با دست خود به حضرت خورانید و همان سبب مرگ آن حضرت شد و پس از خوردن آن آب انار، دو روز بیشتر زنده نماند.»


روایت دیگری را شیخ مفید از محمد بن جهم ذکر کرده که می گوید: «حضرت رضا (ع) انگور دوست می‌داشت. پس قدری انگور برای حضرت تهیه کردند. در حبه‌های آن به مدت چند روز سوزن‌های زهرآلود زدند. سپس آن سوزن‌ها را کشیده و نزد آن بزرگوار آوردند ... آن حضرت از آن انگورهای زهرآلود بخورد و سبب شهادت ایشان شد.»


روایتی از اباصلت هروی نیز نقل شده که می گوید: «مأمون، امام رضا (ع) را فراخواند و آن حضرت را مجبور کرد از انگور بخورد. آن حضرت به واسطه آن انگور مسموم شد.»


بنابراین، ادله‌ای که اهل سنت ذکر کرده‌اند که مأمون امام رضا (ع) را به شهادت نرسانده بی‌اساس است؛ چرا که مأمون فردی بود که به خاطر حکومت، برادرش امین را به قتل رساند و محبوبیت امام رضا (ع) در نزد او از برادرش بیشتر نبود. و گریه ظاهری او بعد از مرگ امام (ع) به جهت منحرف کردن اذهان علویان و طرفداران امام رضا (ع) بوده است.


بعد از شهادت امام رضا (ع) شیعیان، بدن شریف آن حضرت را در خراسان تشییع کردند. این تشییع جنازه به حدی پر شور بود که تا آن زمان مثل آن دیده نشده بود. همه طبقات در تشییع جنازه امام حاضر شدند. آن امام همام، در سال 203 قمری در شهر طوس به خاک سپرده شد و بارگاه عظیمش امروز میزبان صدها هزار عزادار است، در حالی که هیچ نشانی از خلافت پهناور مأمون وجود ندارد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۸ ، ۲۲:۱۲
محمدرضا زارع

«٢٣١»وَ إِذا طَلَّقْتُمُ‌ النِّساءَ فَبَلَغْنَ‌ أَجَلَهُنَّ‌ فَأَمْسِکُوهُنَّ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ‌ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ‌ یَفْعَلْ‌ ذلِکَ‌ فَقَدْ ظَلَمَ‌ نَفْسَهُ‌ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ‌ اللّهِ‌ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ‌ اللّهِ‌ عَلَیْکُمْ‌ وَ ما أَنْزَلَ‌ عَلَیْکُمْ‌ مِنَ‌ الْکِتابِ‌ وَ الْحِکْمَةِ‌ یَعِظُکُمْ‌ بِهِ‌ وَ اتَّقُوا اللّهَ‌ وَ اعْلَمُوا أَنَّ‌ اللّهَ‌ بِکُلِّ‌ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ‌ و هنگامى که زنان را طلاق دادید و به پایان مهلت(عدّه)رسیدند،پس یا به طرز شایسته آنها را نگاه دارید(و آشتى کنید)و یا آنها را به طرز پسندیده‌اى رها سازید.و براى آزار رسانیدن،آنان را نگاه ندارید تا(به حقوقشان)تعدّى کنید و کسى که چنین کند،به خویشتن ظلم کرده و مبادا آیات خدا را به مسخره بگیرید.و نعمتى را که خداوند به شما داده و کتاب آسمانى و حکمتى را که بر شما نازل کرده و شما را با آن پند مى‌دهد،یاد کنید و از خدا پروا داشته و بدانید خداوند به هر چیزى آگاه است. 
نکته‌ها: 
هرکجا زمینه‌ى انحراف و ظلم و خطر بیشتر است،هشدارها و سفارش‌ها نیز باید بیشتر باشد.با آنکه در دو آیه‌ى قبل فرمود: «فَإِمْساکٌ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ أَوْ تَسْرِیحٌ‌ بِإِحْسانٍ‌» بار دیگر در این آیه مى‌فرماید: «فَأَمْسِکُوهُنَّ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ‌ بِمَعْرُوفٍ‌» زیرا شرایط‍‌ روحى زن و مرد در موقع جدایى،عادّى نیست و زمینه‌ى انتقام و آزاررسانى بسیار وسیع و خطر ظلم و تعدّى فراوان است. 
در ظلم و تعدى به حقوق زن،خود مرد نیز زجر مى‌کشد.زن و مرد در نظام آفرینش جزء یک پیکرند و ظلم به عضوى،ظلم به تمام اعضا است.کسى که به زن ظلم کند به استقبال کیفر الهى رفته و لذا به خودش نیز ظلم کرده است. 
پیام‌ها: 
١-اسلام،زندگىِ‌ همراه با صفا و محبّت را مى‌خواهد،نگاهدارى همسر به قصد آزار او حرام است. «وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ‌ ضِراراً لِتَعْتَدُوا» 
٢-کسانى که با همسر خود بدرفتارى مى‌کنند،متجاوزند. ١«لِتَعْتَدُوا» 
٣-ظلم به زن،ظلم به خویشتن است. «فَقَدْ ظَلَمَ‌ نَفْسَهُ‌» ٤-ازدواج،یکى از آیات بزرگ الهى است ١و نباید با طلاق‌هاى بى‌مورد یا نگاهدارى همسر به قصد آزار او،این قانون مقدّس استهزا شود. «وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ‌ اللّهِ‌ هُزُواً» 
٥-به جاى کینه‌ها و ضعف‌ها و تلخى‌ها از نعمت‌ها یاد کنید.مشکلات خانوادگى را در کنار نعمت‌هاى بیشمار الهى چیزى نشمارید. «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ‌ اللّهِ‌ عَلَیْکُمْ‌» 
٦-براى بهبود روابط‍‌ زناشویى،توجّه به احکام و مواعظ‍‌ کتاب آسمانى و تقوا لازم است. «وَ اذْکُرُوا... ما أَنْزَلَ‌ عَلَیْکُمْ‌ مِنَ‌ الْکِتابِ‌ وَ الْحِکْمَةِ‌ یَعِظُکُمْ‌ بِهِ‌ وَ اتَّقُوا اللّهَ‌» 
٧-کسى که خود را در محضر خدا بداند،از گناه پرهیز مى‌کند. «وَ اتَّقُوا اللّهَ‌ وَ اعْلَمُوا أَنَّ‌ اللّهَ‌ بِکُلِّ‌ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ‌» 
٨-اگر هدفتان از طلاق،ظلم به همسر و سوءاستفاده باشد،باید بدانید که خداوند آگاه است. «أَنَّ‌ اللّهَ‌ بِکُلِّ‌ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ‌» 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۸ ، ۲۰:۳۹
محمدرضا زارع

193-  و من خطبة له (علیه السلام)
> یصف فیها المتقین <
رُوِیَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ کَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صِفْ لِیَ الْمُتَّقِینَ حَتَّی کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ یَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ فَلَمْ یَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّی عَزَمَ عَلَیْهِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ وَ صَلَّی عَلَی النَّبِیِّ (صلی الله علیه وآله) ثُمَّ قَالَ (علیه السلام) :
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی خَلَقَ الْخَلْقَ حِینَ خَلَقَهُمْ غَنِیّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِیَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعَایِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْیَا مَوَاضِعَهُمْ فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَی الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ
خَفِیفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَةٌ صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِیلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا أَمَّا اللَّیْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلًا یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآیَةٍ فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْیُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَةٍ فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَی أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ یَطْلُبُونَ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَی وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ یَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ لَا یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ وَ لَا یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ إِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ فَیَقُولُ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسِی اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا یَقُولُونَ وَ اجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لِی مَا لَا یَعْلَمُونَ فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّکَ تَرَی لَهُ قُوَّةً فِی دِینٍ وَ حَزْماً فِی لِینٍ وَ إِیمَاناً فِی یَقِینٍ وَ حِرْصاً فِی عِلْمٍ وَ عِلْماً فِی حِلْمٍ وَ قَصْداً فِی غِنًی وَ خُشُوعاً فِی عِبَادَةٍ وَ تَجَمُّلًا فِی فَاقَةٍ وَ صَبْراً فِی شِدَّةٍ وَ طَلَباً فِی حَلَالٍ وَ نَشَاطاً فِی هُدًی وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ یَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَی وَجَلٍ یُمْسِی وَ هَمُّهُ الشُّکْرُ وَ یُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّکْرُ یَبِیتُ حَذِراً وَ یُصْبِحُ فَرِحاً حَذِراً لِمَا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَةِ إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فِیمَا تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِیمَا تُحِبُّ قُرَّةُ عَیْنِهِ فِیمَا لَا یَزُولُ وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لَا یَبْقَی یَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ تَرَاهُ قَرِیباً أَمَلُهُ قَلِیلًا زَلَلُهُ خَاشِعاً قَلْبُهُ قَانِعَةً نَفْسُهُ مَنْزُوراً أَکْلُهُ سَهْلًا أَمْرُهُ حَرِیزاً دِینُهُ مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ مَکْظُوماً غَیْظُهُ الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ إِنْ کَانَ فِی الْغَافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِینَ وَ إِنْ کَانَ فِی الذَّاکِرِینَ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ یَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ یُعْطِی مَنْ حَرَمَهُ وَ یَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ بَعِیداً فُحْشُهُ لَیِّناً قَوْلُهُ غَائِباً مُنْکَرُهُ حَاضِراً مَعْرُوفُهُ مُقْبِلًا خَیْرُهُ مُدْبِراً شَرُّهُ فِی الزَّلَازِلِ وَقُورٌ وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ وَ فِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ لَا یَحِیفُ عَلَی مَنْ یُبْغِضُ وَ لَا یَأْثَمُ فِیمَنْ یُحِبُّ یَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ یُشْهَدَ عَلَیْهِ لَا یُضِیعُ مَا اسْتُحْفِظَ وَ لَا یَنْسَی مَا ذُکِّرَ وَ لَا یُنَابِزُ بِالْأَلْقَابِ وَ لَا یُضَارُّ بِالْجَارِ وَ لَا یَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ وَ لَا یَدْخُلُ فِی الْبَاطِلِ وَ لَا یَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ إِنْ صَمَتَ لَمْ یَغُمَّهُ صَمْتُهُ وَ إِنْ ضَحِکَ لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ وَ إِنْ بُغِیَ عَلَیْهِ صَبَرَ حَتَّی یَکُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی یَنْتَقِمُ لَهُ نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَةٍ أَتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَةٌ وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِینٌ وَ رَحْمَةٌ لَیْسَ تَبَاعُدُهُ بِکِبْرٍ وَ عَظَمَةٍ وَ لَا دُنُوُّهُ بِمَکْرٍ وَ خَدِیعَةٍ.
>قَالَ : فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً کَانَتْ نَفْسُهُ فِیهَا ، فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) :<
أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَخَافُهَا عَلَیْهِ ، ثُمَّ قَالَ : أَ هَکَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا ، فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ : فَمَا بَالُکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ، فَقَالَ (علیه السلام) : وَیْحَکَ إِنَّ لِکُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لَا یَعْدُوهُ وَ سَبَباً لَا یَتَجَاوَزُهُ فَمَهْلًا لَا تَعُدْ لِمِثْلِهَا فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَی لِسَانِکَ.

 

 

خطبه 193-به همام درباره پرهیزکاران 
(یکی از یاران پرهیزکار امام (ع) به نام همام گفت: ای امیرمومنان پرهیزکاران را برای من آن چنان توصیف کن گویا آنان را با چشم می نگرم. امام (ع) در پاسخ او درنگی کرد و فرمود: (ای همام! از خدا بترس و نیکوکار باش که خداوند با پرهیزکاران و نیکوکاران است) اما همام دست بردار نبود و اصرار ورزید، تا آنکه امام (ع) تصمیم گرفت صفات پرهیزکاران را بیان فرماید. پس خدا را سپاس و ثنا گفت، و بر پیامبرش درود فرستاد، و فرمود) 
سیمای پرهیزکاران 
(پس از ستایش پروردگار!) 
همانا خداوند سبحان پدیده ها را در حالی آفرید که از اطاعتشان بی نیاز، و از نافرمانی آنان در امان بود، زیرا نه معصیت گناهکاران به خدا زیانی می رسانند و نه اطاعت مومنان برای او سودی دارد، روزی بندگان را تقسیم، و هر کدام را در جایگاه خویش قرار داد، اما پرهیزکاران! در دنیا دارای فضیلت های برترند، سخنانشان راست، پوشش آنان میانه روی، و راه رفتنشان با تواضع و فروتنی است، چشمان خود را بر آنچه خدا حرام کرده می پوشانند، و گوشهای خود را وقف دانش سودمند کرده اند، و در روزگار سختی و گشایش حالشان یکسان است، و اگر نبود مرگی که خدا بر آنان مقدر فرمود، روح آنان حتی به اندازه 
برهم زدن چشم، در بدنها قرار نمی گرفت، از شوق دیدار بهشت، و از ترس عذاب جهنم، خدا در جانشان بزرگ و دیگران کوچک مقدارند. بهشت برای آنان چنان است که گویی آن را دیده و در نعمتهای آن بسر می برند، و جهنم را چنان باور دارند که گویی آن را دیده و در عذابش گرفتارند دلهای پرهیزکاران اندوهگین، و مردم از آزارشان در امان، تنهایشان فربه نبوده، و درخواستهایشان اندک، و عفیف و پاکدامنند. در روزگار کوتاه دنیا صبر کرده تا آسایش جاودانه قیامت را به دست آورند، تجارتی پرسود که پروردگارشان فراهم فرمود، دنیا می خواست آنها را بفریبد اما عزم دنیا نکردند، می خواست آنها را اسیر خود گرداند که با فدا کردن جان، خود را آزاد ساختند. شب پرهیزکاران پرهیزکاران در شب بر پا ایستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفکر و اندیشه می خوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروی درد خود را می یابند، وقتی به آیه ای برسند که تشویقی در آن است، با شوق و طمع بهشت به آن روی آورند، و با جان پرشوق در آن خیره شوند، و گمان می برند که نعمتهای بهشت در برابر دیدگانشان قرار داد و هرگاه به آیه ای می رسند که ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن می سپارند، و گویا صدای 
برهم خوردن شعله های آتش، در گوششان طنین افکن است، پس قامت به شکل رکوع خم کرده، پیشانی و دست و پا بر خاک مالیده، و از خدا آزادی خود از آتش جهنم را می طلبند. روز پرهیزکاران پرهیزکاران در روز، دانشمندانی بردبار، و نیکوکارانی باتقوا هستند که ترس الهی آنان را چونان تیر تراشیده لاغر کرده است، کسی که به آنها می نگرد می پندارد که بیمارند اما آنان را بیماری نیست، و می گوید، مردم در اشتباهند! در صورتیکه آشفتگی ظاهرشان از امری بزرگ است. از اعمال اندک خود خشنود نیستند، و اعمال زیاد خود را بسیار نمی شمارند، نفس خود را متهم می کنند، و از کردار خود ترسناکند، هرگاه یکی از آنان را بستایند، از آنچه در تعریف او گفته شد در هراس افتاده می گوید: (من خود را از دیگران بهتر می شناسم و خدای من، مرا بهتر از من می شناسد، بار خدایا، مرا بر آنچه می گویند محاکمه نفرما، و بهتر از آن قرارم ده که می گویند، و گناهانی که نمی دانند بیامرز.) 
نشانه های پرهیزکاران و از نشانه های یکی از پرهیزکاران این است که او را اینگونه می بینی، در دینداری نیرومند، نرمخو و دوراندیش، دارای ایمانی پر از یقین، حریص در کسب دانش، و با داشتن علم بردبار، و در توانگری میانه رو، در عبادت فروتن، و آراسته در تهیدستی، در سختی ها بردبار، در جستجوی کسب حلال، در راه هدایت شادمان، پرهیزکننده از طمع ورزی، می باشد، اعمال نیکو انجام می دهد و ترسان است، روز را به شب می رساند با سپاسگزاری، و شب را به روز می آورد با یاد خدا، شب می خوابد اما ترسان، و برمی خیزد شادمان، ترس برای اینکه دچار غفلت نشود، و شادمانی برای فضل و رحمتی که به او رسیده است. اگر نفس او در آنچه دشوار است فرمان نبرد، از آنچه دوست دارد محرومش می کند، روشنی چشم پرهیزکار در چیزی قرار دارد که جاودانه است، و آنچه را ترک می کند که پایدار نیست، بردباری را با علم، و سخن را با عمل، درمی آمیزد پرهیزگار را می بینی که: آرزویش نزدیک، لغزشهایش اندک، قلبش فروتن، نفسش قانع، خوراکش کم، کارش آسان، دینش حفظشده، شهوتش مرده، خشمش فرو خورده است. مردم به خیرش امیدوار، و از آزارش در امانند، اگر در بیخبران باشد نامش در گروه یادآو 
ران خدا ثبت می گردد، و اگر در یادآوران باشد نامش در گروه بیخبران نوشته نمی شود، ستمکار خود را عفو می کند، به آنکه محرومش ساخته می بخشد، آن کس که با او بریده می پیوندد، از سخن زشت دور، و گفتارش نرم، بدیهای او پنهان و کار نیکش آشکار است. نیکی های او به همه رسیده، و آزار او به کسی نمی رسد. در سختی ها آرام، و در ناگواریها بردبار و در خوشیها سپاسگزار است، به آنکه دشمن دارد ستم نکند، و نسبت به آنکه دوست دارد به گناه آلوده نشود، پیش از آن که بر ضد او گواهی دهند به حق اعتراف می کند، و آنچه را به او سپرده اند ضایع نمی سازد، و آنچه را به او تذکر دادند فراموش نمی کند. مردم را با لقبهای زشت نمی خواند، همسایگان را آزار نمی رساند، در مصیبتهای دیگران شاد نمی شود، و در کار ناروا دخالت نمی کند، و از محدوده حق خارج نمی شود، اگر خاموش است سکوت او اندوهگینش نمی کند، و اگر بخندد آواز خنده او بلند نمی شود، و اگر به او ستمی روا دارند صبر می کند تا خدا انتقام او را بگیرد. نفس او از دستش در زحمت، ولی مردم در آسایشند، برای قیامت خود را به زحمت می افکند، ولی مردم را به رفاه و آسایش می رساند، دوری او از برخی مردم، از روی زهد و پارسایی، 
و نزدیک شدنش با بعضی دیگر از روی مهربانی و نرمی است، دوری او از تکبر و خودپسندی، و نزدیکی او از روی حیله و نیرنگ نیست، (سخن امام که به این‌‌جا رسید، ناگهان همام ناله ای زد و جان داد. امام (ع) فرمود:) سوگند بخدا من از این پیش آمد بر همام می ترسیدم، سپس گفت: آیا پندهای رسا با آنان که پذیرنده آنند چنین می کند؟ شخصی رسید و گفت: چرا با تو چنین نکرد؟ امام (ع) پاسخ داد: وای بر تو، هر اجلی وقت معینی دارد که از آن پیش نیافتد و سبب مشخصی دارد که از آن تجاوز نکند، آرام باش و دیگر چنین سخنانی مگو، که شیطان آن را بر زبانت رانده است.
 


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۸ ، ۱۳:۴۳
محمدرضا زارع

«٢٣٠»فَإِنْ‌ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ‌ لَهُ‌ مِنْ‌ بَعْدُ حَتّى تَنْکِحَ‌ زَوْجاً غَیْرَهُ‌ فَإِنْ‌ طَلَّقَها فَلا جُناحَ‌ عَلَیْهِما أَنْ‌ یَتَراجَعا إِنْ‌ ظَنّا أَنْ‌ یُقِیما حُدُودَ اللّهِ‌ وَ تِلْکَ‌ حُدُودُ اللّهِ‌ یُبَیِّنُها لِقَوْمٍ‌ یَعْلَمُونَ‌ 
پس اگر(بعد از دو طلاق و دو رجوع،براى بار سوم)او را طلاق داد،دیگر آن زن بر او حلال نخواهد بود،مگر آنکه به نکاح مرد دیگرى درآید(و با او آمیزش نماید.)پس اگر(همسر دوّم)او را طلاق داد،مانعى ندارد که به یکدیگر بازگشت کنند(و زن با همسر اوّل خود مجدّداً ازدواج نماید.)البتّه در صورتى که امید داشته باشند حدود الهى را برپادارند .و اینها حدود الهى است که خداوند آن را براى افرادى که آگاهند بیان مى‌کند. 
نکته‌ها: 
در اسلام بعضى مقرّرات،جهت جلوگیرى از تصمیمات عجولانه به چشم مى‌خورد.مثلاً: 
الف:هرکسى بنا دارد زن خود را طلاق دهد،باید زن در حال پاکى بوده و طلاق در برابر دو شاهد عادل باشد.باید تا مدّتى هزینه زن را بپردازد و زن در این مدّت مى‌تواند با آرایش کردن،خود را به مرد عرضه کند.هریک از این شرائط‍‌ مى‌تواند از طلاق‌هاى عجولانه جلوگیرى کند. ب:مردم براى گفتگوهاى خصوصى با پیامبر بسیار هجوم مى‌کردند،خداوند دستور داد هرکس با پیامبر سخن خصوصى دارد،مقدارى صدقه بدهد و بعد گفتگو کند.این قانون براى جلوگیرى از طرح سؤالات غیر ضرورى بود. ١
به هر حال شرط‍‌ ازدواج با شوهر دیگر و طلاق دادن او،براى همسرِ شوهر اوّل شدن،یکى دیگر از نمونه‌هاى قوانین سرعت‌گیر در اسلام است. 
پیام‌ها: 
١-مردان نباید از اختیارات خود سوءاستفاده کنند و باید بدانند که اختیار آنها براى طلاق،محدود است.از امام رضا علیه السلام روایت شده است که فرمود:طلاق را سبک نگیرید و به زنان ضرر نرسانید. ٢«فَلا تَحِلُّ‌ لَهُ‌» 
٢-امید به زندگى براساس احکام الهى،شرط‍‌ ازدواج است. «إِنْ‌ ظَنّا أَنْ‌ یُقِیما حُدُودَ اللّهِ‌» 
٣-مسلمانان بدانند که حدود الهى،تنها در نماز،زکاة،حج و جهاد نیست، مراعات مسائل خانوادگى نیز از حدود الهى است. «تِلْکَ‌ حُدُودُ اللّهِ‌» 
٤-هرکسى اسرار و حکمت مقرّرات الهى را نمى‌داند.مردم عادّى،ظاهر دستورات و آگاهان،روح و عمق آن را مى‌بینند. «لِقَوْمٍ‌ یَعْلَمُونَ‌» 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۸ ، ۲۰:۳۱
محمدرضا زارع

#حدیث_مهدوی
 

پیامبر اکرم(ص)

الا انه الباقی حجة و لا حق الا معه و لا نور الا عنده .

آگاه باشید که مهدی (عج) تنها حجت بازمانده است و بعد از او حجتی نیست، حقی جز با او، و نوری جز در پیش او نیست .

بحارالانوار/ ج37/ ص213

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۸ ، ۱۵:۱۱
محمدرضا زارع

شهادت امام حسن مجتبی(ع)
 



بنابر نقل همه منابع در شیعه و اکثریت قریب باتفاق منابع در اهل سنت، امام حسن (علیه‌السّلام) با خوردن زهر به وسیله همسرشجعده و به تحریک معاویة بن ابی سفیان؛مسموم و به شهادت رسیدند.

[۱]

[۲]

[۳]

[۴]

[5]

 

نحوه شهادت امام



معاویه بارها تصمیم بر مسموم کردن امام مجتبی (علیه‌السّلام) گرفت و به واسطه‌های پنهان زیادی متوسل گردید حاکم نیشابوری باسند معتبر از‌ام بکر بنت مسور نقل می‌کند که گفت: «کان الحسن بن علی (علیه‌السّلام) سم مرارا کل ذلک یغلت حتی کانت مره الاخیره التی مات فیها فانه کان یختلف کبده، فلم لبث بعد ذلک الا ثلاثا حتی توفی؛ حسن بن علی (علیه‌السّلام) را بارها مسموم کردند، لیکن اثر چندانی نگذاشت ولی در آخرین مرتبه زهر کبدش (جگرش) را پاره پاره کرد، که بعد از آن سه روز بیش تر زنده نماند.» 

[۶]

 بنابر برخی اقوال امام پیش از شهادت چندین بار مسموم شده بود، اما از توطئه رسته بودند.

[۷]

[۸]

[۹]

[۱۰]

 یعقوبیمی‌نویسد: «امام حسن (علیه‌السّلام) هنگام مرگ به برادرش حسین (علیه‌السّلام) گفت: ‌ای برادر من این سومین بار است که مسموم می‌شوم و مانند این بار مسموم نشده‌ام و من امروز می‌میرم پس هرگاه درگذشتم مرا با پیامبر خدا دفن کن چه هیچ‌کس به نزدیکی او سزاوارتر از من نیست مگر آنکه از این کار جلوگیری شوی که در آن صورت نباید به‌اندازه حجامتی خون‌ریزی شود.» 

[۱۱]

[۱۲]

[۱۳]

[۱۴]


یکی از همسران امام مجتبی (علیه‌السّلام) جَعده‌دختر‌ اشعث‌، است. بنا بر نقل‌ ابوالفرج‌ اصفهانی‌نام‌های‌ سکینه‌، عایشه‌ و شَعْثاء نیز برای‌ او گزارش‌ شده، اما وی‌ نام‌ صحیح‌ او را جعده‌ دانسته‌ است‌. 

[۱۵]

 به‌ نوشته بلاذری‌ جعده‌ بانیرنگ‌ پدرش‌ به‌ ازدواج‌ امام‌ حسن‌ مجتبی (علیه‌السّلام) درآمد. 

[۱۶]

[۱۷]

[۱۸]

 قول صحیح و مشهور در نحوه شهادت امام مجتبی (علیه‌السّلام) این است که که‌ معاویه‌ با وعده مالِ بسیار و ازدواج‌ با یزید، جعده‌ را تطمیع‌ کرد تا شوهرش‌، امام‌ حسن (علیه‌السّلام) را زهر دهد و او نیز چنین‌ کرد و بر اثر آن‌ امام‌ به‌ شهادت‌رسید.

[۱۹]

[۲۰]

[۲۱]

[۲۲]

[۲۳]

 به‌ گزارش‌ طبرسی‌ معاویه‌ زهر را برای‌ جعده‌ فرستاده‌ بوده‌ است‌.

[۲۴]


به‌ گزارش‌ سَخاوی به‌ نقل‌ از ابن‌عبدالبر، جعده‌ به‌ سبب‌ کینه‌ای‌ که‌ به‌ امام‌ حسن (علیه‌السّلام) داشت‌، او را مسموم‌ کرد و این‌ دشمنی‌ با خاندان‌ امام علی‌ (علیه‌السّلام) در میان‌ خانواده‌اش‌ نیز وجود داشت‌؛ چنانکه‌ در روایتی‌ از امام‌ صادق‌ (علیه‌السّلام) به‌ آن‌ اشاره‌ شده‌ است. ایشان فرمودند: «ان الاشعث شرک فی دم امیرالمؤمنین و ابنته جعده سمت الحسن، و ابنه شرک فی دم الحسین؛ به راستی که خود اشعثدر خون امیرالمؤمنین شرکت جست، و دخترش جعده امام حسن را مسموم کرد، و پسرش (محمد بن اشعث) در خون حسین شرکت جست.» 

[۲۵]

[۲۶]

[۲۷]

[۲۸]

 در گزارش‌ها آمده‌ که‌ قریشیان‌ به‌ هنگام‌ مشاجره‌ با فرزندان‌ جعده‌، آنان‌ را «بَنی‌ مُسِمَّه الازْواج‌؛ فرزندان‌ زنی‌ که‌ همسرانش‌ را مسموم‌ می‌کند.» خطاب‌ می‌کردند.

[۲۹]

[۳۰]

[۳۱]

[۳۲]

 البته در برخی منابع غیر شیعی ازمرگ طبیعی امام حسن (علیه‌السّلام) بر اثر بیماری سخن به میان آمده است

[۳۳]

[۳۴]

 که البته با قول اکثر قریب باتفاق دیگر منابع تاریخی و حدیثی مخالف است. از طرفی هم روایاتی در دست است که پایان عمر همه امامان (علیهم‌السّلام) را شهادت (مرگ غیر طبیعی) ذکر کرده است. از امام حسن (علیه‌السّلام) نقل شده که فرمودند: «مَا مِنَّا اِلَّا مَقْتُولٌ اَوْ مَسْمُومٌ؛ هیچ یک از ما امامان نیست، جز آن‌که کشته یا مسموم شود.» 

[۳۵]


شیخ صدوق به نقل از اباصلت هروی گوید: ازامام رضا (علیه‌السّلام) شنیدم که فرمود: «وَ اللَّهِ مَا مِنَّا اِلَّا مَقْتُولٌ شَهِیدٌ؛ به خدا سوگند! نیست از ما مگر کشته شده به شهادت رسیده.» 

[۳۶]

 پس‌ از کارگر افتادن‌ زهر، معاویه‌ به‌ وعده مالی‌ که‌ به‌ جعده‌ داده‌ بود وفا کرد، ولی‌ به‌ ازدواج‌ او با یزیدرضایت‌ نداد

[۳۷]

 و به‌ او گفت‌ که‌ می‌ترسد فرزندش‌، یزید، را نیز مانند حسن‌ بن‌ علی‌ (علیه‌السّلام) به‌ قتل‌ برساند.

[۳۸]

[۳۹]

 در اینجا بود که پیشگوئی امام مجتبی (علیه‌السّلام) درباره‌ اش صادق درآمد که فرموده بود: به خدا قسم معاویه تو را فریب داد و به عهد و پیمانش وفا نخواهد کرد. تو همسری بهتر از من به دست نخواهی آورد.

[۴۰]

 جعده‌ پس‌ از زهر دادن‌ به‌ امام‌ حسن (علیه‌السّلام)، مورد لعن‌ و نفرین‌ حضرت‌ قرار گرفت.

[۴۱]

 و گفته شده که بیماری توام با عفونتی برای او پدید آمده و به وضع بسیار دردناکی درگذشت.

[۴۲]


 

تاریخ شهادت

 



مشهور میان مورخان و علمای مسلمان این است که امام مجتبی (علیه‌السّلام) بر اثر زهری که از سوی معاویه بن ابی سفیان توسط جعده به آن حضرت خورانیده شد، در روز پنج‌شنبه ۲۸ صفرسال ۵۰ هجرت در سن ۴۸ سالگی به شهادت رسید. همان طوری که شیخ مفید(رحمه‌الله‌علیه) و مفسر ادیب و توانمند شیخ طبرسی (رحمه‌الله‌علیه) بر آن تصریح کرده‌اند.

[۴۳]

[۴۴]

[۴۵]

 در تاریخ شهادت آن حضرت و مقدار عمر آن بزرگوار در آن، در روایات شیعه و اهل سنت اختلاف بسیار است، که عمده آنها اقوال زیر است: 

[۴۶]


۱. آخر ماه صفر سال ۴۹ هجری در سن ۴۷ سالگی. 

[۴۷]

[۴۸]


۲. هفتم ماه صفر سال ۴۹ یا سال ۵۰ در ۴۷ سالگی یا ۴۸ سالگی. 

[۴۹]

[۵۰]


۳. بیست و هشتم ماه صفر سال ۵۰ یا ۴۹ هجری در ۴۷ یا ۴۸ سالگی. 

[۵۱]

[۵۲]

[۵۳]

[۵۴]

[۵۵]

[۵۶]


۴. شهادت آن حضرت در پنجم ربیع الاول سال ۴۹ یا ۵۰ هجرت در سن ۴۷ سالگی بوده است.

[۵۷]

[۵۸]

[۵۹]


و چنانکه می‌دانیم، مشهورترین اقوال در این باره از نظر تاریخ شهادت، همان قول سوم و دوم است، و ضعیف‌ترین آنها نیز قول پنجم می‌باشد، و مشهورترین اقوال در مورد عمر آن حضرت نیز همان ۴۸ سالگی است، چنانکه از مجلسی و مفید (رحمة‌الله‌علیهما) نیز نقل شده است و صاحب کتاب منتخب التواریخ گوید: خلافی نیست در اینکه وفات آن حضرت در روز پنج‌شنبهبوده است، و الله العالم. 

[۶۰]


 

نقش معاویه

 



ماجرای شهادت امام مجتبی (علیه‌السّلام) توسطدسیسه معاویه و سمی‌ که معاویه مهیا ساخته بود از متواترات تاریخ و متواترات نزد خاصه وعامه است و هیچ تردیدی در آن راه ندارد. چنانکه بر اساس گزارشات بسیاری از منابع تاریخی اهل سنت معاویه در زمان حیات امام مجتبی (علیه‌السّلام) علی‌رغم تعهدش مبنی بر عدم تعیین ولیعهد و واگذاری خلافت به امام بعد از خودش، تصمیم گرفت تا یزید را به عنوان ولیعهد و جانشین خود معرفی نماید. 

[۶۱]

 بزرگترین مانع برای معاویه در مسیر گرفتن بیعت از مردم براییزید وجود مطهر امام حسن مجتبى (علیه‌السّلام) بود. مورّخ معروف «ابوالفرج اصفهانی» مى‌نویسد: معاویه مى‌خواست براى فرزندش یزید از مردم بیعت بگیرد؛ ولى وجود امام حسن (علیه‌السّلام) و سعد بن ابی وقّاصکار را براى او مشکل مى‌ساخت، از این رو، هر دو تن را مسموم ساخت. آن کسی که از طرف معاویه عهده‌دار مسموم کردن امام مجتبی (علیه‌السّلام) گردید، همسرش جعده بود. 

[۶۲]

ابن ابی الحدید می‌نویسد: چون معاویه خواست برای پسرش یزید بیعت بگیرد، اقدام به مسموم نمودن امام مجتبی (علیه‌السّلام) کرد، زیرا معاویه برای گرفتن بیعت به نفع پسرش و موروثی کردن حکومتش مانعی بزرگ‌تر و قوی‌تر از حسن بن علی (علیه‌السّلام) نمی‌دید، پس معاویه توطئه کرد، آن حضرت را مسموم نمود و سبب مرگش شد. 

[۶۳]


ابن اعثم شافعی در کتاب الفتوح می‌نویسد: از افراد مورد اعتماد شنیدم که معاویه تصمیم گرفت که فرزندش یزید را به ولایت عهدی خود بگمارد، با این که می‌دانست این کار نشدنی است؛ چرا که در صلح نامه‌ای که بین او و حسن بن علی منعقد شده بود، یکی از شروط این بود که معاویه بعد ازمرگش خلافت مسلمانان به شوری واگذار کند؛ از این رو تمام تلاش خود را برای کشتن امام حسن به کار برد، و مروان بن حکم ـ همان کسی که پیامبر او را تبعید کرد ـ را به مدینه فرستاد و به او دستمال مسمومی‌ داد و امر کرد که او را به همسر امام حسن جعده دختراشعث بن قیس برساند و هر چه نیرنگ دارد به کار ببرد که حسن بن علی این دستمال را بعد از قضاء حاجتش استفاده کند و نیز به جعده قول دهد که پنجاه هزار درهم به او بدهد و او را به ازدواج فرزندش درآورد. مروان برای انجام دستور معاویه به مدینه رفت و تمام تلاش خود را برای گول زدن همسر امام حسن به کار برد، تلاش او به بار نشست و به همین دلیل امام حسن به دیار باقی شتافت، و جعده گول وعده‌های مروان را خورد و این گناه زشت را مرتکب شد. 

[۶۴]

 برای اثبات این قضیه که قاتل اصلی امام مجتبی (علیه‌السّلام)، معاویة بن ابی سفیان بوده و او بود که برای جعده سمّ فرستاد و او را با وعدهازدواج با یزید تحریک کرد تا فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را مسموم نماید؛ در منابع تاریخی و حدیثی اهل سنت آن قدر مطلب وجود دارد که نیازی به منابع شیعی نیست. 

[۶۵]

[۶۶]

[۶۷]

[۶۸]

[۶۹]

[۷۰]

[۷۱]


 

شادی معاویه



چنانکه در تاریخ آمده است؛ معاویة بن ابی سفیان علاوه بر این که عامل اصلی در شهادت امام مجتبی (علیه‌السّلام) بود؛ بعد از شنیدنخبر شهادت امام، علی‌رغم تلاش برای پنهان کردن نقشش در ماجرای شهادت، آن چنان خوشحال شد که نتوانست جلوی شادمانی خود را بگیرد و این حرکت او برای همسرش تعجب‌آور بود. ابن خلکان، از استوانه‌های علمی اهل سنت در این باره می‌نویسد: هنگامی که خبر (شهادت) حسن (علیه‌السّلام) به معاویه رسید، صدای تکبیرش از کاخ خضراء شنیده شد. پس اهل شامنیز به تبعیت از او تکبیر گفتند. فاخته همسر معاویه به او گفت: چشمت روشن ای امیر المومنین، چه باعث شد تا تکبیر بگویی؟ معاویه گفت: حسن از دنیا رفت. فاخته گفت: آیا به خاطر فوت پسر فاطمه تکبیر می گویی؟ معاویه گفت: به خدا سوگند به خاطر شادمانی از مرگ او تکبیر نگفتم اما خیالم راحت شد. در آن موقع ابن عباس در شام بود و بر معاویه وارد شد. معاویه گفت: ای ابن عباس، آیا می‌دانی برای خانواده‌ات چه اتفاقی افتاده است؟ ابن عباس گفت: نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده است اما تو راشاد و خندان می‌بینم و خبر تکبیر گفتن و سجدهتو به من رسیده است. معاویه گفت: حسن از دنیا رفت. ابن عباس گفت: خدا ابو محمد (کنیه امام حسن) را رحمت کند. این جمله را سه بار گفت‌. سوگند به خدا که اى معاویه، بدن او قبر تو را نخواهد بست (پر نخواهد کرد) و کم شدن عمر او، بر عمر تو نخواهد افزود، اگر ما به امام حسن (علیه‌السّلام) ملحق شویم، به پیشواى پرهیزگاران و انگشتر پیامبران ملحق شده‌ایم و خداوند این دورى را جبران و این اندوه را تسکین خواهد داد؛ و پس از آن خداوند براى ما جانشین انتخاب خواهد کرد.

[۷۲]

 همین مطلب را زمخشریدر ربیع‌ الابرار، انصاری تلمستانی در الجوهرة فی النسب آورده‌اند. 

[۷۳]

[۷۴]


ابن عبد ربه در العقد الفرید می‌نویسد: هنگامى که خبر شهادت حسن بن على (علیهماالسلام) به معاویه رسید، سجده شکر بجاى آورد، سپس کسى را به دنبال ابن عباس فرستاد که در همان زمان در شام حضور داشت. سپس به او تسلیتگفت در حالى که شادمان بود. به ابن عباس گفت: ابو محمد در چند سالگى از دنیا رفت؟ ابن عباس گفت: سن او را تمامى قریش مى‌دانند، عجیب است که فردى همانند تو از آن آگاهى ندارد. سپس معاویه گفت: شنیده‌ام که فرزندان کوچکى بر جاى نهاده است ؟! ابن عباس گفت: هر کوچکى، بزرگ خواهد شد، کودکان و خردسالان ما نیز بزرگ خواهند شد. سپس عبد الله بن عباس گفت: اى معاویه! چرا تو به خاطر شهادت حسن بن على (علیهماالسلام) خوشحال شده‌اى؟به خدا قسم مردن او اجل شما را به تأخیر نخواهد انداخت و بدن او قبر تو را پر نخواهد کرد. چه قدر کم است ماندن من و تو بعد از امام حسن (علیه‌السّلام).

[۷۵]


احمد زکی صفوت در جمهرة خطب العربمی‌نویسد: زمانی که خبر وفات حسن بن علی (علیهما‌السّلام) به معاویه رسید، آشکار به شادی و پایکوبی پرداخت.

[۷۶]

 ابن قتیبه دینوری در کتابالامامة و السیاسة می‌نویسد: وقتی امام حسن (علیه‌السّلام) از دنیا رفت، حاکم مدینه این خبر را به معاویه رساند، وقتی معاویه از این قضیه با خبر شد، آشکارا به شادی و پایکوبی پرداخت. 

[۷۷]

 این ماجرا در حالی در منابع اهل سنت درباره معاویه آمده است که طبق روایات در منابع شیعه و سنی، دشمنی و جنگ با اهل بیت (علیهم‌السّلام) که امام مجتبی (علیه‌السّلام) نیز به تصریح روایات اهل سنت، قطعاً جزء آن‌ها است، جنگ و دشمنی با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است. روایاتی مانند «من احب الحسن و الحسین فقد احبنی و من ابغضهما فقد ابغضنی؛ هر که حسن و حسین را دوست بدارد، مرا دوست دارد، و هر که با آن دو دشمنی کند با من دشمنی کرده است.» 

[۷۸]

 و «من احبهما فقد احبنی و من ابغضهما فقد ابغضنی. یعنی الحسن و الحسین رضی الله عنهما؛ هرکسی حسن و حسین را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته و و هر کسی با آن دو دشمن باشد، با من دشمن است.»

[۷۹]


ابن حبان در صحیح خود چنین می‌نوبسد: «اَنّ النَّبِیَّ (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) قَالَ لِفَاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ وسلم لِمَنْ سَالَمَکُمْ؛ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) خطاب به فاطمه، حسن و حسین (علیهم‌السّلام) فرمود: من با کسی دشمنی می‌کنم که با شما دشمنی کند و با کسی سازش می‌کنم که با شما سازش کند.» 

[۸۰]

 وحاکم نیشابوری نیز در المستدرک می‌نویسد: «نظر النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) الی علی وفاطمة والحسن والحسین فقال انا حرب لمن حاربکم وسلم لمن سالمکم؛ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) به علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم‌السّلام) نگاه کرد و فرمود: من با کسی دشمنی می‌کنم که با شما دشمنی کند و با کسی سازش می‌کنم که با شما سازش کند.»

[۸۱]

پس طبق روایات، دشمنی و جنگ با اهل بیت (علیهم‌السّلام) که امام مجتبی (علیه‌السّلام) نیز به تصریح روایات اهل سنت، قطعاً جزء آن‌ها است، جنگ و دشمنی با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است. 

[۸۲]


 

ممانعت عایشه

 



بنا بر روایت شیخ طوسی امام حسن (علیه‌السّلام) به برادرش، امام حسین (علیه‌السّلام)، وصیت کرده بود او را در کنار مدفن پیامبر اکرم به خاک بسپارند؛ اما اگر کسانی مانع این اقدام شدند، هرگز پافشاری نکند، مبادا خونی ریخته شود. 

[۸۳]

 در نقل دیگر آمده است که امام حسن وصیت کرده بود جسدش را پس از غسل و کفن برای تجدید عهدنزد قبر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) ببرند و سپس در کنار مادربزرگش، فاطمه بنت اسد، دفن کنند.

[۸۴]


هنگام آوردن جنازه مطهر آن حضرت برای دفندر کنار قبر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم)، جمعیت به قدری زیاد بوده که جای سوزن انداختن نبوده است. 

[۸۵]

 عایشه از دفن امام حسن (علیه‌السّلام) در کنار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ممانعت کرد. 

[۸۶]

[۸۷]

شاید بتوان یکی از دلایل اصلی ممانعت عایشه از دفن پیکر مطهر امام حسن (علیه‌السّلام) در کنار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به نقش آن حضرت در پایان دادن به جنگ جمل به نفع سپاه امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) دانست. 

[۸۸]

[۸۹]

عبداللّه بن زبیر می‌گوید: شنیدم عایشه در روز دفن حسن بن علی (علیه‌السّلام) می‌گفت: چنین چیزی (دفن آن حضرت در کنار پیامبر) هرگز اتفاق نخواهد افتاد. باید در بقیع دفن شود و نباید در کنار آن سه نفر باشد. 

[۹۰]

[۹۱]

[۹۲]

 ابن عبد البر قرطبی، دانشمند پرآوازه اهل سنت در کتاب بهجة المجالس می‌نویسد: «لما مات الحسن ارادوا ان یدفنوه فی بیت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، فابت ذلک عائشة ورکبت بغلة وجمعت الناس، فقال لها ابن عباس: کانک اردت ان یقال: یوم البغلة کما قیل یوم الجمل؟! هنگامی‌که حسن (علیه‌السّلام) ازدنیا رفت، خواستند که او را در خانه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دفن کنند؛ پس او از این کار جلوگیری کرد، سوار بر قاطری شد و مردم را جمع کرد. ابن عباس به او گفت: تو می‌خواهی همان کاری را که در روز جمل انجام دادی انجام بدهی تا این که مردم بگویند: «روز قاطر» همان طوری که می‌گویند روز شتر؟» 

[۹۳]


بلاذری در انساب الاشراف و ابن‌ ابی‌الحدید درشرح نهج البلاغه نوشته‌اند: «قالت: البیت بیتی ولا آذن ان یدفن فیه احد؛ عایشه گفت: خانه، خانه من است، اجازه نمی‌دهم که کسی در آن دفن شود.» 

[۹۴]

[۹۵]

 یعقوبی نیز در تاریخ خود می‌نویسد: «وقیل ان عائشة رکبت بغلة شهباء وقالت بیتی لا آذن فیه لاحد فاتاها القاسم بن محمد بن ابی بکر فقال لها یا عمة ما غسلنا رؤوسنا من یوم الجمل الاحمر اتریدین ان یقال یوم البغلة الشهباء فرجعت؛ عائشه در حالی که سوار بر قاطر خاکستری رنگی شده بود، گفت: این خانه من است، به هیچ کس اجازه (دفن) نمی‌دهم. قاسم بن محمد بن ابی بکر جلو آمد و گفت: ‌ای عمه، ما هنوز سرهای خود را (از ننگ) بعد از روز شتر سرخ نشسته‌ایم، تو می‌خواهی که مردم بگویند «روز قاطر خاکستری»؟ پس عائشه بازگشت.» 

[۹۶]


همین حرکت عائشه موجب شد تا بنی‌امیه و مروانیان خصوصا مروان به همراه یارانش در پسنقاب حمایت از عائشه، بغض و کینه خود را نسبت به امام (علیه‌السّلام) علنی کرده و دست به اسلحه بردند.

[۹۷]

[۹۸]

 ابن شهر آشوبمی‌نویسد: «و رموا بالنبال جنازته حتی سل منها سبعون نبلا؛ جنازه‌ی آن‌ حضرت را تیرباران کردند، تا جایی که هفتاد چوبه‌ تیر به تابوت آویخته شد.» 

[۹۹]

 مروان به عنوان حامی عائشه در این فتنه می‌گفت که چرا عثمان باید بیرون مدینه دفن شود و حسن (علیه‌السّلام) در کنار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در این میان نیز آل‌امیه و آل‌ابی‌سفیان و فرزندان عثمان با او هم‌صدا شدند و از این کار جلوگیری کردند.

[۱۰۰]


 

تشییع و خاک‌سپاری

 



در منابع تاریخی آمده است که سعید بن عاص، حاکم مدینه، با درخواست امام حسین بر پیکر امام حسن نماز خواند؛

[۱۰۱]

[۱۰۲]

[۱۰۳]

 ولی با توجه به وجود روایات درباره اینکه امام معصوم را فقط امام معصوم می‌تواند غسل دهد و بر آن نمازبخواند، به نظر می‌رسد که امام حسین خودش قبلاً بر جنازه برادر نماز خوانده است، ولی درقبرستان بقیع برای رعایت تقیه به سعید بن عاص تعارف خواندن نماز کرده و او این پیشنهاد را پذیرفته است.

[۱۰۴]

 شیخ مفید در الارشادمی‌نویسد: ابن عباس (رحمه‌الله‌علیه) پیش آمد، خطاب به عایشه (در حالی که چهل سوار در اطرافش بودند) گفت: «واسواتاه فیوما علی بغل و یوما علی جمل، تریدین ان تطفئی نورالله و تقاتلی اولیاءالله ارجعی فقد کفیت الذی تخافین و بلغت ما تحبین و الله منتصر لاهل البیت و لو بعد حین؛ این چه رسوایی است؟ عایشه! روزی بر استر و روزی بر شتر! (اشاره به جنگ جمل) می‌خواهی نور خدا را خاموش کنی و با دوستان خدا بجنگی؟ بازگرد! و از آن‌چه می‌ترسیدی خیالت راحت باشد که ما طبق وصیت، بدن مطهر را این‌جا دفن نمی‌کنیم، خوشحال باش که تو به هدفت رسیدی؛ خداوند اهل بیت (علیهم‌السّلام) را یاری خواهد کرد، گرچه زمانی بگذرد...»

[۱۰۵]

آن‌گاه جنازه امام حسن مظلوم (علیه‌السّلام) را به طرف بقیع برده و در کنار قبر جده‌اش فاطمه بنت اسد (سلام‌الله‌علیهم) به خاک سپردند. 

[۱۰۶]

[۱۰۷]

 

[۱۰۸]

[۱۰۹]


 

پانویس


 

۱. ↑ ابو الفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، ص۸۰-۸۱.    
۲. ↑ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۹۳.    
۳. ↑ شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۶.    
۴. ↑ ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۲، ص۱۵.    
۵. ↑ قرشی، باقر شریف، حیاة الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۴۷۰.    
۶. ↑ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۸۹.    
۷. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۵۵.    
۸. ↑ ابو الفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، ص۸۱.    
۹. ↑ ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۴۶.    
۱۰. ↑ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۶۶.    
۱۱. ↑ یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۵.    
۱۲. ↑ طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ص۴۱۴.    
۱۳. ↑ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۲۰۷.    
۱۴. ↑ ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۳۹۰.    
۱۵. ↑ ابو الفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، ص۶۰.    
۱۶. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۴.    
۱۷. ↑ قرشی، باقر شریف، حیاة الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۴۵۸.    
۱۸. ↑ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۳، ص۲۸۴.    
۱۹. ↑ شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ‌ج۲، ص۱۵.    
۲۰. ↑ ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۰۲.    
۲۱. ↑ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۲۰۷.    
۲۲. ↑ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۳۸.    
۲۳. ↑ طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ص۴۰۳.    
۲۴. ↑ طبرسی، فضل بن حسن، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ‌ج۲، ص۱۳.    
۲۵. ↑ شمس الدین سخاوی‌، محمد بن عبدالرحمان‌، التحفه اللطیفه فی‌ تاریخ‌ المدینه الشریفه، ج۱، ص۲۸۳.    
۲۶. ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۱۶۷.    
۲۷. ↑ علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۴۲.    
۲۸. ↑ رسولی محلاتی، سید‌ هاشم، زندگانی امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام)، ص۴۴۲.
۲۹. ↑ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۲۰۸.    
۳۰. ↑ ابو الفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، ص۸۰.    
۳۱. ↑ شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۶.    
۳۲. ↑ موسسه دائره المعارف اسلامی، دانشنامه جهان اسلام، ج۱، ص۴۶۹۲.    
۳۳. ↑ ابن قتیبه الدینوری، عبدالله بن مسلم، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۹۶.    
۳۴. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۵۵.    
۳۵. ↑ خزاز قمی، علی‌ بن محمد، کفایة الاثر، ص۲۲۷.    
۳۶. ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۵۸۵.    
۳۷. ↑ ابو الفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، ص۸۰.    
۳۸. ↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۸۲.
۳۹. ↑ طبرسی، فضل بن حسن، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۲، ص۱۳.    
۴۰. ↑ قائمی، علی، در مکتب کریم اهل بیت، ص۴۵۶.
۴۱. ↑ قطب‌ راوندی‌، سعید بن هبه اللّه‌، الخرائج‌ و الجرائح‌، ج۱، ص۲۴۲    
۴۲. ↑ قائمی، علی، در مکتب کریم اهل بیت، ص۴۵۶.
۴۳. ↑ شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۵.    
۴۴. ↑ شوشتری، محمدتقی، رساله فی تواریخ النبی، ص۳۳.    
۴۵. ↑ ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۳۸۹.    
۴۶. ↑ ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۳۸۹.    
۴۷. ↑ علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۳۴.    
۴۸. ↑ شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۴۰.    
۴۹. ↑ علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۳۴.    
۵۰. ↑ شهید اول، محمد بن مکی‌ عاملی، الدروس الشرعیه، ج۲، ص۷.    
۵۱. ↑ ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۹۲.    
۵۲. ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۶۱.    
۵۳. ↑ علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۱۴۹.    
۵۴. ↑ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۱۳۸.    
۵۵. ↑ ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۴۸.    
۵۶. ↑ طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ص۴۰۳.    
۵۷. ↑ ابن قتیبه الدینوری، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص۲۱۲.    
۵۸. ↑ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۸۹.    
۵۹. ↑ ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۳۷.    
۶۰. ↑ بداونی، عبدالقادر، منتخب التواریخ، ص۵۶.
۶۱. ↑ ابن قتیبه الدینوری، عبد الله بن مسلم، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۹۱-۱۹۴.    
۶۲. ↑ ابو الفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، ج۱، ص۶۰.    
۶۳. ↑ ابوحامد عبدالحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۹.    
۶۴. ↑ ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۴، ص۳۱۸.    
۶۵. ↑ سبط ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص، ص۱۹۱-۱۹۲.
۶۶. ↑ زمخشری، محمود بن عمر، ربیع الابرار و نصوص الاخیار، ج۵، ص۱۵۶.    
۶۷. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۵۵.    
۶۸. ↑ ابو الفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، ج۱، ص۸۰.    
۶۹. ↑ تلمسانی انصاری، محمد بن ابی بکر، الجوهره فی نسب النبی واصحابه العشره، ج۲، ص۲۰۷.    
۷۰. ↑ ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۳۸۹.    
۷۱. ↑ مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۶، ص۵.    
۷۲. ↑ ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۲، ص۶۶-۶۷.    
۷۳. ↑ زمخشری، محمود بن عمر، ربیع الابرار ونصوص الاخیار، ج۵، ص۱۵۷.    
۷۴. ↑ تلمسانی انصاری، محمد بن ابی بکر، الجوهره فی نسب النبی واصحابه العشره، ج۲، ص۲۰۸.    
۷۵. ↑ ابن عبد ربه اندلسی، احمد بن محمد، العقد الفرید، ج۵، ص۱۱۰.    
۷۶. ↑ صفوت، احمد زکی، جمهرة خطب العرب، ج۲، ص۹۹.    
۷۷. ↑ ابن قتیبه الدینوری، عبد الله بن مسلم، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۹۶.    
۷۸. ↑ علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۶۴.    
۷۹. ↑ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۸۷.    
۸۰. ↑ ابن حِبّان‌ بستی، محمد بن حبان، صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۴۳۳.    
۸۱. ↑ حاکم نیشابوری، محمد بن عبد الله، مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۶۱.    
۸۲. ↑ ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۴۰.    
۸۳. ↑ شیخ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۱۶۰.    
۸۴. ↑ شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۷.    
۸۵. ↑ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۸۹.    
۸۶. ↑ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۲۰۹.    
۸۷. ↑ طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ص۴۱۴.    
۸۸. ↑ علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۴۵.    
۸۹. ↑ ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی طالب (علیهم‌السلام)، ج۳، ص۱۸۵.    
۹۰. ↑ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۳، ص۲۸۹.    
۹۱. ↑ یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲ ص۲۲۵.    
۹۲. ↑ جمعی از نویسندگان، دانشنامه امام حسن (علیه‌السّلام)، ص۹۱۳.    
۹۳. ↑ ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، بهجة المجالس و انس المجالس، ص۱۶.    
۹۴. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳ ص۶۱.    
۹۵. ↑ ابوحامد عبدالحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۴.    
۹۶. ↑ یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۵.    
۹۷. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۶۰.    
۹۸. ↑ ابو الفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، ص۸۲.    
۹۹. ↑ ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۰۴.    
۱۰۰. ↑ ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۴۸.    
۱۰۱. ↑ ابو الفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، ص۸۳.    
۱۰۲. ↑ ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۳۹۲.    
۱۰۳. ↑ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۸۹.    
۱۰۴. ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، زندگانی امام حسن، ص۴۵۲.
۱۰۵. ↑ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۲۰۹.    
۱۰۶. ↑ شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۸.    
۱۰۷. ↑ ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۰۴.    
۱۰۸. ↑ ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۲۰۹.    
۱۰۹. ↑ طبرسی، فضل بن الحسن، اعلام الوری، ص۴۰۳.   


 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۸ ، ۱۳:۵۷
محمدرضا زارع

تاریخ رحلت پیامبر اکرم (ص)

در تاریخ رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میانشیعه و اهل سنت، اتفاق نظر نیست. زیرا تاریخ نگاران و سیره نویسان شیعه به پیروى از اهل بیتعلیهم السلام، تاریخ رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله را روز دوشنبه 28 صفر سال یازدهم هجرى قمرى دانسته اند، ولیکن علماى اهل سنت تاریخ آن را در ماه ربیع الاول ذکر کرده اند و در این که چه روزى از ربیع الاول بوده است، اختلاف دارند. برخى روز اول، برخى روز دوم و برخى روز دوازدهم و عده اى روز دیگرى از این ماه را بیان کردند.[۱] شیخ عباس قمی می گوید اکثر علماى اهل سنّت آن را در روز دوازدهم ماه ربیع الأوّل گفته‌‌اند. [۲]

واقدى از جمله کسانى است که رحلت آن حضرت را در روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول مى داند.[۳]

علت وفات پیامبر اکرم (ص)

دلایل بسیاری وجود دارد که رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ناشی از خوراندن سم به ان حضرت بوده است. این دلایل و روایات، از تواتر معنوی برخوردارند؛ یعنی هرچند که الفاظ و توصیفات آنها کاملاً با یکدیگر مشابه نیستند، اما از مجموع آنها، می توان موضوع مورد بحث را ثابت نمود. از جمله امام صادق (ع) می فرمایند: چون پیامبر اسلام (ص)، ذراع (یا سر دست) گوسفند، را دوست می داشتند، یک زن یهودی با اطلاع از این موضوع ایشان را با این بخش از گوسفند مسموم نمودند[۴] در جای دیگری آن حضرت فرمودند: "پیامبر اکرم (ص) در جریان جنگ خیبر مسموم شده و هنگام رحلتشان بیان فرمودند که لقمه ای که آن روز در خیبر تناول نمودم، اکنون اعضای بدنم را نابود نموده است و هیچ پیامبر و جانشین پیامبری نیست، مگر این که با شهادت از دنیا می رود".[۵] در این روایت، علاوه بر تصریح به مسموم شدن رسول خدا (ص) و شهادت ایشان در پی مسمومیت، به اصلی کلی نیز اشاره می شود که مرگ تمام پیامبران و اوصیا با شهادت بوده و هیچ کدام، با مرگ طبیعی از دنیا نمی روند! روایات دیگری نیز وجود دارد که این اصل کلی را تقویت می نماید.

علاوه بر روایات شیعه روایات فراوانی در صحاح و دیگر کتب اهل سنت وجود دارد که همین موضوع را تأیید می نماید که به عنوان نمونه، به سه مورد آن اشاره می نماییم:

روایت اول: در معتبرترین کتاب اهل سنت، نقل شده که پیامبر (ص) در بیماری منجر به رحلتشان، خطاب به همسرشان عائشه فرمودند: "من همواره درد ناشی از غذای مسمومی را که در خیبر تناول نموده ام، در بدنم احساس می کردم و اکنون گویا وقت آن فرا رسیده که آن سم، مرا از پای درآورد".[۶] همین موضوع در سنن دارمی نیز بیان شده است. علاوه بر این که در این کتاب، به شهادت برخی از یاران پیامبر (ص)، بر اثر تناول همان غذای مسموم نیز اشاره شده است.[۷]

روایت دوم: احمد بن حنبل در مسند خود، ماجرایی را بیان می نماید که طی آن، بانویی به نام ام مبشر که فرزندش به دلیل خوردن غذای مسموم در کنار پیامبر (ص)، به شهادت رسیده بود؛ در ایام بیماری ایشان به عیادتشان آمده و اظهار داشتند که من احتمال قوی می دهم که بیماری شما ناشی از همان غذای مسمومی باشد که فرزندم نیز به همین دلیل به شهادت رسید! پیامبر (ص) در پاسخ فرمودند که من نیز دلیلی به غیر از مسمومیت، برای بیماری خویش نمی بینم و گویا نزدیک است که مرا از پای در آورد.[۸]مرحوم مجلسی نیز با نقل روایتی؛ تقریبا مشابه با این روایت بیان نموده که به همین دلیل است که مسلمانان اعتقاد دارند علاوه بر فضیلت نبوت که به پیامبر (ص) هدیه شده، ایشان به فوز شهادت نیز نائل آمده اند.[۹]

روایت سوم: محمد بن سعد؛ از قدیمی ترین مورخان مسلمان ماجرای مسمومیت پیامبر اکرم (ص) را این گونه نقل می نماید: هنگامی که پیامبر (ص)، خیبر را فتح نموده و اوضاع به حالت عادی برگشت، زنی یهودی به نام زینب که برادر زاده مرحب بود که در جنگ خیبر کشته شد، از دیگران پرسش می نمود که پیامبر (ص) کدام بخش از گوسفند را بیشتر دوست می دارد؟ و پاسخ شنید که سر دست آن را. سپس آن زن، گوسفندی را ذبح کرده و تکه تکه نمود و بعد از مشورت با یهودیان در مورد انواع سم ها، سمی که تمام آنان معتقد بودند، کسی از آن جان سالم به در نمی برد را، انتخاب نموده و اعضای گوسفند و بیشتر از همه جا، سردست ها را مسموم نمود. هنگامی که آفتاب غروب نموده و پیامبر (ص) نماز مغرب را به جماعت اقامه فرموده و در حال برگشت بودند، آن زن یهودی را دیدند که همچنان نشسته است! پیامبر (ص) دلیل آن را پرسیدند و او جواب داد که هدیه ای برایتان آوردم! پیامبر (ص) با قبول هدیه، به همراه یارانش بر سر سفره نشسته و مشغول تناول غذا شدند ... بعد از مدتی، پیامبر (ص) فرمودند که دست نگه دارید! گویا این گوسفند مسموم است! مؤلف کتاب، سپس نتیجه می گیرد که شهادت پیامبر (ص) به همین دلیل بوده است.[۱۰]

بدین ترتیب، از مجموع روایات نقل شده در کتب شیعه و اهل سنت، می توان نظریه شهادت ناشی از مسمومیت پیامبر (ص) را تقویت نمود که در قریب به اتفاق این روایات، زمان مسمومیت ایشان، هم زمان با جنگ خیبر و توسط زنی یهودی بیان شده است.

خبر دادن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از رحلت خود

رسول اکرم صلی الله علیه و آله در آخرین سفر حج(در عرفه)، در مکه، در غدیر خم، در مدینه قبل از بیمارى و بعد از آن در جمع یاران یا در ضمن سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هیچ ابهام، از رحلت خود خبر داد. آن حضرت در حجة الوداع در هنگام رمى جمرات فرمود: مناسک خود را از من فراگیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم. هرگز مرا دیگر در این جایگاه نخواهید دید. هنگام بازگشت نیز در اجتماع بزرگ حاجیان فرمود: نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم.

عبدالله بن مسعود گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یک ماه قبل از رحلت، ما را از وفات خود آگاه نمود... عرض کردیم: اى رسول خدا! رحلت شما در چه موقع خواهد بود؟ فرمود: فراق نزدیک شده و بازگشت به سوى خداوند است.

زمانى نیز فرمود: نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم و من دو چیز گران در میان شما مى گذارم و مى روم: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم... و خداوند لطیف و آگاه به من خبر داد که این دو هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض کوثربر من وارد شوند. پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود.

روزى به آن حضرت خبر دادند که مردم از وقوع مرگ شما اندوهگین و نگرانند. پیامبر در حالى که به فضل بن عباس و امام علی بن ابى طالب علیه السلام تکیه داده بود به سوى مسجد رهسپار گردید و پس از درود و سپاس پروردگار، فرمود: به من خبر داده‌اند شما از مرگ پیامبر خود در هراس هستید. آیا پیش از من، پیامبرى بوده است که جاودان باشد؟! آگاه باشید، من به رحمت پروردگار خود خواهم پیوست و شما نیز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهید شد...

در فرصتى دیگر مردم را به رعایت حقوق انصارسفارش و در خطاب به انصار فرمود: اى گروه انصار، زمان فراق و هجران نزدیک است، من دعوت شده و دعوت را پذیرفته ام...

بدانید دو چیز است که از نظر من بین آن دو هیچ تفاوتى نیست. اگر بین آن دو مقایسه شود به اندازه تارمویى بین آن دو فرقى نمى گذارم. هر کس یکى را ترک کند مثل این است که آن دیگرى را هم ترک کرده است... آن دو کتاب آسمانى و اهل بیت رسالت هستند... سفارش مرا در مورد اهل بیت من رعایت کنید و...

نیز فرمود: آیا شما را به چیزى راهنمایى نکنم که اگر بدان چنگ زنید، پس از آن هرگز به ضلالت نیفتید؟ گفتند: بلى، اى رسول خدا. فرمود: آن (چیز) على است. با دوستى من دوستش بدارید و به احترام و بزرگداشت من، او را محترم و بزرگ بدارید. آن چه گفتم جبرئیل از طرف خداوند به من دستور داده بود.

ابن حجر هیثمى گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در بیمارى خود که به رحلتش انجامید. فرمود: مرگ من به همین زودى فرا مى رسد و من سخن خود را به شما رساندم و راه بهانه و عذر را بر شما بستم. آگاه باشید، من کتاب پروردگارم و اهل بیت خود را در میان شما مى گذارم و مى روم.

سپس دست على را گرفت و بالا برد و فرمود: این شخص على بن ابى طالب است که همراه با قرآن است و قرآن با على است و از یکدیگر جدانشوند تاروز قیامت که با من ملاقات نمایند.

در روز دوشنبه آخرین روز از زندگى رسول اکرم صلی الله علیه و آله آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود: اى مردم! آتش فتنه ها شعله ور گردیده و فتنه ها همچون پاره هاى امواج تاریک شب روى آورده است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالى جان سپرد که سر در دامن على بن ابى طالب علیه السلام داشت. على علیه السلام شیون کنان، رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله را به اطرافیان خبر داد. در این زمان ابوبکربه محل سکونت خود در«سنح » رفته بود و عایشه به دنبال وى فرستاد تا بى درنگ به شهر آید.[۱۱]

انکار رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله

چون خبر وفات پیامبر صلی الله علیه و آله زمزمه شد، عمر به نهیب فریاد برآورد: هرگز چنین نیست. این بعضى از منافقانند که مى پندارند پیامبر مرده است! مردم بدانید، به خدا سوگند، رسول خدا نمرده است بلکه به سوى پروردگار خود رفته، به همان گونه که موسى به سوى پروردگار خود رفت، او چهل روز از پیروان خود غایب بود و پس از این که گفته شد او مرده است به نزد ایشان بازگشت. به خدا سوگند، رسول خدا باز مى گردد و دست و پاى کسانى را که گمان برده اند او مرده است، قطع خواهد کرد.

او بى وقفه مردم را بیم مى داد و در هراس و تردید مى گذارد و آن کلمات را به قدرى تکرار کرد که دهانش کف نمود. مى گفت: هر کس بگوید او مرده است با این شمشیر سرش را از تن جدا خواهم کرد. خداوند تا وعده هایش را به دست او عملى نسازد، وى را نزد خود نمى برد.

در آن هنگامه از خانواده حضرت کسى تردید در رحلت رسول گرامى صلی الله علیه و آله نداشت و از همین رو جز عباس، شنیده نشد که کسى با عمر سخن گفته و به او توجهى کرده باشد. جز این که برخى چون آشوب آفرینى عمر را دیدند.

گفتند: او چه مى گوید!! از وى بپرسید مگر رسول خدا صلی الله علیه و آله در این باره به تو چیزى فرموده که این گونه سراسیمه و آشفته سخن مى گویى! و او در پاسخ گفت: نه، اصلا.

موضوع رحلت براى خاندان پیامبر و مردم چنان قطعى و بدیهى بودکه ابن ام مکتوم نابینا نیز که جسد مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله را نمى دید همانند عباس در اعتراض به عمر گفت: تو از خود چه مى گویى؟! مگر قرآن نیست که مى فرماید: و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابکم و من ینقلب على عقبیه فلن یضر الله شیئا و سیجزى الله الشاکرین.

محمد جز فرستاده اى که پیش از او هم پیامبرانى (آمده و) گذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود از عقیده خود (به شیوه جاهلیت) برمى گردید! هر کس از عقیده خود بازگردد هرگز هیچ زیانى به خدا نمى رساند و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مى دهد.

عباس مى افزود: تردید نیست که رسول خدا صلی الله علیه و آله مرده است. بیایید او را دفن کنیم. (با فرض قطعى که وى مرده است.) آیا خداوند شما را یک بار طعم مرگ مى چشاند و رسولش را دوبار! او بزرگوارتر از آن است که دوبار بمیرد. بیایید او را دفن کنیم. اگر راست باشد که او نمرده بر خداوند دشوار نیست که خاک را از روى او به یک سوزند و...

با این حال، عمر بدون کمترین توجه به اعتراض آنان، بر نظر خود پافشارى مى کرد تا آن که چند ساعتى بعد ابوبکر از محل سکونت خود در سنح رسید. و چون چشم به جسد مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله دوخت، همان آیه را که پیشتر دیگران خوانده بودند خواند و عمر را به سکوت فراخواند و او نیز ساکت بر زمین نشست و گفت: گویا این آیه را پیش از این نشنیده بودم. آیا این از قرآن است؟!

انگیزه انکار رحلت

محققان و مورخان اهل تسنن بر پایه اعتراف عمر انگیزه او را زمینه سازى براى رسیدن ابوبکر به مدینه یاد کرده اند.

ابن ابى الحدید مى نویسد: عمر با این اقدام مى خواست فرصتى براى رسیدن ابوبکر به محل فراهم آورده باشد; زیرا او در فرداى «سقیفه » قبل از سخنرانى ابوبکر در مسجد، ضمن عذرخواهى از اظهارات روز گذشته در انکار وفات پیامبر صلی الله علیه و آله، گفت: وقتى فهمیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفته است، ترسیدم بر سر زمامدارى، جنجال و آشوب به پا شود و انصار و دیگران، زمامدارى را به دست گیرند یا از اسلام برگردند.[۱۲]

تدفین و به خاک سپاری جسم مبارک پیامبر اکرم (ص)

پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالى که عده اى از سران و سیاست مداران مهاجر و انصار در سقیفه بنى ساعده گردآمده و درباره جانشینى آن حضرت به مجادله و منازعه پرداخته بودند، حضرت على علیه السلام به اتفاق برخى از عموزادگان خویش به غسل دادن و کفن کردن بدن مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله پرداخت.

امام باقر(ع)دراین زمینه چنین میفرمایند: « مردم روز دوشنبه و شب سه شنبه را بر بدن آن حضرت نماز میخواندند، و عموم مردم حتی خواص و نزدیکان حضرت بر بدن مبارک نماز خواندند، اما هیچیک از اهل سقیفه بر غسل و کفن و دفن حضرت حاضر نشدند. امیرالمومنین (ع)بریده اسلمی را برای خبر دادن نزد آنان فرستاد، ولی اعتنایی نکردند و بعد از دفن آن حضرت بیعت آنان هم تمام شد.[۱۳]

اهل بیت علیهم السلام و وابستگان آن حضرت و بزرگان صحابه درباره مکان تدفین بدن مطهر آن حضرت به گفت وگو پرداختند و هر کدام پیشنهاد خاصى ارائه کردند. حضرت على علیه السلام که متکفل تجهیز بدن آن حضرت و از نزدیکترین مردان به آن حضرت بود، فرمود:

إنّ اللّه لم یقبض روح نبیه إلّا فى أطهر البقاع و ینبغى أن یدفن حیث قبض؛[۱۴] به درستى که خداى سبحان، جان پیامبرى را نمى گیرد مگر در پاکیزه ترین مکان، و سزاوار است در همان مکانى که قبض روح شد، در همان جا دفن گردد.

گفتار مستدل و روح نواز امیرمؤمنان على ابن أبى طالب علیه السلام مورد پسند همگان قرار گرفت و بدن مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله را در همان مکانى که جان به جان آفرینان تسلیم کرده بود، دفن نمودند.

طبرى، پیشنهاد دفن پیامبر صلی الله علیه و آله را، در همان مکانى که وفات یافت، به ابوبکر منتسب کرد و از او نقل کرد: ما قبض نبىٌ إلّا یدفن حیث قبض؛ هیچ پیامبرى از دنیا نخواهد رفت، مگر این که در همان مکانى که قبض روح شد دفن گردد.[۱۵]

هم اکنون مرقد مطهر آن حضرت در داخل مسجد النبى صلی الله علیه و آله قرار دارد و زیارت گاه مسلمانان و مشتاقان آن حضرت از سراسر عالم است.

 

توصیف علی علیه السلام از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای امام علی علیه السلام حادثه ای سخت و جان سوز بود. چنان که می فرماید: «بَأَبی اَنْتَ وَ اُمّی یا رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ ما لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَالاِنْباءِ وَ اَخْبارِ السَّماءِ. خَصَّصْتَ حَتّی صِرْتَ مُسَلِّیا عَمَّنْ سِواکَ وَ عَمَّمْتَ حَتّی صارَ النّاسُ فیکَ سَواءً وَ لَوْلا اَنَّکَ اَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْجَزَعٍ، لاَنْفَدْنا عَلَیْکَ ماءَالشُّؤُونِ. وَ لَکانَ الدّاءُ مُماطِلاً وَ الکَمَدُ مُحالِفَا وَ قَلاّلَکَ...؛ پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا، با مرگ تو رشته ای پاره شد که در مرگ دیگران چنین قطع نشد و آن نبوت و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی بود. مصیبت تو دیگر مصیبت دیدگان را تسلّی دهنده است یعنی پس از مصیبت تو دیگر مرگ ها اهمیتی ندارد. و از طرفی این یک مصیبت همگانی است که عموم مردم به خاطر تو عزادارند. اگر نبود که امر به صبر و شکیبایی فرموده ای و از بی تا بی نهی نموده ای آن قدر گریه می کردم که اشک هایم تمام شود. و این درد جان کاه همیشه در من می ماند و حزن و اندوهم دائمی می شد. که همه این ها در مصیبت تو کم و ناچیز است».[۱۶]

همچنین آن حضرت در توصیف رحلت پیامبر فرمودند: «فضَجَّتِ الدّارُ الافنیةُ؛ گویا در و دیوار خانه فریاد می زد». [۱۷]

پیامدهای رحلت از زبان حضرت زهرا سلام الله علیها

آن حضرت سلام الله علیها در خطبه فدکیه و خطبه ای که بعدا در جمع زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند ایراد فرموده اند . پیامدهای رحلت پیامبر را بیان می کنند از جمله آنها عبارتند از:

1. ایجاد ضعف و سستی در میان مردم؛

استومَعَ وهْنُهُ «یا وَهیُهُ» حضرت در خطبه ای که در حضور زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند نیز این امر را تذکر دادند و با تأسف فرمودند: :«فقبحا لفلول الحدّ واللعب بعد الجدّ وقرع الصّفاة؛ چه زشت است سستی و بازیچه بودن مردانتان پس از آن همه تلاش و کوشش».

2. تفرقه و اختلاف بوجود آمد؛

«استنهَرَ فتقُهُ وانْفَتَقَ رَتْقُهُ؛ تشتت و پراکندگی گسترش یافت و وحدت و همدلی از هم گسست».

3. امید و آرزوهای مسلمانان به ناامیدی تبدیل شد.

آنان که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و احکام عالیه اسلام ناب حضرتش دلخوش کرده بودند از نعمت دین الهی و حکومت اسلامی بهره مند گشته بودند. اکنون با دیدن حوادث بعد از آن حضرت مأیوس شده و امیدشان به یأس مبدل گشت. «واکَدَتِ الاَمالُ».

4. به حریم پیامبر بی حرمتی شد؛

«اضیعَ الحَریمُ و اُزِیلَتِ الحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ» هنوز جسد مبارک پیامبر بر زمین که اجتماع سقیفه بدون نظرخواهی از خاندان پیامبر به تعیین جانشین برای آن حضرت می پردازند. و حق اهل بیت حضرتش را ضایع می کنند.

5. خط نفاق و دورویی آشکار شد.؛

«ظَهَرَ فیکُمْ حَسْکَةَ النّفاق» حضرت در جای دیگری از همین خطبه، با کنایه زیبایی به این نفاق افکنی پرداخته است و فرموده است: «تَشْرَبُونَ حَسْوا فیِ ارْتِغاء َو تَمْشُونَ لاَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمْرِ وَالضَّرّاءِ وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلی مِثْلِ حَزِّ الْمُدی، وَ وَخْزِ السَّنانِ فِی الْحبشاء؛ شیر را اندک اندک با آب ممزوج نمودید و به بهانه این که آب می نوشید، شیر را خوردید. کنایه از نفاق است که تظاهر به عملی می شود که در واقع خلاف آن است و برای نابودی اهل بیت او در پشت تپه ها و درختان کمین کردید و ما بر این رفتار شما که مانند بریدن کارد و فروبردن نیزه در شکم، دردآور و کشنده است صبر می کنیم».

6. دین و معنویت کم رنگ شد.؛

«و سَمَلَ جَلْبابُ الدّینَ» «جَلْباب» چادر یا عبایی که بدن انسان را می پوشاند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تعبیر به جلباب دین فرموده. چون دین نیز تمام زوایای زندگی فردی و اجتماعی انسان را در بر می گیرد، همان گونه که چادر و عباء تمام بدن انسان را در برمی گیرد.

7. مردم دچار بی تفاوتی شدند.

حضرت خطاب به انصار که با جان و مال پیامبر را کمک کرده بودند چنین فرمودند: «یا مَعاشِرَ الْفِتْیَةِ وَاَعْضاء الْمِلَّةِ، وَ حَضَنَةِ الاِسلامِ ما هذِهِ الْغمیزَةُ فی حَقّی والسّنةُ عَنْ ظلامَتی؛ ای گروه جوانمرد، ای بازوان ملت و یاوران اسلام، این غفلت و سستی و ضعف شما در حق من و تغافل و بی تفاوتی و خواب آلودگی در مورد دادخواهی من، چیست؟»

8. مردم پیمان شکنی کردند.

فرمودند: «فَانّی حِرْتُمْ بَعْدَ البَیانِ وَ اَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الاِعْلانِ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الاِقْدامِ». پس چرا بعد از بیان حق حیران و سرگردانید، و بعد از آشکار کردن عقیده پنهان کاری می کنید و بعد از آن پیشگامی و روی آوردن به عقب برگشته پشت نموده اید.

حضرت زهرا سلام الله علیها، در این فراز به حادثه غدیر اشاره می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن را برای مردم بیان فرمود و به آن ها اعلام کرد و آنان نیز با علی علیه السلام بیعت کردند. اما اکنون بیعت خود را شکستند.

9. مردم دچار وسوسه های شیطانی شدند؛

«تَسْتَجیبُونَ لِهتافِ الشَّیْطانِ الْغَوِیّ؛ به شیطان گمراه کننده پاسخ مثبت دادید». و در جای دیگر از خطبه فرموده اند: «اَطْلَعَ الشَّیطانُ رَأسَهُ مِنْ مَغْزَرِهِ هاتِفا بِکُمْ فَاَلْفاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ؛ شیطان سر خود را از مخفیگاه بدرآورد. شما را فراخواند. دید که پاسخگوی دعوت باطل او هستید...

10. شتاب در شنیدن حرف های بیهوده و بی اساس؛

«مَعاشر النّاس الْمُسْرِعَةِ اِلی قیلِ الْباطِلِ الْمُغْضِیَةِ عَلَی الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِر؛ ای گروه مردم که به سوی شنیدن حرف های بیهوده شتاب می کنید و کردار زشت زیانبار را نادیده می گیرید.

11. نطفه مظاهر فساد روئیدن گرفت.

در پایان خطبه عیادت خطاب به زنان مهاجر و انصار فرمود: «اَمّا لَعَمْری لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةً رَیثما تُنْتِجُ ثُمَّ احْتَلِبُوا مِلْ ءَ الْقَعْبِ دَما عَبیطَا وَ ذُعافا مُبیدا؛ به جان خودم سوگند نطفه فساد بسته شد، باید انتظار کشید تا کی مرض فساد پیکر جامعه اسلامی را از پای درآورد که پس از این پستان شتر به جای شیر خون بدوشید و زهری که به سرعت هلاک کننده است».

12. فرصت طلبان به سر کار آمدند.

حضرت سلام الله علیها در فرازهایی از خطبه فدکیّه به گروه های فرصت طلب که منتظر بودند تا بعد از رحلت پیامبر از موقعیت بهره برند پرداخته است. و ویژگی های آن ها را نیز بیان فرموده است:

  1. در ظاهر ساکت و آرام بودند. وادِعُونَ فروگذاران.
  2. اهل خوشگذرانی بودند، فاکِهُون.
  3. راحت طلب و رفاه زده بودند. انتُم فی رفاهیَّةٍ مِنَ العَیْش.
  4. منتظر پیش آمد حوادث برای پیامبر و اهل بیت بودند. تَتَربّصونَ بنا الدّوائِر.
  5. اخبار و رویدادها را دنبال می کردند. تتوَلَفون الاخبارَ.
  6. در جنگ ها عقب نشینی و یا فرار می کردند. تنکُصُونَ عِندَ النّزالِ و تَفِرّونَ مِنَ القِتال.[۱۸]

پانویس

  1. پرش به بالا↑ کشف الغمه (علی بن عیسی اربلی)، ج 1، ص 26؛منتهى الآمال (شیخ عباس قمی)، ج 1، ص 100 وبحارالانوار (علامه مجلسی)، ج 22، ص 528 و ص 514.
  2. پرش به بالا↑ شیخ عباس قمی، منتهى الآمال فی تواریخ النبی و الآل ، ج‌1، ص249
  3. پرش به بالا↑ المغازى (علی بن عیسی اربلی)، ج 2، ص 1120.
  4. پرش به بالا↑ .کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 ش، ج 6، ص 315، ح 3
  5. پرش به بالا↑ محمد بن حسن بن فروخ صفار، بصائر الدرجات، ج 1، ص 503، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، 1404 ق.
  6. پرش به بالا↑ صحیح بخاری، ج 5، ص 137، دار الفکر، بیروت، 1401 ق.
  7. پرش به بالا↑ سنن دارمی، ج 1، ص 33، مطبعة الاعتدال، دمشق.
  8. پرش به بالا↑ مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 18، دار صادر، بیروت.
  9. پرش به بالا↑ بحار الانوار، ج 21، ص 7.
  10. پرش به بالا↑ محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 202 – 201، دار صادر، بیروت.
  11. پرش به بالا↑ یوسف بوشهرى، راز انکار رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله)، ماهنامه کوثر، شماره39
  12. پرش به بالا↑ یوسف بوشهرى، راز انکار رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله)، ماهنامه کوثر، شماره39
  13. پرش به بالا↑ مناقب ابن شهرآشوب،ج/1ص297 ؛بحارالانوار،ج22 /ص524.
  14. پرش به بالا↑ کشف الغمه، ج 1، ص 26.
  15. پرش به بالا↑ تاریخ الطبرى، ج 3، ص 213.
  16. پرش به بالا↑ نهج‌ البلاغة (صبحی الصالح)، خطبه 235، ص 356.
  17. پرش به بالا↑ نهج البلاغه (صبحى صالح)، خطبه ۱۹۷.
  18. پرش به بالا↑ پیامدهای رحلت پیامبر اکرم (ص) از دیدگاه حضرت زهرا (س)، پاسدار اسلام،اردیبهشت 1380، شماره 233

 

منابع

  • ابوالقاسم گرجی، "مدخل اسلام". دایرة المعارف بزرگ اسلامی. زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی. تهران: مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1367-، جلد 8، ص 396. سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی.
  • یوسف بوشهرى، راز انکار رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله)، ماهنامه کوثر، شماره39
  • محمدصفر جبرئیلی، پیامدهای رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از دیدگاه حضرت زهرا سلام الله علیها، پاسدار اسلام، اردیبهشت 1380، شماره 233، سایت حوزه(28 مرداد 1391).
  • موسسه تبیان، نرم افزار دایرة المعارف چهارده معصوم علیهم السلام
۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۸ ، ۲۲:۴۹
محمدرضا زارع

«٢٢٩»اَلطَّلاقُ‌ مَرَّتانِ‌ فَإِمْساکٌ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ أَوْ تَسْرِیحٌ‌ بِإِحْسانٍ‌ وَ لا یَحِلُّ‌ لَکُمْ‌ أَنْ‌ تَأْخُذُوا مِمّا آتَیْتُمُوهُنَّ‌ شَیْئاً إِلاّ أَنْ‌ یَخافا أَلاّ یُقِیما حُدُودَ اللّهِ‌ فَإِنْ‌ خِفْتُمْ‌ أَلاّ یُقِیما حُدُودَ اللّهِ‌ فَلا جُناحَ‌ عَلَیْهِما فِیمَا افْتَدَتْ‌ بِهِ‌ تِلْکَ‌ حُدُودُ اللّهِ‌ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ‌ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ‌ فَأُولئِکَ‌ هُمُ‌ الظّالِمُونَ‌ 
طلاق(رجعى که امکان رجوع و بازگشت دارد،حد اکثر)دومرتبه است. 
پس(در هر مرتبه)یا باید به طور شایسته همسر خود را نگهدارد و(آشتى نماید،)یا با نیکى او را رها کند(و از او جدا شود.)و براى شما مردان روا نیست که چیزى از آنچه به همسرانتان داده‌اید،پس بگیرید مگر اینکه دو همسر بترسند که حدود الهى را بر پا ندارند.پس اگر بترسید که آنان حدود الهى را رعایت نکنند،مانعى ندارد که زن فدیه و عوض دهد.(و طلاق خُلع بگیرد.)اینها حدود و مرزهاى الهى است،پس از آن تجاوز نکنید.و هرکس از حدود الهى تجاوز کند پس آنان ستمگرانند. 
نکته‌ها: 
در جاهلیّت،طلاق دادن و رجوع کردن به زن،امرى عادّى و بدون محدودیّت بود.امّا اسلام،حد اکثر سه‌بار طلاق و دو بار رجوع را جایز دانست تا حرمتِ‌ زن و خانواده حفظ‍‌ شود. ١
در اسلام،طلاق امرى منفور و بدترین حلال نام‌گذارى شده است،ولى گاهى عدم توافق تا جایى است که امکان ادامه زندگى براى دو طرف نیست. 
در این آیه علاوه بر طلاق رجعى که از سوى مرد است،طرح طلاق خُلع که پیشنهاد طلاق از سوى زن است نیز ارائه شده است.به این معنا که زن،مهریه خود یا چیز دیگرى را فداى آزادسازى خود قرار دهد و طلاق بگیرد. 
تعدّد طلاق،براساس تعدّد رجوع و بقاى ازدواج است.کسى که در یک جلسه مى‌گوید: 
«من سه‌بار طلاق دادم»،در واقع یک طلاق صورت گرفته است.چون یک ازدواج را بیشتر قطع نکرده است.لذا براساس فقه اهل‌بیت علیهم السلام،چند طلاق باید در چند مرحله باشد و یکجا واقع نمى‌شود.زیرا به مصلحت نیست که زندگى خانوادگى در یک جلسه و با یک تصمیم براى همیشه از هم بپاشد. ٢
پیام‌ها: 
١-در قطع رابطه با دیگران،نباید آخرین تصمیم را یک‌مرتبه گرفت،بلکه باید میدان را براى فکر و بازگشت باز گذاشت. «اَلطَّلاقُ‌ مَرَّتانِ‌» 
٢-آزار و ضرررسانى به همسر،ممنوع است.مرد نباید به قصد کام گرفتن یا ضربه روحى زدن به زن،به او رجوع نموده و سپس او را رها کند. «فَإِمْساکٌ‌ بِمَعْرُوفٍ‌» 
٣-در همسردارى باید از سلیقه‌هاى شخصى و ناشناخته دورى کرد و به زندگى عادّى و عرفى تن در داد. «فَإِمْساکٌ‌ بِمَعْرُوفٍ‌» 
٤-تلخى جدایى را با شیرینى هدیه و احسان جبران کنید. «أَوْ تَسْرِیحٌ‌ بِإِحْسانٍ‌» 
٥-طلاق،نباید عامل کینه،خشونت و انتقام باشد،بلکه در صورت ضرورتِ‌ طلاق،نیکى و احسان شرط‍‌ اساسى است. «أَوْ تَسْرِیحٌ‌ بِإِحْسانٍ‌» 
٦-اصل در زندگى،نگهدارى همسر است،نه رها کردن او.کلمه«امساک»همه جا قبل از کلمه«تسریح»آمده است. «فَإِمْساکٌ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ أَوْ تَسْرِیحٌ‌ بِإِحْسانٍ‌» 
٧-حقوق و احکام در اسلام،از اخلاق و عاطفه جدا نیست.کلمات«احسان»و «معروف»نشانه‌ى همین موضوع است. «فَإِمْساکٌ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ أَوْ تَسْرِیحٌ‌ بِإِحْسانٍ‌» 
٨-مراعات حقوق،لازم است.مرد،حقّ‌ ندارد از مهریه زن که حقّ‌ قطعى اوست چیزى را پس بگیرد. «لا یَحِلُّ‌ لَکُمْ‌ أَنْ‌ تَأْخُذُوا مِمّا آتَیْتُمُوهُنَّ‌ شَیْئاً» 
٩-خواسته‌هاى مرد و زن باید در چارچوب حدود الهى باشد. «إِلاّ أَنْ‌ یَخافا أَلاّ یُقِیما حُدُودَ اللّهِ‌» 
١٠-تنها نظر زن و شوهر در مورد طلاق کافى نیست،بلکه باید دیگران نیز به ادامه زندگى آنان امیدى نداشته باشند. «یَخافا... فَإِنْ‌ خِفْتُمْ‌» گاهى زن و شوهر مى‌گویند:با هم توافق اخلاقى نداریم،امّا این حرف برخاسته از هیجان آنهاست.لذا قرآن در کنار خوف زن و شوهر «یَخافا» پاى مردم را به میان کشیده که آنان نیز این ناسازگارى را درک کنند. «خِفْتُمْ‌» 
١١-در تصمیم‌گیرى‌ها باید محور اصلى،اقامه‌ى حدود الهى و انجام وظایف باشد.اگر حدود الهى مراعات مى‌شود ازدواج باقى بماند وگرنه طلاق مطرح شود. «فَإِنْ‌ خِفْتُمْ‌ أَلاّ یُقِیما حُدُودَ اللّهِ‌» 
١٢-طرحِ‌«طلاق خُلع»براى آن است که زن بتواند خود را از بن‌بست خارج سازد. «اِفْتَدَتْ‌ بِهِ‌» 
١٣-اسلام با ادامه زندگى به صورت تحمیلى و با اجبار و اکراه،موافق نیست.در صورتى که زن به اندازه‌اى در فشار است که حاضر است مهریه‌ى خود را ببخشید تا رها شود،اسلام راه را براى وى باز گذاشته است.البتّه مرد ملزم به پذیرش طلاق خلع نیست. «فَلا جُناحَ‌ عَلَیْهِما فِیمَا افْتَدَتْ‌ بِهِ‌» 
١٤-شکستن قانون الهى،ظلم است. «وَ مَنْ‌ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ‌ فَأُولئِکَ‌ هُمُ‌ الظّالِمُونَ‌» 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۸ ، ۲۰:۰۵
محمدرضا زارع

#حدیث_مهدوی
 

امام حسن عسگری(ع)

«قد وضع بنو امیة و بنو العباس سیوفهم لعلتین: احدهما انهم کانوا یعلمون لیس لهم فی الخلافة حق، فیخافون من ادعائنا ایاها و تستقر فی مرکزها، و ثانیهما انهم قد وقفوا من الأخبار المتواترة علی ان زوال ملک الجبابرة و الظلمة علی ید القائم منا، و کانوا لا یشکون انهم من الجبارة و الظلمة، فسعوا فی قتل اهل بیت رسول الله و ابادة نسله طمعا منهم فی الوصول الی منع تولد القائم او قتله، فابی الله ان یکشف امره لواحد منهم الا ان یتم نوره، و لو کره المشرکون».

«بنی امیه و بنی عباس به دو سبب شمشیرهای خود را به جانب ما متوجه ساختند:یکی اینکه آن‌ها می دانستند که در خلافت هیچ حقی ندارند، از این رو می ترسیدند که ما آن را ادعا کنیم و حق ما به ما برگردد و خلافت در مرکز خود استقرار پیدا کند. دیگر اینکه آن‌ها از روایات متواتر به دست آورده بودند که از بین رفتن سلطنت ستمگران و جنایتکاران به دست قائم ما (علیه‌السلام) خواهد بود، و تردیدی نداشتند که خودشان ستمگر هستند. از این رهگذر تلاش وسیعی می کردند که اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را از دم شمشیر بگذرانند، و نسل آن حضرت را از روی زمین نابود سازند، به این امید که دیگر قائم (ارواحنا فداه) دیده به جهان نگشاید، یا به دست آن‌ها کشته  شود. ولی خداوند اراده کرده بود که امر قائم (ارواحنا فداه) را به احدی آشکار نسازد، تا نور خود را به پایان برساند، اگرچه مشرکان نخواهد».

اربعین خاتون آبادی/ ص52

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۸ ، ۱۶:۲۱
محمدرضا زارع

191-  و من خطبة له (علیه السلام)
> یحمد اللّه و یثنی علی نبیه و یوصی بالزهد و التقوی <
الْحَمْدُ لِلَّهِ الْفَاشِی فِی الْخَلْقِ حَمْدُهُ وَ الْغَالِبِ جُنْدُهُ وَ الْمُتَعَالِی جَدُّهُ أَحْمَدُهُ عَلَی نِعَمِهِ التُّؤَامِ وَ آلَائِهِ الْعِظَامِ الَّذِی عَظُمَ حِلْمُهُ فَعَفَا وَ عَدَلَ فِی کُلِّ مَا قَضَی وَ عَلِمَ مَا یَمْضِی وَ مَا مَضَی مُبْتَدِعِ الْخَلَائِقِ بِعِلْمِهِ وَ مُنْشِئِهِمْ بِحُکْمِهِ بِلَا اقْتِدَاءٍ وَ لَا تَعْلِیمٍ وَ لَا احْتِذَاءٍ لِمِثَالِ صَانِعٍ حَکِیمٍ وَ لَا إِصَابَةِ خَطَإٍ وَ لَا حَضْرَةِ مَلَإٍ 
>الرسول الأعظم<
وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ابْتَعَثَهُ وَ النَّاسُ یَضْرِبُونَ فِی غَمْرَةٍ وَ یَمُوجُونَ فِی حَیْرَةٍ قَدْ قَادَتْهُمْ أَزِمَّةُ الْحَیْنِ وَ اسْتَغْلَقَتْ عَلَی أَفْئِدَتِهِمْ أَقْفَالُ الرَّیْنِ.
>الوصیة بالزهد و التقوی<
عِبَادَ اللَّهِ أُوصِیکُمْ بِتَقْوَی اللَّهِ فَإِنَّهَا حَقُّ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ الْمُوجِبَةُ عَلَی اللَّهِ حَقَّکُمْ وَ أَنْ تَسْتَعِینُوا عَلَیْهَا بِاللَّهِ وَ تَسْتَعِینُوا بِهَا عَلَی اللَّهِ فَإِنَّ التَّقْوَی فِی الْیَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجُنَّةُ وَ فِی غَدٍ الطَّرِیقُ إِلَی الْجَنَّةِ مَسْلَکُهَا وَاضِحٌ وَ سَالِکُهَا رَابِحٌ وَ مُسْتَوْدَعُهَا حَافِظٌ لَمْ تَبْرَحْ عَارِضَةً نَفْسَهَا عَلَی الْأُمَمِ الْمَاضِینَ مِنْکُمْ وَ الْغَابِرِینَ لِحَاجَتِهِمْ إِلَیْهَا غَداً إِذَا أَعَادَ اللَّهُ مَا أَبْدَی وَ أَخَذَ مَا أَعْطَی وَ سَأَلَ عَمَّا أَسْدَی فَمَا أَقَلَّ مَنْ قَبِلَهَا وَ حَمَلَهَا حَقَّ حَمْلِهَا أُولَئِکَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ هُمْ أَهْلُ صِفَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِذْ یَقُولُ وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ فَأَهْطِعُوا بِأَسْمَاعِکُمْ إِلَیْهَا وَ أَلِظُّوا بِجِدِّکُمْ عَلَیْهَا وَ اعْتَاضُوهَا مِنْ کُلِّ سَلَفٍ خَلَفاً وَ مِنْ کُلِّ مُخَالِفٍ مُوَافِقاً أَیْقِظُوا بِهَا نَوْمَکُمْ وَ اقْطَعُوا بِهَا یَوْمَکُمْ وَ أَشْعِرُوهَا قُلُوبَکُمْ وَ ارْحَضُوا بِهَا ذُنُوبَکُمْ وَ دَاوُوا بِهَا الْأَسْقَامَ وَ بَادِرُوا بِهَا الْحِمَامَ وَ اعْتَبِرُوا بِمَنْ أَضَاعَهَا وَ لَا یَعْتَبِرَنَّ بِکُمْ مَنْ أَطَاعَهَا أَلَا فَصُونُوهَا وَ تَصَوَّنُوا بِهَا وَ کُونُوا عَنِ الدُّنْیَا نُزَّاهاً وَ إِلَی الْآخِرَةِ وُلَّاهاً وَ لَا تَضَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ التَّقْوَی وَ لَا تَرْفَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ الدُّنْیَا وَ لَا تَشِیمُوا بَارِقَهَا وَ لَا تَسْمَعُوا نَاطِقَهَا وَ لَا تُجِیبُوا نَاعِقَهَا وَ لَا تَسْتَضِیئُوا بِإِشْرَاقِهَا وَ لَا تُفْتَنُوا بِأَعْلَاقِهَا فَإِنَّ بَرْقَهَا خَالِبٌ وَ نُطْقَهَا
کَاذِبٌ وَ أَمْوَالَهَا مَحْرُوبَةٌ وَ أَعْلَاقَهَا مَسْلُوبَةٌ أَلَا وَ هِیَ الْمُتَصَدِّیَةُ الْعَنُونُ وَ الْجَامِحَةُ الْحَرُونُ وَ الْمَائِنَةُ الْخَئُونُ وَ الْجَحُودُ الْکَنُودُ وَ الْعَنُودُ الصَّدُودُ وَ الْحَیُودُ الْمَیُودُ حَالُهَا انْتِقَالٌ وَ وَطْأَتُهَا زِلْزَالٌ وَ عِزُّهَا ذُلٌّ وَ جِدُّهَا هَزْلٌ وَ عُلْوُهَا سُفْلٌ دَارُ حَرَبٍ وَ سَلَبٍ وَ نَهْبٍ وَ عَطَبٍ أَهْلُهَا عَلَی سَاقٍ وَ سِیَاقٍ وَ لَحَاقٍ وَ فِرَاقٍ قَدْ تَحَیَّرَتْ مَذَاهِبُهَا وَ أَعْجَزَتْ مَهَارِبُهَا وَ خَابَتْ مَطَالِبُهَا فَأَسْلَمَتْهُمُ الْمَعَاقِلُ وَ لَفَظَتْهُمُ الْمَنَازِلُ وَ أَعْیَتْهُمُ الْمَحَاوِلُ فَمِنْ نَاجٍ مَعْقُورٍ وَ لَحْمٍ مَجْزُورٍ وَ شِلْوٍ مَذْبُوحٍ وَ دَمٍ مَسْفُوحٍ وَ عَاضٍّ عَلَی یَدَیْهِ وَ صَافِقٍ بِکَفَّیْهِ وَ مُرْتَفِقٍ بِخَدَّیْهِ وَ زَارٍ عَلَی رَأْیِهِ وَ رَاجِعٍ عَنْ عَزْمِهِ وَ قَدْ أَدْبَرَتِ الْحِیلَةُ وَ أَقْبَلَتِ الْغِیلَةُ وَ لَاتَ حِینَ مَنَاصٍ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ قَدْ فَاتَ مَا فَاتَ وَ ذَهَبَ مَا ذَهَبَ وَ مَضَتِ الدُّنْیَا لِحَالِ بَالِهَا فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ.
 

 

خطبه 191-در حمد خدا و لزوم تقوا 
شناخت پروردگار 
سپاس خداوندی را سزاست که سپاس او در خلق آشکار، و سپاهش پیروز و بزرگی او والا و بیکرانه است خدا را برای نعمتهای پی در پی و بخشش های بزرگش ستایش می کنم، خدایی که حلمش بزرگ و عفوکننده است، در فرمانش عادل، و از گذشته و آینده باخبر است، با علم خود جهان هستی را پدید آورده، و با فرمان خود موجودات را آفریده است، بی آنکه از کسی پیروی کند، و یا بیاموزد، و یا از طرح حکیم دیگری استفاده نماید، در آفرینش پدیده ها، دچار اشتباهی نشده، و نه با حضور و مشورت گروهی آفریده است. گواهی می دهم که محمد (ص) بنده و فرستاده اوست، به هنگامی او را مبعوث فرمود که مردم در گرداب جهالت فرو رفته، و در حیرت و سرگردانی به سر می بردند، هلاکت آنان را مهار کرده به سوی خود می کشید، و گمراهی بر جان و دلشان قفل زده بود. ره آورد پرهیزکاری ای بندگان خدا! شما را به پرهیزکاری سفارش می کنم، که حق خداوند بر شماست، و نیز موجب حق شما بر پروردگار است، از خدا برای پرهیزکاری یاری بطلبید، و برای انجام دستورات خدا از تقوا یاری جویید، زیرا تقوا، امروز سپر بلا، و فردا راه رسیدن به بهشت است، راه تقوا روشن، و رونده آن بهره مند، و امانتدا رش خدا، که حافظان آن خواهد بود، تقوا همواره خود را بر امت های گذشته و آینده عرضه می کند، زیرا فردای قیامت، همه به آن نیازمندند. آنگاه که در قیامت آفریده ها را گرد می آورد، و درباره همه نعمت ها می پرسد، پس چه اندکند آنان که تقوا را برگزیدند، و بار آن را بدرستی بر دوش کشیدند، آری پرهیزکاران تعدادشان اندک است، و شایسته ستایش خداوند سبحان که فرمود: (بندگان سپاس گزار من اندکند.) پس گوش جان را به ندای تقوا بسپارید، و برای به دست آوردن آن تلاش کنید، تقوا را بجای آن چه از دست رفته به دست آوردید و عوض هر کار مخالفی که مرتکب شده اید انتخاب کنید، با تقوا خواب خود را به بیداری، و روزتان را با آن سپری کنید، دلهای خود را با تقوا زنده کنید، و گناهان خود را با آن شستشو دهید، بیماریهای روان و جان خود را با تقوا درمان، و خود را آماده سفر آخرت گردانید، از تباه کنندگان تقوا عبرت گیرید و خود عبرت پرهیزکاران نشوید. آگاه باشید! تقوا را حفظ کنید و خویشتن را با تقوا حفظ نمایید. پرهیز از دنیای حرام برابر دنیا خویشتن دار و برابر آخرت دلباخته باشید، آن کس را که تقوا بلندمرتبت نمود خوار نشمارید، و آن را که دنیا عزیزش کرد گرامی ندارید، برق درخشنده دنیا شما را خیره نکند، و سخن ستاینده دنیا را نشنوید، به دعوت کننده دنیا پاسخ ندهید، و از تابش دنیا روشنایی نخواهید، و فریفته کالاهای گرانقدر دنیا نگردید. همانا برق دنیای حرام بی فروغ است، و سخنش دروغ، و اموالش به غارت رفته، و کالاهای آن در شرف تاراج است. آگاه باشید! دنیای حرام چونان عشوه گر هرزه ای است که تسلیم نشود، و مرکب سرکشی است که فرمان نبرد، دروغگویی خیانتکار، ناسپاس حق نشناس، دشمنی حیله گر، پشت کننده ای سرگردان، حالاتش متزلزل، عزتش خواری، جدش بازی و شوخی، و بلندی آن سقوط است، خانه جنگ و غارتگری، تبهکاری و هلاکت، و سرمنزل ناآرامی است، جایگاه دیدار کردنها و جداییهاست، راه های آن حیرت زا، گریزگاههایش ناپیدا، و خواستهایش نومیدکننده و زیانبار است، پناهگاههای دنیا انسان را تسلیم مرگ می کند، و از خانه های خود بیرون می راند، و چاره اندیشی ها ناتوان کننده است. اقسام دنیاپرستان نجات یافته ای مجروح، یا مجروحی پاره پاره تن، دسته ای سر از تن جدا، و دسته ای دیگر در خون خود تپیده، گروهی انگشت به دندان، و جمعی از حسرت و اندوه دست بر دست می مالند، برخی سر بر روی دستها نهاده به فکر فرو رفته اند، عده ای بر اشتباهات گذشته افسوس می خورند و خویشتن را محکوم می کنند، و عده ای دیگر از عزم و تصمیم ها دست برداشته، که راه فرار و هر نوع حیله گری بسته شده، و دنیا آنها را غافلگیر کرده است، زیرا کار از کار گذشته، و عمر گرانبها هدر رفته است. هیهات! هیهات! آنچه از دست رفت گذشت، و آنچه سپری شد رفت، و جهان چنانکه می خواست به پایان رسید. (نه آسمان بر آنها گریست و نه زمین، و هرگز دیگر به آنها مهلتی داده نشد.)
 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۸ ، ۱۳:۵۹
محمدرضا زارع

«٢٢٨»وَ الْمُطَلَّقاتُ‌ یَتَرَبَّصْنَ‌ بِأَنْفُسِهِنَّ‌ ثَلاثَةَ‌ قُرُوءٍ وَ لا یَحِلُّ‌ لَهُنَّ‌ أَنْ‌ یَکْتُمْنَ‌ ما خَلَقَ‌ اللّهُ‌ فِی أَرْحامِهِنَّ‌ إِنْ‌ کُنَّ‌ یُؤْمِنَّ‌ بِاللّهِ‌ وَ الْیَوْمِ‌ الْآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ‌ أَحَقُّ‌ بِرَدِّهِنَّ‌ فِی ذلِکَ‌ إِنْ‌ أَرادُوا إِصْلاحاً وَ لَهُنَّ‌ مِثْلُ‌ الَّذِی عَلَیْهِنَّ‌ بِالْمَعْرُوفِ‌ وَ لِلرِّجالِ‌ عَلَیْهِنَّ‌ دَرَجَةٌ‌ وَ اللّهُ‌ عَزِیزٌ حَکِیمٌ‌ 
زنان طلاق داده شده،خودشان را تا سه پاکى در انتظار قرار دهند.(یکى پاکى که طلاق در آن واقع شده و دو پاکى کامل دیگر و همین که حیض سوم را دید،عده او تمام مى‌شود.)و اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند،براى آنها روا نیست که آنچه را خدا در رحم آنها آفریده است،کتمان کنند.و شوهرانشان اگر سر آشتى دارند،به بازآوردن آنها در این مدّت،(از دیگران)سزاوارترند و همانند وظائفى که زنان برعهده دارند،به نفع آنان حقوقى شایسته است و مردان را بر زنان مرتبتى است.و خداوند توانا و حکیم است. 
نکته‌ها: 
«قُرء»به معناى پاک شدن و به معناى عادت ماهیانه،هر دو آمده است،ولى اگر به صورت «قُروء»جمع بسته شود به معناى پاک شدن است و اگر به صورت«اَقراء»جمع بسته شود به معناى عادت ماهانه است. 
مهلتِ‌ عدّه،ضامن حفظ‍‌ حقوق خانواده است.زیرا در این مدّت هم فرصتى براى فکر و بازگشتن به زندگى اوّلیه پیدا مى‌شود و هیجان‌ها فروکش مى‌کند،و هم مشخّص مى‌گردد که زن باردار است یا نه،تا اگر تصمیم بر ازدواج دیگرى دارد،نسل مرد بعدى با شوهر قبلى اشتباه نگردد. 
امام صادق علیه السلام فرمود:در مسئله حیض،پاک شدن و باردارى،گواهى خود زن کافى است و شهادت و سوگند و یا دلیل دیگرى لازم نیست.امّا بر زنان حرام است که خلاف واقع بگویند.و باید شرایط‍‌ خود را بى‌پرده بگویند که اگر کتمان کنند،به خدا و قیامت ایمان ندارند. 
رجوع مرد به همسر در ایّام عدّه،تابع هیچ‌گونه تشریفات خاصّى نیست،برخلاف طلاق که شرایط‍‌ و تشریفات زیادى را لازم دارد.البتّه این مدّت،مخصوص گروهى از زنان است، ولى طلاقِ‌ زنان باردار،یائسه یا زنانى که آمیزش جنسى با آنان صورت نگرفته،احکام خاصّى دارد که خواهد آمد. 
پیام‌ها: 
١-زن به محض طلاق،حقّ‌ ازدواج با دیگرى را ندارد. «وَ الْمُطَلَّقاتُ‌ یَتَرَبَّصْنَ‌» 
٢-در طلاق،نباید فرزندان از حقوق خود محروم شوند. «ما خَلَقَ‌ اللّهُ‌ فِی أَرْحامِهِنَّ‌» 
٣-بهترین ضامن اجراى قوانین،ایمان به خداوند است. «لا یَحِلُّ‌ لَهُنَّ‌... إِنْ‌ کُنَّ‌ یُؤْمِنَّ‌» ٤-اولویّت در ادامه زندگى،با شوهر اوّل است. «بُعُولَتُهُنَّ‌ أَحَقُّ‌ بِرَدِّهِنَّ‌» 
٥-حسن نیّت در رجوع،یک اصل است.مبادا شوهر فقط‍‌ به خاطر مسائل جنسى رجوع کند و دوباره بى‌تفاوت گردد. «إِنْ‌ أَرادُوا إِصْلاحاً» 
٦-مسئولیّت، حقّ‌آور است.هرکسى وظیفه‌اى بر دوش گرفت،حقّى نیز پیدا مى‌کند.مثلاً والدین در مورد فرزند وظیفه‌اى دارند و لذا حقّى هم بر فرزند دارند. «وَ لَهُنَّ‌ مِثْلُ‌ الَّذِی عَلَیْهِنَّ‌» 
٧-در برخورد با زن،باید عدالت مراعات شود. «وَ لَهُنَّ‌ مِثْلُ‌ الَّذِی عَلَیْهِنَّ‌» 
٨-در جاهلیّت بر ضرر زنان،قوانین قطعى بود که اسلام آن ضررها را جبران کرد. «لَهُنَّ‌ مِثْلُ‌ الَّذِی عَلَیْهِنَّ‌» «علیهن»دلالت بر ضرر مى‌کند. 
٩-تبعیض،در شرائط‍‌ یکسان ممنوع است،ولى تفاوت به جهت اختلاف در انجام تکالیف یا استعدادها یا نیازها مانعى ندارد. «وَ لِلرِّجالِ‌ عَلَیْهِنَّ‌ دَرَجَةٌ‌» 
١٠-مردان حقّ‌ ندارند از قدرت خود سوءاستفاده کنند که قدرت اصلى از آن خداوند است. «عَزِیزٌ حَکِیمٌ‌» 
١١-عدّه نگه‌داشتن،از برنامه‌هاى حکیمانه‌ى الهى است. «وَ اللّهُ‌ عَزِیزٌ حَکِیمٌ‌» 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۸ ، ۱۹:۵۷
محمدرضا زارع

#حدیث_مهدوی
 

امام حسن عسگری(ع)

«ابو غانم می گوید: از امام حسن عسکری علیه‌السلام شنیدم که فرمود: در سال 260 شیعیانم پراکنده می شوند».«در سال 260 حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام دیده از جهان برتافت و شیعیان دچار اختلاف شدند، برخی از آنها به جعفر کذاب گرائیدند، برخی سرگردان شدند، برخی به تردید افتادند، برخی همچنان سرگردان ماندند، و برخی با توفیق خداوند سبحان بر ایمان خود استوار ماندند».

کمال الدین/ ص408

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۸ ، ۱۴:۴۶
محمدرضا زارع