8- و من کتاب له (علیه السلام)
>إلی جریر بن عبد الله البجلی لما أرسله إلی معاویة <
أَمَّا بَعْدُ فَإِذَا أَتَاکَ کِتَابِی فَاحْمِلْ مُعَاوِیَةَ عَلَی
یلدا بر بازدیدکنندگان وبلاگ عصرظهور مبارک
8- و من کتاب له (علیه السلام)
>إلی جریر بن عبد الله البجلی لما أرسله إلی معاویة <
أَمَّا بَعْدُ فَإِذَا أَتَاکَ کِتَابِی فَاحْمِلْ مُعَاوِیَةَ عَلَی
#حدیث_مهدوی
امام حسن عسگری(ع)
«احمد بن اسحاق می گوید: فردای آن روز به خدمت امام حسن عسکری علیهالسلام شرفیاب شدم و عرض کردم: ای فرزند پیامبر! از این همه منت که بر گردن من نهادی بسیار مسرور هستم، آیا سنت جاری از خضر و ذو القرنین در مورد آقازاده ی
«٢٨٦»لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ
خداوند هیچکس را جز به اندازه توانایىاش تکلیف نمىکند،هرکس آنچه از کارها(ى نیک)انجام دهد به سود خود انجام داده و آنچه از کارها(ى بد)کسب کرده به ضرر خود کسب کرده است.(مؤمنان مىگویند:) پروردگارا! اگر(در انجام تکالیف چیزى را)فراموش یا خطا نمودیم،ما را مؤاخذه مکن.پرودگارا! تکلیف سنگین بر ما قرار مده،آنچنان که(به خاطر گناه و طغیان)بر کسانى که پیش از ما بودند قرار دادى.پروردگارا! آنچه را(از مجازات)که طاقت تحمل آن را نداریم،بر ما مقرّر نکن و از ما درگذر و ما را بیامرز و در رحمت خود قرار ده،تو مولى و سرپرست مایى، پس ما را بر گروه کافران پیروز گردان.
نکتهها:
گاهى منشأ فراموشى،سهل انگارى خود انسان است که قابل مؤاخذه مىباشد.چنانکه خداوند مىفرماید: «کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى» ١آن چنانکه آیات ما بر تو آمد و تو آنها را فراموش کردى،همان گونه امروز نیز تو به فراموشى سپرده مىشوى.لذا در این آیه از
7- و من کتاب له (علیه السلام)
> إلیه أیضا <
أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ أَتَتْنِی مِنْکَ مَوْعِظَةٌ مُوَصَّلَةٌ وَ رِسَالَةٌ مُحَبَّرَةٌ نَمَّقْتَهَا بِضَلَالِکَ وَ أَمْضَیْتَهَا بِسُوءِ رَأْیِکَ وَ کِتَابُ امْرِئٍ لَیْسَ لَهُ بَصَرٌ یَهْدِیهِ وَ لَا قَائِدٌ یُرْشِدُهُ قَدْ دَعَاهُ الْهَوَی
#حدیث_مهدوی
پیامبر اکرم(ص)
لا تقوم الساعة حتی یملک رجل من اهل بیتی، یفتح القسطنطینیة و
«٢٨٥»آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ
پیامبر به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ایمان دارد و همه مؤمنان(نیز)به خدا و فرشتگان و کتابها(ى آسمانى)و فرستادگانش ایمان دارند(و مىگویند:)ما میان هیچیک از پیامبران او فرق نمىگذاریم (و به همگى ایمان داریم)و گفتند:ما(نداى حقّ را)شنیدیم و اطاعت کردیم، پروردگارا! آمرزش تو را(خواهانیم)و بازگشت(ما) بهسوى توست.
نکتهها:
در این آیه اصول دین(توحید،نبوّت،معاد)بیان شده و در آیه بعد،آمادگى انسان براى انجام تکالیف الهى و درخواست رحمت و مغفرت از خدا مطرح مىشود.لذا در حدیث آمده
6- و من کتاب له (علیه السلام)
>إلی معاویة <
إِنَّهُ بَایَعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایَعُوا أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَی مَا بَایَعُوهُمْ عَلَیْهِ فَلَمْ یَکُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَخْتَارَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ یَرُدَّ وَ إِنَّمَا الشُّورَی لِلْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَی رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً کَانَ ذَلِکَ لِلَّهِ رِضًا فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ
#حدیث_مهدوی
پیامبر اکرم(ص)
یلتفت المهدی و قد نزل عیسی بن مریم (علیهالسلام) کانما یقطر من شعره الماء، فیقول المهدی: تقدم صل بالناس، فیقول: انما اقیمت الصلاة لک، فیصلی خلف رجل من ولدی .
یلدا بر بازدیدکنندگان وبلاگ عصرظهور مبارک
5- و من کتاب له (علیه السلام)
>إلی أشعث بن قیس عامل أذربیجان <
وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًی لِمَنْ فَوْقَکَ لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّةٍ وَ لَا تُخَاطِرَ إِلَّا بِوَثِیقَةٍ وَ فِی یَدَیْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّی تُسَلِّمَهُ إِلَیَّ وَ لَعَلِّی أَلَّا أَکُو
#داستان_مهدوی
داستانهای حدیثی
یکی از مؤمنین به نام أبومحمّد، حسن بن وجناء گوید: زیر ناودان طلا در حرم خانهی خدا بودم که حضرت ولی عصر امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف را دیدم. دفتری را به من عنایت نمود که در آن دعای
«٢٨٤»لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللّهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است،تنها از آنِ خداست.(بنابراین) اگر آنچه را در دل دارید آشکار سازید یا پنهان دارید،خداوند شما را طبق آن محاسبه مىکند.پس هرکه را بخواهد(و شایستگى داشته باشد) مىبخشد و هرکه را بخواهد(و مستحقّ باشد)مجازات مىکند و خداوند بر هر چیزى تواناست.
نکتهها:
علامه طباطبائى در تفسیر المیزان مىفرماید:حالات قلبى انسان دو نوع است:گاهى خطور است که بدون اختیار چیزى به ذهن مىآید و انسان هیچگونه تصمیمى برآن نمىگیرد که آن خطور گناه نیست،چون به دست ما نیست.
امّا آن حالات روحى که سرچشمهى اعمال بد انسان مىشود و در عمق روان ما پایگاه دارد، مورد مؤاخذه قرار مىگیرد.
ممکن است مراد آیه از کیفر حالات باطنى انسان،گناهانى باشد که ذاتاً جنبه درونى دارد و عمل قلب است،مانند کفر و کتمان حقّ،نه مواردى که مقدّمه گناه بیرونى است.
انسان،در برابر روحیّات،حالات و انگیزههایش مسئول است و این مطلب مکرّر در قرآن آمده است.از آن جمله:
* «یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ» ١خداوند شما را به آنچه دلهاى شما کسب نموده است مؤاخذه مىکند.
* «فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ» ٢براستى که کتمانکننده،دل او گناهکار است.
* «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» ٣همانا گوش و چشم و دل،هرکدام مورد سؤال هستند.
* «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ» ٤علاقه قبلى به شیوع گناه و فساد در میان مؤمنان،سبب عذاب دنیا و آخرت است.
حضرت على علیه السلام مىفرمایند:مردم براساس افکار و نیّات خود مجازات مىشوند. ٥
پیامها:
١-خداوند،هم مالک مطلق است؛ «لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» و هم عالم مطلق؛ «إِنْ تُبْدُوا... أَوْ تُخْفُوهُ» و هم قادر مطلق. «وَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»
٢-از کوزه همان برون تراود که در اوست.اعمال انسانها نشانگر طرز تفکّر و اعتقادات درونى آنهاست. «تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ»
٣-مربّى باید مردم را میان بیم و امید نگه دارد.«یغفر،یعذب»
4- و من کتاب له (علیه السلام)
>إلی بعض أمراء جیشه <
فَإِنْ عَادُوا إِلَی ظِلِّ الطَّاعَةِ فَذَاکَ الَّذِی نُحِبُّ وَ إِنْ تَوَافَتِ الْأُمُورُ بِالْقَوْمِ إِلَی الشِّقَاقِ وَ الْعِصْیَانِ فَانْهَدْ بِمَنْ أَطَاعَکَ إِلَی مَنْ عَصَاکَ وَ اسْتَغْنِ بِمَنِ انْقَادَ مَعَکَ عَمَّنْ تَقَاعَسَ عَنْکَ فَإِنَّ الْمُتَکَارِهَ مَغِیبُهُ خَیْرٌ مِنْ مَشْهَدِهِ وَ قُعُودُهُ أَغْنَی مِنْ نُهُوضِهِ.
نامه 004- به یکی از فرماندهانش
روش گزینش نیروهای عمل کننده
اگر دشمنان اسلام به سایه اطاعت باز گردند پس همان است که دوست داریم، و اگر کارشان به جدایی و نافرمانی کشید با کمک فرمانبرداران با مخالفان نبرد کن، و از آنان که فرمان می برند برای سرکوب آنها که از یاری تو سر باز می زنند مدد گیر، زیرا آن کس که از جنگ کراهت دارد بهتر است که شرکت نداشته باشد، و شرکت نکردنش از یاری دادن اجباری بهتر است.
#حدیث_مهدوی
امام محمد باقر(ع)
«اذا استولی السفیانی علی الکور الخمس، فعدوا له تسعة اشهر».
«هنگامی که سفیانی بر پنج شهر تسلط یافت، نه ماه بشمارید».
معنای این حدیث به قرینه ی احادیث فراوانی که ظهور حضرت بقیة الله روحی فداه را با خروج سفیانی در یک سال می داند، این است که نه ماه بعد از خروج سفیانی، آن مهر تابان ظهور خواهد کرد.عقد الدرر/ ص86در حدیث دیگری از امام صادق علیهالسلام اسامی شهرهای پنجگانه چنین آمده است:1- دمشق 2- حمص 3- فلسطین 4- اردن 5- قنسرین. کمال الدین/ ص651امام صادق علیهالسلام در این حدیث مدت حکومت سفیانی را هشت ماه تمام فرموده است و تعبیر امام باقر علیهالسلام این بود که از حکومت سفیانی نه ماه بشمارید، شاید وجه جمع بین این دو حدیث این باشد که سفیانی هشت ماه تمام حکومت می کند و در آغاز ماه نهم حضرت بقیةالله روحی فداه قیام می کند.
نبرد قرقیسیا، از جنگهای سفیانی و نام منطقهای است که در روایات مربوط بهآخرالزمان و سفیانی از آن یاد شده است. بنابر برخی روایات اسلامی در آخرالزمان و در آستانه ظهور امام مهدی جنگها، فتنهها و آشوبهای گسترده و فراوانی روی میدهد. او با سپاهی بزرگ به سمت عراق رهسپار میشود و در میانه راه در منطقهای به نام قرقیسیا در شمال سوریه امروزی، میان او و سپاهی دیگر، جنگی هولناک در میگیرد.
نبرد قرقیسیا در احادیث
در پارهای از روایات شیعه و اهل سنت به نبرد قرقیسیا اشاره شده است که صحت سند این دست روایات جای بررسی دارد.
امام باقر (ع) در روایتی خطاب به میسر ضمن پرسش از فاصله محل اقامت او تا قرقیسیا به بزرگی و بیسابقه بودن نبردی که در این منطقه رخ خواهد داد، اشاره کرده و میفرماید:
ابن حماد در روایت دیگری از امام علی(ع) نقل میکند:
دلایل و زمینههای نبرد قرقیسیا
آنچنان که از روایات برمیآید نبرد قرقیسیا بر سر گنجی است که در ناحیه فرات پیدا میشود. ممکن است مراد این روایات از گنج چیزی غیر از گنج در معنای لغوی آن باشد و این روایات نیازمند تاویل باشند. ابن حماد به نقل ازپیامبر(ص) از این گنج چنین گزارش میدهد:
در الفتن و الملاحم از ابن کثیر نیز به نقل ازپیامبر(ص) به پیدا شدن گنج اشاره شدهاست:
ابن حسام جونپوری نیز در کتاب البرهان به ماجرای کوه طلا در فرات چنین اشاره مینماید:
نویسنده کتاب عصر ظهور در بحث از جنبشسفیانی چنین آوردهاست:
نیروهای درگیر در نبرد قرقیسیا
بنابر آنچه از روایات به دست میآید طرفین درگیر در نبرد قرقیسیا، شش دسته هستند:
بنا بر برخی روایاتی که در این زمینه وارد شده است:
سفیانی با سپاهش بر آنان پیروز میشود و ترکان و رومیان را در قرقیسیا میکشد.[۱۴] در جایی دیگر آمدهاست: پس در آن هنگام ترکان و رومیان اجتماع کرده و با یکدیگر به نبرد برمیخیزند و سه پرچم در شام برافراشته میشود، آنگاهسفیانی با آنان جنگ میکند تا در منطقه قرقیسیا به آنها میرسد.[۱۵]
در روایت دیگری چنین آمدهاست:
در روایتی که عبدالله بن زبیر از امام علی (ع) نقل میکند نیز از حضور دو عبدالله و سپاه آنان در قرقیسیا سخن گفته شدهاست:
زمان نبرد قرقیسیا
نبرد قرقیسیا در ماه شوال و میان دو رخداد بزرگ روی میدهد:
پانویس
منابع
«٢٨٣»وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلى سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا کاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ وَ لْیَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَ لا تَکْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ
و اگر در سفر بودید و نویسندهاى نیافتید،وثیقهاى بگیرید و اگر به یکدیگر اطمینان داشتید(وثیقه لازم نیست.)پس کسى که امین شمرده شده،امانت (و بدهى خود را بموقع)بپردازد و از خدایى که پروردگار اوست پروا کند.
و شهادت را کتمان نکنید و هرکس آن را کتمان کند،پس بىشک قلبش گناهکار است و خداوند به آنچه انجام مىدهید داناست.
نکتهها:
هرگاه براى تنظیم سند بدهى نویسندهاى نبود،مىتوان از بدهکار گرو و وثیقه گرفت،خواه در سفر باشیم یا نباشیم.بنابراین جملهى «إِنْ کُنْتُمْ عَلى سَفَرٍ» براى آن است که معمولاً در سفرها انسان با کمبودها برخورد مىکند.نظیر جملهى «إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّةِ» یعنى هنگامى که مرگ به سراغ شما آمد وصیّت کنید. بااینکه مىدانیم وصیّت مخصوص زمان مرگ نیست،لکن آخرین فرصت آن،زمان فرارسیدن مرگ است.
پیامها:
١-شرط وثیقه،بدست گرفتن و در اختیار بودن است.«مقبوضة» ١
٢-کار از محکمکارى عیب نمىکند،در برابر طلب،وثیقه بگیرید. «فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ»
٣-جایگاه افراد در احکام تفاوت دارد.براى ناشناس رهن و براى افراد مطمئن بدون رهن. «فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ...»
٤-نگذارید اعتمادها و اطمینانها در معاملات سلب شود. «فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ» فلسفه رهن گرفتن،اطمینان است که اگر بدون آن اطمینان بود،رهن گرفتن ضرورتى ندارد.
٥-افراد آگاه به حقوق مردم،در برابر مظلومان مسئولند. «وَ لا تَکْتُمُوا الشَّهادَةَ»
٦-آنجا که بیان حقّ لازم است،سکوت حرام است. «وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ»
٧-انحراف درونى،سبب انحراف بیرونى مىشود.قلب گناهکار،عامل کتمان گواهى مىشود.«و لم یکتمها فانه آثم قلبه»
٨-ایمان به اینکه خداوند همه کارهاى ما را مىداند،سبب پیدایش تقوا و بیان حقایق است. «وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ»
3- و من کتاب له (علیه السلام)
>لشریح بن الحارث قاضیه <
وَ رُوِیَ أَنَّ شُرَیْحَ بْنَ الْحَارِثِ قَاضِیَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) اشْتَرَی عَلَی عَهْدِهِ دَاراً بِثَمَانِینَ دِینَاراً فَبَلَغَهُ ذَلِکَ فَاسْتَدْعَی شُرَیْحاً وَ قَالَ لَهُ : بَلَغَنِی أَنَّکَ ابْتَعْتَ دَاراً بِثَمَانِینَ دِینَاراً وَ کَتَبْتَ لَهَا کِتَاباً وَ أَشْهَدْتَ فِیهِ شُهُوداً.
>فَقَالَ لَهُ شُرَیْحٌ : قَدْ کَانَ ذَلِکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ، قَالَ فَنَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ الْمُغْضَبِ ، ثُمَّ قَالَ لَهُ :<
یَا شُرَیْحُ : أَمَا إِنَّهُ سَیَأْتِیکَ مَنْ لَا یَنْظُرُ فِی کِتَابِکَ وَ لَا یَسْأَلُکَ عَنْ بَیِّنَتِکَ حَتَّی یُخْرِجَکَ مِنْهَا شَاخِصاً وَ یُسْلِمَکَ إِلَی قَبْرِکَ خَالِصاً فَانْظُرْ یَا شُرَیْحُ لَا تَکُونُ ابْتَعْتَ هَذِهِ الدَّارَ مِنْ غَیْرِ مَالِکَ أَوْ نَقَدْتَ الثَّمَنَ مِنْ غَیْرِ حَلَالِکَ فَإِذَا أَنْتَ قَدْ خَسِرْتَ دَارَ الدُّنْیَا وَ دَارَ الْآخِرَةِ. أَمَا إِنَّکَ لَوْ کُنْتَ أَتَیْتَنِی عِنْدَ شِرَائِکَ مَا اشْتَرَیْتَ لَکَتَبْتُ لَکَ کِتَاباً عَلَی هَذِهِ النُّسْخَةِ فَلَمْ تَرْغَبْ فِی شِرَاءِ هَذِهِ الدَّارِ بِدِرْهَمٍ فَمَا فَوْقُ.
>وَ النُّسْخَةُ هَذِه : ِ< هَذَا مَا اشْتَرَی عَبْدٌ ذَلِیلٌ مِنْ مَیِّتٍ قَدْ أُزْعِجَ لِلرَّحِیلِ اشْتَرَی مِنْهُ دَاراً مِنْ دَارِ الْغُرُورِ مِنْ جَانِبِ الْفَانِینَ وَ خِطَّةِ الْهَالِکِینَ وَ تَجْمَعُ هَذِهِ الدَّارَ حُدُودٌ أَرْبَعَةٌ الْحَدُّ الْأَوَّلُ یَنْتَهِی إِلَی دَوَاعِی الْآفَاتِ وَ الْحَدُّ الثَّانِی یَنْتَهِی إِلَی دَوَاعِی الْمُصِیبَاتِ وَ الْحَدُّ الثَّالِثُ یَنْتَهِی إِلَی الْهَوَی الْمُرْدِی وَ الْحَدُّ الرَّابِعُ یَنْتَهِی إِلَی الشَّیْطَانِ الْمُغْوِی وَ فِیهِ یُشْرَعُ بَابُ هَذِهِ الدَّارِ اشْتَرَی هَذَا الْمُغْتَرُّ بِالْأَمَلِ مِنْ هَذَا الْمُزْعَجِ بِالْأَجَلِ هَذِهِ الدَّارَ بِالْخُرُوجِ مِنْ عِزِّ الْقَنَاعَةِ وَ الدُّخُولِ فِی ذُلِّ الطَّلَبِ وَ الضَّرَاعَةِ فَمَا أَدْرَکَ هَذَا الْمُشْتَرِی فِیمَا اشْتَرَی مِنْهُ مِنْ دَرَکٍ فَعَلَی مُبَلْبِلِ أَجْسَامِ الْمُلُوکِ وَ سَالِبِ نُفُوسِ الْجَبَابِرَةِ وَ مُزِیلِ مُلْکِ الْفَرَاعِنَةِ مِثْلِ کِسْرَی وَ قَیْصَرَ وَ تُبَّعٍ وَ حِمْیَرَ وَ مَنْ جَمَعَ الْمَالَ عَلَی الْمَالِ فَأَکْثَرَ وَ مَنْ بَنَی وَ شَیَّدَ وَ زَخْرَفَ وَ نَجَّدَ وَ ادَّخَرَ وَ اعْتَقَدَ وَ نَظَرَ بِزَعْمِهِ لِلْوَلَدِ إِشْخَاصُهُمْ جَمِیعاً إِلَی مَوْقِفِ الْعَرْضِ وَ الْحِسَابِ وَ مَوْضِعِ الثَّوَابِ وَ الْعِقَابِ إِذَا وَقَعَ الْأَمْرُ بِفَصْلِ الْقَضَاءِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ شَهِدَ عَلَی ذَلِکَ الْعَقْلُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ الْهَوَی وَ سَلِمَ مِنْ عَلَائِقِ الدُّنْیَا.
نامه 003- به شریح قاضی
برخورد قاطعانه باخیانت کارگزاران
به من خبر دادند که خانه ای به هشتاد دینار خریده ای، و سندی برای آن نوشته ای، و گواهانی آن را امضا کرده اند. (شریح گفت: آری ای امیر مومنان امام (ع) نگاه خشم آلودی به او کرد و فرمود) ای شریح! به زودی کسی به سراغت می آید که به نوشته ات نگاه نمی کند، و از گواهانت نمی پرسد، تا تو را از آن خانه بیرون کرده و تنها به قبر بسپارد. ای شریح! اندیشه کن که آن خانه را با مال دیگران یا با پول حرام نخریده باشی، که آنگاه خانه دنیا و آخرت را از دست داده ای. اما اگر هنگام خرید خانه، نزد من آمده بودی، برای تو سندی می نوشتم که دیگر برای خرید آن به درهمی یا بیشتر، رغبت نمی کردی و آن سند را چنین می نوشتم:
هشدار از بی اعتباری دنیای حرام
این خانه ای است که بنده ای خوارشده، و مرده ای آماده کوچ کردن، آن را خریده، خانه ای از سرای غرور، که در محله نابودشوندگان، و کوچه هلاک شدگان قرار دارد، این خانه به چهار جهت منتهی می گردد. یک سوی آن به آفتها و بلاها، سوی دوم آن به مصیبتها، و سوی سوم به هوا و هوسهای سست کننده، و سوی چهارم آن به شیطان گمراه کننده ختم می شود، و در خانه به روی شیطان گشوده است. این خانه را فریب خورده آزمند، از کسیکه خود به زودی از جهان رخت برمی بندد، به مبلغی که او را از عزت و قناعت خارج و به خواری و دنیاپرستی کشانده، خریداری نموده است. هرگونه نقصی در این معامله باشد، بر عهده پروردگاری است که اجساد پادشاهان را پوسانده، و جان جباران را گرفته، و سلطنت فرعونها چون (کسری) و (قیصر) و (تبع) و (حمیر) را نابود کرده است.
عبرت از گذشتگان
و آنان که مال فراوان گرد آوردند، و بر آن افزودند، و آنان که قصرها ساختند، و محکم کاری کردند، طلاکاری نمودند، و زینت دادند، فراوان اندوختند، و نگهداری کردند، و به گمان خود برای فرزندان خود گذاشتند، اما همگی آنان به پای حسابرسی الهی، و جایگاه پاداش و کیفر رانده می شوند، آنگاه که فرمان داوری و قضاوت نهایی صادر شود (پس تبهکاران زیان خواهند دید.) به این واقعیتها عقل گواهی می دهد هرگاه که از اسارت هوای نفس نجات یافته، و از دنیاپرستی به سلامت بگذرد.
#حدیث_مهدوی
امیر المومنین(ع)
أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّد.
همه ما محمد هستیم (مقام برابر)، اولین ما محمد (رسول گرامی اسلام) میانهمان محمد (امام باقر) و آخرینمان م ح م د (حضرت صاحب الامر) است.
شبیه این روایت از امام صادق نیز نقل شده است.بحار الأنوار/ ج 25/ ص 364
حقیقت توسل
بخش ششم
شبهات وهابیان
وهابیان با مطرح کردن برخی شبهات این کار را شرک و کفر می پندارند که موجب خروج از اسلام است هم اکنون به نقد برخی از شبهات آنان می پردازیم:
شبهه اول:توسل به اموات شرک است!
وهابیان می گویند: انسان پس از مرگ قادر به انجام کاری نیست پس از طلب دعا از اموات و خواجة خواستن از آنان به منزله اعتقاد به برخورداری آنان از قدرت فوق بشری است و این اعتقاد یقیناً شرک است
پاسخ شبهه اول
اولاً:اقسام شرک عبارت است از(( شرکت در ذات ))،((شرکت در صفات ))،((شرک در ربوبیت ))و(( شرک در عبادت ))که هیچ یک از این اقسام بر طلب دعا از ارواح صالحان صحبت نمیکند؛ زیرا هیچ کس پیامبر صلی الله را نه( خالق )می داند و نه( ربّ ) و نه( اله )و( مدبّر )؛بلکه پیامبر صلی الله را انسانی والامقام میداند که دعایش مستجاب می شود.
ثانیاً:ملاک قدرت داشتن یا قدرت نداشتن اشخاص، حیات دنیوی او نیست زیرا حقیقت انسان ،که منشاء قدرت توسط ،((روح ))است که در عالم برزخ نیز وجود دارد .پس همان گونه که اولیای الهی در دنیا با عزم و قدرت خدادادی میتوانند کارهای خارق العاده انجام دهند و حتی میتوانند مردگان را زنده کنند؛ چنانکه حضرت عیسی به اسم خداوند این کارها را انجام میداد. در عالم برزخ نیز به اسم خداوند می توانند همین قدرت را داشته باشند و برای اهل ایمان دعا کنند
ادامه دارد....
«٢٨٢»یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْیَکْتُبْ وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَ لْیَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَ لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِلى أَجَلِهِ ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنى أَلاّ تَرْتابُوا إِلاّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدِیرُونَها بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلاّ تَکْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللّهُ وَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
اى کسانى که ایمان آوردهاید! هنگامى که بدهى مدّتدارى(بر أثر وام یا معامله)به یکدیگر پیدا مىکنید،آن را بنویسید.و باید نویسندهاى در میان شما به عدالت(سند را)بنویسد.کسى که قدرت بر نویسندگى دارد،نباید از نوشتن خوددارى کند،همانطور که خدا به او تعلیم داده است.پس باید او بنویسد و آنکس که حقّ بر ذمّه او(بدهکار)است املا کند و از خدایى که پروردگار اوست بپرهیزد و چیزى از آن فروگذار ننماید.و اگر کسى که حقّ بر ذمّه اوست،سفیه یا(از نظر عقل)ضعیف و یا(به جهت لال بودن) توانایى بر املا کردن ندارد،باید ولىّ او(بجاى او)با رعایت عدالت(مدّت و مقدار بدهى را)املا کند و دو نفر از مردان را(بر این حقّ)شاهد بگیرد و اگر دو مرد نبودند،یک مرد و دو زن از گواهان،از کسانى که مورد رضایت و اطمینان شما هستند(انتخاب کنید)تا اگر یکى از آنان فراموش کرد،دیگرى به او یادآورى کند.و شهود نباید به هنگامى که آنها را(براى اداى شهادت)دعوت مىکنند خوددارى نمایند.و از نوشتن(بدهىهاى) کوچک یا بزرگِ مدّتدار،ملول نشوید(هرچه باشد بنویسید،)این در نزد خدا به عدالت نزدیکتر و براى اداى شهادت استوارتر و براى جلوگیرى از شک و تردید بهتر مىباشد،مگر اینکه تجارت و دادوستد نقدى باشد که در میان خود دست به دست مىکنید که ایرادى بر شما نیست که آن را ننویسید.و هنگامى که خریدوفروش(نقدى)مىکنید،(باز هم)شاهد بگیرید و نباید به نویسنده و شاهد(به خاطر حقّگویى)زیانى برسد(و تحت فشار قرار گیرد)و اگر چنین کنید از فرمان خداوند خارج شدهاید و از خدا بپرهیزید و خداوند(راه درست زندگى را)به شما تعلیم مىدهد و خداوند به هر چیزى داناست.
نکته ها:
بزرگترین آیهى قرآن،این آیه است که دربارهى مسائل حقوقى و نحوۀ تنظیم اسناد تجارى مىباشد.این آیه نشانهى دقّت نظر و جامعیّت اسلام است که در دوره جاهلیّت و در میان مردمى عقب افتاده،دقیقترین مسائل حقوقى را طرح کرده است.
کلمه«تداینتم»از«دَین»به معناى بدهى،شامل هرگونه معامله غیر نقدى،وام و خرید سَلَف مىشود.
در حدیث آمده است:اگر کسى در معامله سند و شاهد نگیرد و مالش در معرض تلف قرار گیرد،هرچه دعا کند،خداوند مستجاب نمىکند و مىفرماید:چرا به سفارشات من عمل نکردى؟! ١اگر دقّت در حفظ حقوق فردى ضرورى است،حفظ بیتالمال بمراتب ضرورىتر است!
تنظیم سند،حتّى در معاملات نقدى مفید است،ولى ضرورت آن به اندازهى معاملات نسیه نیست.چون در معاملات موعددار،ممکن است طرفهاى معامله و یا شاهدان از دنیا بروند یا فراموش کنند،بنابراین لازم است نوشته هم بشود.
از فرمان نوشتن،معلوم مىشود که اسناد تنظیم شدهاى که همراه با گواهى عادل باشد، قابل استشهاد است.
از این آیه استفاده مىشود که جامعه اسلامى باید یکدیگر را در حفظ حقوق حمایت کنند.
زیرا هر معاملهاى،نیاز به کاتب و چند شاهد دارد.
در زمانى که در تمام جزیرة العرب به گفته مورخان،١٧ باسواد بیشتر نبوده، اینهمه سخن از نوشتن،نشانهى توجّه اسلام به علم و حفظ حقوق است.
پیام ها:
١-ایمان،بستر و مقدّمه عمل به احکام،و خطاب؛ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» تشویقى براى عمل به احکام است.
٢-مدّت بدهکارى،باید روشن باشد. «إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى»
٣-براى حفظ اعتماد و خوشبینى به همدیگر و آرامش روحى طرفین و جلوگیرى از فراموشى،انکار و سوءظنّ،باید بدهىها نوشته شود. «فَاکْتُبُوهُ»
٤-براى اطمینان و حفظ قرارداد از دخل و تصرّف احتمالى طرفین،سند باید با حضور طرفین و توسط شخص سوّمى نوشته شود. «وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ»
٥-نویسندهى قرار داد،حقّ را در نظر گرفته و عین واقع را بنویسد. «بِالْعَدْلِ» شرط گزینش نویسندهى اسناد،داشتن عدالت در قلم است.
٦-به شکرانه سواد و علمى که خداوند به ما داده است،کارگشایى کنیم. «وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللّهُ»
٧-اهل هر فن و حرفهاى مسئولیّت ویژه دارد،کسى که قلم دارد باید براى مردم بنویسد. «وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ» ٨-باید بدهکار که حقّ بر ذمّه اوست،متن قرار داد را بگوید و کاتب بنویسد،نه آنچه را بستانکار ادعا نماید. «وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ»
٩-اقرار انسان علیه خودش،قابل قبول است. «وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ»
١٠-بدهکار،هنگام املاى قرارداد باید خدا را در نظر بگیرد و چیزى را فروگذار نکند و تمام خصوصیّات بدهى را بگوید. «وَ لْیَتَّقِ اللّهَ
١١-تدوین قانون باید به گونهاى باشد که حقّ ناتوان ضایع نشود.اگر بدهکار، سفیه یا ضعیف و ناتوان و یا گنگ و لال بود،سرپرست و ولىّ او متن قرارداد را بگوید و کاتب بنویسد. «فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً... فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ»
١٢-سفیهان و ناتوانان در مناسبات اجتماعى،نیازمند ولىّ هستند. «فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ»
١٣-توجّه به حقوق طبقه محروم و اقشار ضعیف،از سوى مسئولان و سرپرستان لازم است. «فَلْیُمْلِلْ» صیغه امر نشانه لزوم این کار است.
١٤-مردان،در گواه شدن و گواهى دادن بر زنان مقدّم مىباشند. «شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ»
١٥-گواهان باید عادل و مورد اطمینان و رضایت طرفین باشند. «مِمَّنْ تَرْضَوْنَ»
١٦-هرکدام از مردها به تنهایى مىتوانند شاهد باشند،ولى اگر شاهد یک مرد و دو زن بود،آن دو زن به اتفاق هم اداى شهادت کنند.تا اگر یکى لغزش یا اشتباه کرد،نفر دوّم یادآورى کند. «فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا»
دو زن به جاى یک مرد در گواهى،یا به خاطر روحیّهى ظریف و عاطفى آنهاست و یا به جهت آن است که معمولاً زنان در مسائل بازار و اقتصاد حضور فعّال ندارند و آشنایى آنها با نحوهى معاملات کمتر است.
١٧-اگر براى شاهد گرفتن از شما دعوت کردند،خوددارى نکنید،گرچه گواه شدن بدون دعوت واجب نیست. «وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا»
١٨-مبلغ قرارداد مهم نیست،حفظ اطمینان و حقّالناس مهم است. «وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً» ١٩-ثبتِ سند به صورت دقیق و عادلانه سه فایده دارد:
الف:ضامن اجراى عدالت است. «أَقْسَطُ»
ب:موجب جرأت گواهان بر شهادت دادن است. «أَقْوَمُ»
ج:مانع ایجاد بدبینى در جامعه است. «أَدْنى أَلاّ تَرْتابُوا»
٢٠-اگر فایده و اسرار احکام براى مردم گفته شود،پذیرفتن آن آسان مىشود.
«ذلِکُمْ أَقْسَطُ...»
٢١-معطل شدن امروز براى نوشتن قرارداد،بهتر از فتنه و اختلاف فرداست.
«أَدْنى أَلاّ تَرْتابُوا»
٢٢-در معاملات نقدى،لزومى به نوشتن نیست. «إِلاّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً»
٢٣-در معاملات نقدى،اگرچه نوشتن لازم نیست،ولى شاهد بگیرید. «فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلاّ تَکْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ»
٢٤-کاتب و شاهد در امان هستند و نباید به خاطر حقّ نوشتن و حقّ گفتن مورد آزار و اذیّت یکى از طرفین قرار گیرند. «لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ»
٢٥-اگر اداى شهادت و یا نوشتن قرارداد،نیازمند زمان یا تحمّل زحمتى بود، باید شاهد و کاتب به نحوى تأمین مالى شوند وگرنه هر دو ضرر خواهند کرد.
«وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ»
٢٦-کاتب و شاهد حقّ ندارند سند را به گونهاى تنظیم کنند که به یکى از طرفین ضررى وارد شود. «لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ»
٢٧-هرگونه خدشه در سند،از هرکس که باشد،فسق و گناه است. «فَإِنَّهُ فُسُوقٌ»
٢٨-کاتب و شاهد،مرزبان حقوق مردم هستند و شکستن مرزها همان خروج از مرز و فسق است. «فَإِنَّهُ فُسُوقٌ»
٢٩-قلب پاک و با تقوا،همچون آینه علوم و حقایق را مىگیرد. «وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللّهُ»
٣٠-خداوند تمام نیازهاى مادّى و معنوى شما را مىداند و براساس آن،احکام و قوانین را براى شما بیان مىکند. قانونگذار باید آگاهى عمیق و گسترده داشته باشد. «وَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»