مهدویت :حدیث ازامام حسن عسکری(ع)22
#حدیث_مهدوی
امام حسن عسگری(ع)
یَعْقُوبُ بْنُ مَنْقُوشٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی ع وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَى دُکَّانٍ فِی الدَّارِ وَ عَنْ یمِینِهِ بَیتٌ عَلَیهِ سِتْرٌ مُسَبَّلٌ فَقُلْتُ لَهُ یا سَیدِی مَنْ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ ارْفَعِ السِّتْرَ فَرَفَعْتُهُ فَخَرَجَ إِلَینَا غُلَامٌ خُمَاسِی لَهُ عَشْرٌ أَوْ ثَمَانٌ أَوْ نَحْوُ ذَلِکَ وَاضِحُ الْجَبِینِ أَبْیضُ الْوَجْهِ دُرِّ989ی الْمُقْلَتَینِ شَثْنُ الْکَفَّینِ مَعْطُوفُ الرُّکْبَتَینِ فِی خَدِّهِ الْأَیمَنِ خَالٌ وَ فِی رَأْسِهِ ذُؤَابَةٌ فَجَلَسَ عَلَى فَخِذِ أَبِی مُحَمَّدٍ ع ثُمَّ قَالَ لِی هَذَا صَاحِبُکُمْ ثُمَّ وَثَبَ فَقَالَ لَهُ یا بُنَی ادْخُلْ إِلَى الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ فَدَخَلَ الْبَیتَ وَ أَنَا أَنْظُرُ إِلَیهِ ثُمَّ قَالَ لِی یا یعْقُوبُ انْظُرْ مَنْ فِی الْبَیتِ فَدَخَلْتُ فَمَا رَأَیتُ أَحَداً
«یعقوب بن منقوش می گوید: به خدمت امام حسن عسکری علیهالسلام شرفیاب شدم، روی سکویی در کنار دودمان امامت نشسته بود، در سمت راست آن حضرت اطاقی بود که پرده ای بر آن آویخته بود. عرض کردم: ای سرور من! صاحب این امر کیست؟ فرمود: پرده را کنار بزن. پرده را کنار زدم کودک پنج ساله ای دیدم که هشت، ده ساله می نمود، با پیشانی باز، صورتی سپید و زیبا، دیدگانی جاذب و گیرا، شانه هایی فراخ و رانهایی چاق، که در طرف راست صورت مبارکش خال و بر سر مبارکش گیسوهایی داشت. آمد و روی زانوی امام علیهالسلام نشست. امام حسن عسکری علیهالسلام به من فرمود: «این است صاحب شما». آنگاه به آقازاده ی گرامی فرمود: «پسر جان! وارد خانه شو، تا روز وقت معلوم». آقازاده ی بزرگوار جلو دیدگان من وارد خانه شد، آنگاه امام علیهالسلام به من فرمود: «ای یعقوب! ببین در خانه کیست؟». وارد خانه شدم کسی را نیافتم».
بحارالانوار/ ج51/ ص161