شعر کوکب رحمت
دکتر قاسم رسا
سحر از دامن نرگس بر آمد نوگلى زیبا
گلى کز بوى دلجویش جهان پیر شد برنا
چه صبح آمد ز دریاى کرم برخاست امواجى
که عالم غرق رحمت شد از آن امواج روح افزا
خدا را ز آستین آمد برون دست درخشانى
که خط نسخ اعجازش کشیده بر کف موسى
سحر در نیمه شعبان تجلّى کرد خورشیدى
که از نور جبینش شد منوّر دیده زهرا
قدم در عرصه عالم نهاد آن پاک فرزندى
که چشم آفرینش شد ز نورش روشن و بینا
چه مولودى که همتایش ندیده دیده گردون
چه فرزندى که مانندش نزاده مادر دنیا
بصورت شبه پیغمبر بصولت تالى حیدر
به سیرت حجّت داور ولىّ والى والا
رخ او لاله رضوان خط او سبزه رحمت
لب او چشمه کوثر قد او شاخه طوبى
شهنشاه قَدَر قدرت که فرمان همایونش
چو منشور قضا گردد به هر کون و مکان اجرا
به ختم انبیا ماند چو خواند خطبه در منبر
به شاه اولیاء ماند چو تازد بر صف اعدا
لب لعل روانبخشش چو آید در سخن روزى
پى بوسیدنش آید فرود از آسمان عیسى
جهان پیر چون یعقوب شد سرگشته و حیران
که شد آن یوسف ثانى به چاه غیب ناپیدا
بیا اى خسرو خوبان حمایت کن تو از قرآن
که شد پا مال دین حق ز شرّ و فتنه اعدا
شها چشم انتظاران را ز هجران جان به لب آمد
بتاب اى کوکب رحمت چو خورشید جهان آرا
ز حد بگذشت مهجورى ز مشتاقان مکن دورى
رخ ماه اى نکو منظر مپوش از عاشق شیدا
شبى در کلبه احزان قدم بگذار تا گردد
شب تاریک ما روشن لب خاموش ما گویا
تو گر لشکر بر انگیزى سپاه کفر بگریزد
تو گر از جاى برخیزى نشیند فتنه و غوغا
بیا اى کشتى رحمت که دنیا گشته طوفانى
چو کشتیبان توئى ما را رهان از جنبش دریا
توئى فرمانده مطلق امام و حجّت بر حق
توئى بر شیعیان سرور توئى بر بندگان مولا
«رسا» در مقدمت امروز اشک شوق افشاندبه امّیدى کز آن خرمن بچینند خوشه اى فردا