عصر ظهور

موسسه مجازی امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

عصر ظهور

موسسه مجازی امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

نویسند و گردآورنده مطالب : محمد رضا زارع
#نشر مطالب باذکر نشانی این وبلاگ بلامانع است!
_____________________

حدیث روز:

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ مِنَ الْخَیْرِ مَا یُعَجَّلُ
اصول کافى جلد3 صفحه: 212 روایة:4

ترجمه :
رسول خدا (ص) فرمود: همانا خدا کارهاى خیر، زود انجام شده را دوست دارد.

__________________________
*دوستان مارا در لینک زیر حتما دنبال کنید.*

دوستانی که بنده را دنبال میکنند، در صورتی که آدرس سایتشان نیز در فهرست دنبال کنندگانمون ثبت باشه و لینک دنبال کردن هم داشته باشند دنبال خواهند شد


۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حقوق» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاَ یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ اِلاَّ أَمَانِیَّ وَاِنْ هُمْ اِلاَّ یَظُنُّونَ (۷۸) فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِیَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَوَیْلٌ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا یَکْسِبُونَ (۷۹)»

 

[و (بعضی) از آنان، بی‏سوادانی هستند که کتاب (خدا) را جز خیالات خامی نمی‏دانند و فقط گمان می‏برند * پس وای بر کسانی که کتاب (تحریف‏شده‏ای) با دست های خود می‏نویسند، سپس می‏گویند: این از جانب خداست تا بدان بهای ناچیزی به دست آرند، پس وای بر ایشان از  آن چه دست هایشان نوشته و وای بر ایشان از  آن چه (از این راه) به دست می‏آورند]

 

1) امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: خداوند عز و جل فرمود:  ای محمّد! برخی از این یهودیان «أُمِّیُّونَ»، سواد خواندن و نوشتن ندارند؛ امّی کسی است که به مادرش نسبت داده می شود؛ یعنی او مثل آن لحظه که از شکم مادرش بیرون آمده، خواندن و نوشتن نمی داند. «لاَ یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ» که از آسمان فرو فرستاده شده و نه کسی را که به آن دروغ می بندد، و نمی توانند تفاوت این دو را دریابند؛ «اِلاَّ أَمَانِیَّ» یعنی مگر این که برایشان بخوانند و به آنها بگویند: این، کتاب خدا و کلام اوست. اگر از کتاب خدا، خلاف  آن چه را در آن است برایشان بخوانند، آنها در نمی یابند. «وَاِنْ هُمْ اِلاَّ یَظُنُّونَ» سرانشان درباره  دروغ بودن پیامبری محمّد صلی الله علیه و آله و امامت علی علیه السلام، سرور خاندان او، برای آنها سخن می گویند و آنها از این گویندگان تقلید می کنند؛ اگر چه تقلید کردن از اینان برایشان حرام شده است. مردی به حضرت امام جعفر صادق علیه السلام عرض کرد: اگر آن جماعت تنها به واسطه   آن چه از علمایشان می شنیدند از کتاب خدا خبر می یافتند و جز این راه دیگری نداشتند، چرا باید آنها را به خاطر تقلید از علمای یهود و پذیرفتن سخنشان نکوهش کرد؟ مگر نه این است که توده  یهود، همچون توده  ما از علمای خود تقلید می کرده اند؟ اگر برای آنها روا نبوده که سخن علمایشان را بپذیرند، چگونه این امر برای توده  ما رواست؟ حضرت علیه السلام فرمود: توده  ما و علمای ما، با توده  یهود و علمای آنها از جهتی متفاوت و از جهتی برابرند. از آن جهت که برابرند خداوند، هم توده  ما، و هم توده  یهود را به خاطر تقلید از علمایشان نکوهش کرده است و امّا از آن جهت که متفاوتند نکوهشی بر آنها نیست.

 

آن مرد عرض کرد:  ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله برایم توضیح دهید.

 

حضرت علیه السلام فرمود: توده  یهود، علمایشان را می شناختند و می دانستند که آنها بی پرده دروغ می گویند و حرام خواری و رشوه خواری می کنند و احکام را به خاطر رودربایستی و روابط و رشوه دهی، از حالت واجب بودن در می آورند، و می دانستند که آنها سخت، تعصب می ورزند و از این رو، بین دین های مردم تفاوت قائل می شوند و چون تعصب دارند، حقوق کسی را که  علیه او یکدندگی می کنند، پایمال می نمایند و اموال دیگران را به ناروا به کسی که از او هواداری می کنند می بخشند؛ و به خاطر این ها به آنها ستم می ورزند و می  دانستند که آنها به کارهای حرام، دست می  یازند و به واسطه  گواهی دل هایشان ناگزیر بودند که بدانند هر کس کرداری همچون کردار آن علما داشته باشد، بدکار است و با خداوند متعال مناسبتی ندارد و سزاوار واسطه بودن بین او و آفریدگارش نیست. بدین سبب وقتی آنها از کسی تقلید کردند که او را شناخته بودند و می دانستند که نباید خبر او را پذیرفت و حکایاتش را باور کرد و به امرش عمل نمود و آن هم امری که از قول کسی برایشان نقل می کند که آنها او را ندیده اند، خداوند در این هنگام آنها را نکوهش کرد و واجب دانست که آنها خود به چشم خویش، در کار رسول خدا صلی الله علیه و آله نظر افکنند؛ چرا که نشانه های او آشکارتر از این بود که پنهان بماند و نمایان تر از این بود که از چشمشان دور بماند. به همین ترتیب اگر توده  امت ما نیز از فقهایشان پیروی کنند؛ حال آن که بدانند آنها آشکارا هرزگی می کنند و سخت، تعصب می ورزند و بر مال دنیا و حرام آن چنگ می اندازند و کسی را که  علیه او یکدندگی می کنند حتی اگر شایسته باشد تا به اوضاعش بهبود بخشند، از پا در می آورند؛ و به کسی که هوادار او هستند حتی اگر سزاوار خواری وزبونی باشد، نیکی و دهش می کنند؛ در این صورت توده  ما نیز همچون همان یهودیانی هستند که خداوند آنها را به خاطر تقلید از فقهای بدکارشان نکوهید. امّا آن فقیه که خویشتن دار باشد و از دین خود نگهبانی کند و با هوای نفسش مخالفت ورزد و گوش به فرمان مولای خویش بسپارد، توده ها باید از او تقلید کنند و چنین اوصافی تنها در برخی از فقهای شیعه و نه همه  آنها جمع می آید. امّا آنان که در کردار زشت و شرم آور، پا جای پای فقیهان ناپاک می گذارند، از آنها هیچ چیزی را در باره  ما نپذیرید و آنها را گرامی ندارید که  آن چه آنها در باره   ما نقل می کنند، بسیار آمیخته با دروغ است؛ زیرا آن ناپاکان، سخن ما را می گیرند و از روی نادانی در سراسر آن دست می برند و همه چیزش را دگرگون می کنند و به سبب کم خردی خود و دیگران، به ما دروغ می بندند؛ و این گونه از کالای دنیا، توشه برای آتش جهنم بر می گیرند. از جمله  آنها گروه ناصبی ها هستند که نمی توانند عیبی از ما بجویند، پس گوشه ای از دانش های صحیح ما را فرا می گیرند و با آن، به سوی شیعیان ما روی می آورند و نزد ناصبی های جنگ افروز ما آن را تباه می کنند و چند و چندین برابرش بر آن می افزایند و این چنین دروغ هایی بر ما می بندند که از ما به دور است. پس مسلمانان شیعه و فرمانبردار ما، به گمان آن که برگرفته از دانش ماست، آن را می پذیرند و گمراه می شوند و دیگران را به گمراهی می کشانند.ضرر آن ناصبی ها بر شیعیان ناتوان ما، زیان بارتر از لشکر یزید که لعنت و عذاب بر او باد بر حسین بن علی علیه السلام و یارانش است؛ زیرا آنان جان و مال آنها را به یغما می برند و آن جان و مال باختگان در ازای گزندی که از دشمنانشان می بینند، والاترین درجات را نزد خداوند می یابند. اما آن علمای بد کار ناصبی، که خود را دوستدار ما و مخالف دشمنان ما نشان می دهند، شیعیان بیچاره  ما را در شک و شبهه می اندازند و آنها را به گمراهی می افکنند و از جستجوی حقیقت راستین باز می دارند؛ و البته آن کس که در میان آن توده، خدا را در قلب خود بیابد، تنها در پی حفاظت از دین و بزرگ داشتن ولی خویش بر می آید و وی را در برابر آن یزید فریبکار کفرپیشه، تنها نمی گذارد و مؤمنانه خود را برای یاری او آماده می سازد و در باره  او راهی نیک، پیشه می سازد و آن گاه خداوند، او را با پذیرفتن کردارش، کامیاب می سازد و به پاداش رفتارش، خیر دنیا و آخرت را برایش فراهم می سازد و برای هر کس که در پی گمراه کردن اوست، لعنت دنیا و عذاب آخرت را گرد می آورد.

 

سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بدترین علمای امّت ما، کسانی هستند که مردم را از ما گمراه می کنند و راه هایی را که به سوی ماست قطع می کنند و اسم های ما را بر دشمنانمان می گذارند و لقب های ما را به آنها می دهند و بر آنها درود می فرستند؛ حال آن که سزاوار لعنت هستند و بر ما لعنت می فرستند؛ حال آن که ما در کرامات خداوند غوطه وریم و با برخورداری از درود خدا و درود فرشتگان درگاه او، از درود فرستادن آنها بی نیازیم.

 

سپس حضرت فرمود: به امیر مؤمنان، حضرت علی علیه السلام عرض کردند: بهترین آفریده ها پس از امامان هدایتگر و روشنی  بخش تاریکی چه کسانی هستند؟ حضرت علیه السلام فرمود: علما، آن گاه که درست کار باشند. عرض کردند: و بدترین آفریدگان خدا پس از شیطان و فرعون و نمرود و آنهایی که نام و لقب شما را به خود نهاده اند و جای شما را گرفته اند و در سرزمین های شما حکمرانی می کنند چه کسانی هستند؟ حضرت علیه السلام فرمود: علما، آن گاه که بدکار باشند و باطل را آشکار و حق را پنهان کنند. خداوند عز و جل در باره   اینان فرموده است: «أُولَئِکَ یَلعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ اِلاَّ الَّذِینَ تَابُواْ» [آنان را خدا لعنت می‏کند و لعنت ‏کنندگان، لعنتشان می‏کنند، مگر کسانی که توبه کردند] #1#. سپس خداوند متعال فرمود: «فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِیَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا» حضرت علیه السلام فرمود: خداوند عز و جل این سخن را در باره  آن گروه از یهودیان فرمود که اوصافی نوشتند و پنداشتند آن نوشته، اوصاف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است؛ حال آن که بر خلاف اوصاف ایشان بود. آنها به بیچارگان یهود می گفتند: این اوصاف پیامبری است که در آخر الزمان برانگیخته می شود: او تن و شکمی بزرگ و موی خرمایی رنگ دارد و اوصاف محمّد بر خلاف این است و آن پیامبر، پانصد سال بعد می آید و هدف آنها این بود که ریاستشان بر ناتوانان یهود بر جا بماند و شایستگی آنها بر سرشان پایدار باشد و خدمت به محمّد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و خاندان برگزیدگان ایشان را از سر خود باز کنند. خداوند عز و جل فرمود: «فَوَیْلٌ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ» از این اوصاف ساختگی که بر خلاف اوصاف محمّد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام می باشد، آنها به سختی عذاب در دردناک  ترین جاهای دوزخ گرفتار می شوند. «وَوَیْلٌ لَّهُمْ» از سختی دوباره  عذاب، افزون بر بار نخست، «مِّمَّا یَکْسِبُونَ» از اموالی که با استوار کردن توده  خود، در تکذیب محمّد رسول خدا صلی الله علیه و آله و انکار جانشینی برادرش علی ولی خدا علیه السلام، از آنها به دست می آورند.#2#

 

1 - بقره/ 159 - 160

2 - تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص 299، ح 143 - 145

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۰۲ ، ۲۰:۴۰
محمدرضا زارع

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ  وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ (۳۵) فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ اِلَی حِینٍ (۳۶)»

 

[و گفتیم: ای آدم! خود و همسرت در این باغ سکونت گیر(ید) و از هر کجای آن خواهید فراوان بخورید، و(لی) به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود* پس شیطان هر دو را از آن بلغزانید و از  آن چه در آن بودند ایشان را به درآورد و فرمودیم: فرود آیید، شما دشمن همدیگرید و برای شما در زمین قرارگاه و تا چندی برخورداری خواهد بود]

 

1) امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: چون خداوند عز و جل ابلیس را به خاطر سرپیچی او لعنت کرد و فرشتگان را به خاطر سجده  ایشان به آدم و پیروی از خدای عز و جل گرامی داشت، به آدم و حوا فرمان داد که به بهشت بروند و فرمود یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلاَ مِنْهَا از بهشت «رَغَدًا» یعنی فراوان «حَیْثُ شِئْتُمَا» بدون هیچ دشواری «وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ» یعنی درخت علم که درخت علم محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان محمّد صلی الله علیه و آله بود؛ آنان که خداوند  عزّ و جل با آن درخت ایشان را در میان دیگر آفریدگان خود مخصوص گرداند. خداوند متعال فرمود: «وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ» یعنی درخت علم که درخت علم محمّد صلی الله علیه و آله و خاندانش علیهم السلام است و نه هیچ کس دیگر؛ و تنها ایشانند که به فرمان خدا از آن می خورند و پس از این که پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام غذای خود را به یتیم و مسکین و اسیر دادند،  آن چه که خوردنداز آن درخت بود و با آن غذا دیگر احساس گرسنگی و تشنگی و خستگی و فرسودگی نکردند؛ و آن درخت در میان دیگر درختان بهشت برتری یافت؛ چرا که دیگر درختان، یک نوع میوه و خوردنی بر خود بار داشتند، اما آن درخت و هر چه از جنس آن بود، گندم و انگور و انجیر و عُنّاب و همه  گونه های میوه ها و بارها و غذاها را بر خود بار داشت که اختلاف حکایت کنندگان در ذکر نام درخت از همین جاست. برخی گفتند: گندم بود، برخی گفتند: انگور بود، برخی گفتند: انجیر بود و برخی دگر گفتند: عُنّاب بود. خداوند متعال فرمود: «وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ» که بخواهید با آن در پی به دست آوردن مقام محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان او علیهم السلام برآیید؛ زیرا خداوند متعال ایشان را به این مقام مخصوص گرداند و نه هیچ کس دیگر را. این درختی است که هر کس به اذن خدا از آن بخورد، بدون این که از کسی بیاموزد علم اولین و آخرین به او الهام می شود و هر کس بدون اذن خدا از آن بخورد، از آرزوی خود ناامید می شود و پروردگارش را نافرمانی کرده است. «فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ» چرا که نافرمانی کردید و در پی مقامی برآمدید که خداوند کسی غیر از شما را به آن مخصوص گردانده است؛ همان گونه که شما راهی غیر از فرمان خدای متعال پیش گرفتید. خداوند متعال فرمود: «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا» یعنی با وسوسه و مکر و فریب خود، آن دو را از بهشت و به آدم رو کرد و گفت: «مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ اِلاَّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ» [پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد جز (برای) آن که (مبادا) دو فرشته گردید]#1# اگر از آن بخورید از غیب آگاه خواهید شد و همچون نیروی آن کس که خداوند او را به این قدرت مخصوص گردانده قدرت می یابید «أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ» [یا از (زمره) جاودانان شوید]#2# هرگز نخواهید مرد «وَقَاسَمَهُمَا» [و برای آن دو سوگند یاد کرد]#3# برایشان سوگند خورد که «اِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ» [که من قطعاً از خیرخواهان شما هستم]#4# و شیطان در میان دهان ماری بود که او را به درون بهشت برده بود و آدم گمان می کرد این مار است که با او سخن می گوید و نمی دانست که شیطان میان دهان او پنهان شده است. آدم به مار پاسخ داد:  ای مار این سخن فریب شیطان است که خداوند لعنتش کند. چگونه ممکن است پروردگارمان به ما خیانت کند و چگونه تو خداوند را به سوگند بزرگ می شماری، اما به او نسبت خیانت و بدبینی می دهی؛ حال آن که او ارجمندترین ارجمندان است و چگونه به کاری دست یازم که پروردگارم عز و جل مرا از آن باز داشته و با او به غیر از  آن چه که فرمان داده رفتار کنم؟

 

چون شیطان از این که آدم سخنش را بپذیرد ناامید شد، بار دیگر به میان دهان مار بازگشت و حوا را خطاب کرد به گونه ای که او گمان برد این مار است که با او سخن می گوید. شیطان به او گفت:  ای حوا آیا می دانی خداوند عز و جل پس از این که دانست شما از او نیک فرمان می برید و او را ارج می نهید این درخت را که بر شما حرام کرده بود برایتان حلال نمود؟ زیرا فرشتگان گمارده شده بر این درخت که با نیزه هایشان دیگر جانوران بهشتی را از آن دور می کنند، اگر تو خواهی بدان دست یازی تو را از آن باز نمی دارند. از این جا بدان که خداوند این درخت را بر تو حلال کرده است. تو را مژده می دهم که اگر پیش از آدم از آن بخوری بر او چیره گردی و بر او امر و نهی توانی کرد. حوا گفت: به زودی سخنت را خواهم آزمود و سپس راه درخت را در پیش گرفت. فرشتگان خواستند او را با نیزه هایشان از درخت باز دارند اما خداوند به آنان چنین وحی کرد: شما به نیزه هایتان کسی را دور می رانید که عقلی ندارد تا او را از این کار باز دارد. اما آن کس که صاحب اختیارش کردم و در انتخاب آزادش گذاشتم، او را به عقلی که حجت من بر اوست واگذارید. اگر فرمان ببرد، سزاوار پاداش من می شود و اگر گردن بکشد و از فرمانم سرباز بزند، مجازات و کیفر من سزای او می گردد. از این رو فرشتگان پس از آن که کوشیدند او را با نیزه هایشان دور کنند رهایش گذاشتند و جلوی او را نگرفتند. حوا گمان کرد از آن رو خداوند متعال فرشتگان را از دور راندن او بازداشته که درخت را پس از حرام کردن، بر او حلال کرده است. او گفت: آن مار راست می گفت و پنداشت آن که با او سخن گفته، مار بوده است. آن گاه از آن درخت خورد و هیچ تغییری در خود نیافت. پس به آدم گفت: آیا نمی دانی آن درختی که بر ما حرام شده بود از برایمان حلال شده است؟ من از آن خوردم و فرشتگان مرا از آن باز نداشتند و با خوردن از آن هیچ تغییری نکردم. آن جا بود که آدم فریفته شد و در خطا افتاد و از آن درخت خورد. پس  آن چه در کتاب خدا آمده برایشان رخ داد «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا» با وسوسه و فریب خود «مِمَّا کَانَا فِیهِ» از نعمت «وَقُلْنَا» ای آدم و ای حوا و ای مار و ای شیطان «اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» آدم و حوا و فرزندانشان دشمن مار باشند و مار و شیطان و فرزندانشان دشمن آدم و حوا «وَلَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ» یعنی سرا و جایگاه زیستن «وَمَتَاعٌ» و بهره «اِلَی حِینٍ» تا زمان مرگ.#5#

 

2) از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام پرسیدند: آیا بهشت آدم، باغی از باغ های زمین بود یا از باغ های بهشت آخرت؟ حضرت فرمود: آن از باغ های دنیا بود که خورشید و ماه در آن طلوع می کرد و اگر از باغ های بهشت آخرت بود، هرگز آدم از آن بیرون نمی رفت. حضرت فرمود: چون خداوند آدم را در بهشت جای داد و وی از روی نادانی رو به سوی آن درخت گذاشت، خداوند او را از آن جا بیرون کرد؛ چرا که خداوند او را به سرشتی آفرید که تنها با امر و نهی و خوراک و پوشش و خانه و زناشویی پایدار می ماند و تنها به وسیله  امر و نهی «از طریق وضع شریعت» سود و زیان خود را از هم باز می شناسد. حضرت فرمود: شیطان به نزد آدم آمد و به او گفت: اگر شما دو تن، از این درخت که خداوند شما را از آن بازداشته است بخورید، دو ملک خواهید شد و همیشه در بهشت خواهید ماند و اگر از آن نخورید، خداوند شما را از بهشت بیرون خواهد کرد و برایشان سوگند خورد که او خیر خواه آنان است. همان گونه که خداوند گفته  شیطان را حکایت کرد و فرمود: «مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ اِلاَّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ وَقَاسَمَهُمَا اِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ» [پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد جز (برای) آن که (مبادا) دو فرشته گردید یا از (زمره) جاودانان شوید و برای آن دو سوگند یاد کرد که من قطعاً از خیرخواهان شما هستم]#6# آدم سخن شیطان را پذیرفت و آن دو از آن درخت خوردند و روی داد  آن چه که خدا حکایت کرد «بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا» [برهنگی‏هایشان بر آنان آشکار شد]#7# آن جامه های بهشتی که خداوند به آن دو پوشانده بود، از تن ایشان فرو ریخت و آن دو به برگ درختان بهشت روی آوردند و خود را با برگ پوشاندند. «وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَن تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّکُمَا اِنَّ الشَّیْطَآنَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُّبِینٌ» [و پروردگارشان بر آن دو بانگ بر زد مگر شما را از این درخت منع نکردم و به شما نگفتم که در حقیقت ‏شیطان برای شما دشمنی آشکار است]#8# و آن دو چنان که خداوند از ایشان حکایت کرد گفتند: «رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَاِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» [پروردگارا ما بر خویشتن ستم کردیم و اگر بر ما نبخشایی و به ما رحم نکنی مسلماً از زیانکاران خواهیم بود]#9# خداوند به آن دو گفت: «اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ اِلَی حِینٍ» یعنی تا روز قیامت. حضرت فرمود: آدم بر زمین صفا فرود آمد و صفا از آن رو این نام گرفت که صفوة  خدا یعنی برگزیده  او بر آن فرو آمد و حوا بر زمین مروه فرود آمد و مروه از آن رو این نام گرفت که مرأة یعنی زن بر آن فرو آمد. آدم، چهل بامداد در سجده ماند و بر بهشت می گریست. جبرئیل علیه السلام بر او نازل شد و گفت:  ای آدم، آیا خداوند تو را به دست خود نیافرید و از روح خود در تو ندمید و فرشتگان خود را رو به تو به سجده در نیاورد؟ گفت: بله. جبرئیل گفت: آیا خداوند تو را فرمان نداد که از آن درخت نخوری، پس چرا فرمان نبردی؟ آدم گفت: شیطان به خدا سوگند خورد که خیرخواه من است و گمان نمی کردم موجودی که خدا او را آفریده سوگند دروغ به خدا یاد کند.#10#

 

3) امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: چون خداوند متعال فرشتگان خود را از برتری نیکان امت محمّد صلی الله علیه و آله و شیعیان و جانشینان علی علیه السلام باخبر ساخت و آنان را آگاه کرد که ایشان در زیر سایه  لطف خداوند باری را به دوش توانند گرفت که فرشتگان یارای به دوش گرفتنش را ندارند، این گونه برتری نیکان و پارسایان فرزندان آدم بر فرشتگان را آشکار نمود. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: از این رو خداوند آنان را در برابر آدم به سجده درآورد که او نور وجود این آفریدگان والا را دربرگرفته بود؛ و سجده  آنها از برای آدم نبود، بلکه آدم قبله  آنان بود تا به سوی او برای خداوند به سجده افتند و این چنین او بزرگ و ارجمند شمرده شد. سزاوار نیست کسی به سوی غیر خدا سجده کند و آن چنان که در برابر خدا خاکساری می کند در برابر دیگری خاکساری کند و آن گونه که خدا را بزرگ می شمارد دیگری را به سجده بزرگ شمارد و اگر بنا بود کسی را فرمان دهم که این چنین به سوی غیر خدا سجده کند، هر آینه فرمان می دادم که ناتوانان شیعه  ما و دیگر مکلّفان شیعه ما به سوی واسطان دانش وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله به سجده افتند و نیز به سوی آنان که در حقّ نیکوترین آفریده  خدا پس از رسول او صلی الله علیه و آله یعنی علی علیه السلام دوستی خویش خالص گرداندند و کسانی که در راه بیان بی پرده  حقوق خداوند،  دشواری ها و ناملایمات را به جان خریدند و آنان که چون حقوق من برایشان آشکار گشت حقوقی که پیشتر نمی دیدند یاآن را نادیده  می گرفتند در پی انکار برنیامدند.

 

سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: شیطان از خدا نافرمانی کرد و به هلاکت افتاد؛ چرا که گناه او تکبر بر آدم بود و آدم با خوردن از آن درخت از خدا نافرمانی کرد، اما سالم ماند و هلاک نشد؛ چرا که او به گناه تکبر بر محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش آلوده نشد. از این رو خداوند متعال به او فرمود:  ای آدم، شیطان در باره  تو مرا نافرمانی کرد و بر تو تکبر ورزید و این گونه به هلاکت افتاد. اگر او به فرمان من بر تو فروتنی می کرد و عزت و بزرگی مرا گرامی می داشت بدون شک به اوج رستگاری می رسید. همان  طور که تو گر چه با خوردن از آن درخت مرا نافرمانی کردی، ولی رستگار شدی؛ چرا که تو با فروتنی بر محمّد و خاندان محمّد صلی الله علیه و آله به اوج رستگاری می رسی و هر ننگ و لغزشی از تو رخت برمی بندد، پس برای آن مقام با توسل به محمّد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش به سوی من دعا کن. آدم چنین کرد و به اوج رستگاری رسید؛ چرا که به حلقه  ما اهل بیت چنگ انداخت. #11#

 

4) از علی بن محمّد بن هجم روایت شده است که او گفت: به مجلس مأمون درآمدم؛ در حالی که حضرت علی بن موسی امام رضا علیه السلام آن جا بود. مأمون به حضرت عرض کرد:  ای پسر رسول خدا! آیا نگفته ای که پیامبران معصومند؟ فرمود: بله. عرض کرد: پس کلام خداوند متعال: «وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی» [و آدم به پروردگار خود عصیان ورزید و بیراهه رفت]#12# چه معنا دارد؟ حضرت علیه السلام فرمود: خداوند متعال به آدم علیه السلام فرمود: «اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ» و رو به آن دو به سوی درخت گندم اشاره کرد. «فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ» خداوند به آن دو نگفت از این درخت و از هر درخت دیگری از جنس آن نخورید. #13# آن دو نزدیک آن درخت نرفتند و از درختان دیگر خوردند تا این که شیطان آن دو را وسوسه کرد و گفت: «مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ» [پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد]،#14# بلکه شما را از نزدیک شدن به درخت دیگری باز داشته است و شما را از خوردن از این درخت برحذر نداشته است، «وَقَاسَمَهُمَا اِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ» [و برای آن دو سوگند یاد کرد که من قطعاً از خیر خواهان شما هستم]#15# و آدم و حوا پیش از آن ندیده بود کسی سوگند دروغ به خدا یاد کند. «فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ» [پس آن دو را با فریب به سقوط کشانید]#16# آن دو، به سوگند او به خدا، اطمینان کردند و از درخت خوردند و این کار پیش از پیامبری آدم از او سر زد و این گناه بزرگی نبود که آدم به خاطرش سزاوار افتادن به دوزخ شود؛ بلکه از گناهان بخشش پذیری بود که بر پیامبران پیش از فرو فرستادن وحی رواست. اما وقتی خداوند متعال او را برای پیامبری برگزید او معصوم بود و هیچ گناه کوچک یا بزرگی نمی کرد. خداوند عز و جل فرمود: «وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَی» [و آدم به پروردگار خود عصیان ورزید و بیراهه رفت، سپس پروردگارش او را برگزید و بر او ببخشود و (وی را) هدایت کرد]#17# و نیز فرمود: «اِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ اِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ» [به یقین، خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برتری داده است]#18#.

 

5) امام محمد باقر علیه السلام در باره  کلام خداوند متعال «وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ» فرمود: یعنی از آن نخورید.#19#

 

     6) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آدم و حوا تا آن دم که از بهشت بیرون شدند، هفت ساعت از روزهای دنیا در آن جا بودند تا این که خداوند از همان روز آن دو را به زمین فرود آورد. حضرت فرمود: پس آدم بر خداوند حجت آورد و گفت: پروردگارا! آیا تو پیش از آن که مرا بیافرینی، این گناه و هر چه برایم روی می دهد را بر من رقم زده بودی یا پیش از آن که آن را بر من رقم زنی، سیاه بختی بر من چیره گشت و خود به آن گناه دست زدم و آن از سوی خودم و کار خودم بود و نه از سوی تو و کار تو؟ خداوند به او فرمود:  ای آدم! من تو را آفریدم و به تو خبر دادم که تو و همسرت را در بهشت جای می دهم وبا نعمت خودم به توانعام می کنم؛اما تو با نعمت و نیرویی که از سوی خویش به تو دادم و نیز با اندامی که به تو ارزانی داشتم بر نافرمانی ام توانا شدی؛ حال آن که از دیده ام پنهان نبودی و از کار تو و   آن چه انجام می دهی آگاه بودم. آدم گفت: پروردگارا تو بر من حجت آوردی به آن گاه که مرا آفریدی و صورت بخشیدی و در من از روح خود دمیدی. خداوند متعال فرمود:  ای آدم! فرشتگانم را به سجده به سوی تو درآوردم و نامت را در آسمان هایم فراز آوردم و آفرینش تو را به بزرگ منشی خویش آغاز نمودم و در بهشت جایت دادم و این همه را تنها، از آن روی کردم که به تو خشنود گردم و تو را بدان آزمودم، بدون آن که به درگاهم عملی کرده باشی که تو را سزاوار   آن چه به تو دادم، نموده باشد. آدم گفت: پروردگارا! نیکی از توست و بدی از من. خداوند فرمود:  ای آدم! منم خداوند کریم که نیکی را پیش از بدی و رحمتم را پیش از خشم آفریدم و بزرگ منشی خویش را پیش تر از خوار سازیم و حجت تمام کردنم را پیش از عذاب کردنم آوردم.  ای آدم! آیا تو را از آن درخت بازنداشتم و تو را خبر ندادم که شیطان دشمن تو و همسرت است و پیش از آن که وارد بهشت شوید برحذرتان نداشتم و شما را آگاه نساختم که اگر از آن درخت بخورید به خود ستم کرده اید و مرا فرمان نبرده اید؟ !ای آدم! ستمگری که مرا فرمان نبرد در جوار من در بهشت نخواهد بود. آدم گفت: بله ،ای پروردگار من، حجت تو بر ما تمام است، ما به خود ستم ورزیدیم و نافرمانی کردیم، اگر ما را نیامرزی و بر ما رحم نکنی، از زیانکاران خواهیم بود.

 

حضرت فرمود: چون آن دو نزد پروردگار خود به گناهشان اقرار کردند و اعتراف نمودند که حجت خدا برایشان تمام است، رحمت خداوند بخشنده  مهربان به آنان رسید و پروردگار توبه  ایشان پذیرفت؛ به درستی که او بسیار توبه پذیر و مهربان است. خداوند فرمود:  ای آدم! با همسرت به سوی زمین فرود آی. اگر در پی نیکی برآیید شما را نیک خواهم کرد و اگر از برای من عمل کنید نیرویتان خواهم بخشید و اگر به خشنودسازی من روی آورید به خشنودیتان خواهم شتافت و اگر ترس از مرا پیشه  خود سازید، شما را از خشم خود، به دور خواهم داشت. حضرت فرمود: در آن هنگام آدم و حوا به گریه افتادند و گفتند: پروردگارا! پس ما را یاری ده تا به اصلاح خود پردازیم و به آن چه تو را از ما خشنود کند عمل کنیم. خداوند به آن دو فرمود: هر گاه کار ناپسندی کردید از آن به سوی من توبه آورید تا شما را ببخشم. به درستی که من بسیار توبه پذیر و مهربانم. گفتند: پس ما را به رحمت خود بر آن نقطه از زمین فرود آر که نزدت دوست داشتنی تر است. حضرت فرمود: و خداوند به جبرئیل وحی کرد که آن دو را بر سرزمین مبارک مکّه فرود آورد و جبرئیل ایشان را بر آن فرود آورد و آدم را بر صفا قرار داد و حوا را بر مروه. چون بر آن جا نهاده شدند هر دو برپا ایستادند و سرهاشان به سوی آسمان فراز آوردند و به سوی خدا با صدایی بلند، گریه سر دادند و گردن هاشان را به فروتنی کج کردند. خداوند ایشان را ندا داد: چه چیز شما را به گریه انداخت پس از این که از شما راضی شدم؟ گفتند: پروردگارا! گناهمان ما را به گریه درآورد. گناهی که ما را از جوار پروردگارمان بیرون کرد، پس ستایش فرشتگانت که تو را  ای پروردگار ما بزرگ می داشتند، از چشممان پنهان شد و شرمگاه هایمان به چشم مان نمایان گشت. گناهمان ما را به کشت دنیا و خوردنی ها و آشامیدنی های آن ناگزیر کرد و با جدا کردنمان از تو، ما را به ترسی سخت در انداخت. حضرت فرمود: در آن هنگام خداوند بخشنده  مهربان بر آنان رحم آورد و به جبرئیل وحی کرد: منم خداوند بخشنده  مهربان، همانا به آدم و حوا رحم کردم؛ چرا که آنان به سوی من زاری کردند. پس، برایشان خیمه ای از خیمه های بهشت فرود بر و بر دوری از بهشت دلداریشان ده و آن دو را در آن خیمه جمع آور که من به خاطر گریه و ترس و تنهاییشان بر آنان رحم آوردم. پس خیمه را برایشان بر آن بلندی بین کوه های مکه برپا کن. حضرت فرمود: آن بلندی جایگاه کعبه و پی های آن بود که پیشتر، فرشتگان، آن را ساخته بودند. جبرئیل برای آدم، خیمه را بر جایگاه ستون ها و پی های کعبه فرود آورد و برپایش کرد. سپس، آدم را از صفا و حوا را از مروه پایین آورد و در خیمه قرار داد. حضرت فرمود: و ستون های خیمه، شاخه های یاقوت سرخ بود که نور و روشنایی اش سراسر کوههای مکه و اطرافش را روشن کرد. نور ستون بر زمین امتداد یافت و خداوند به حرمت خیمه و ستون که از بهشت آورده شده بودند، آن گستره را حرم قرار داد و از این رو کارهای نیک و نیز گناهان را در حرم دو چندان برشمرد. آن گاه طناب های خیمه را به قدر مسجد الحرام کشیدند و میخ کوب کردند. حضرت فرمود: و میخ های خیمه از ترکه های بهشتی بود و طنابهایش از بافت های درخت ارجوان.#20#

 

خداوند به جبرئیل وحی کرد: هفتاد هزار فرشته بر خیمه فرود آر تا از آن در مقابل جن های سرکش حفاظت کنند و همدم آدم و حوا باشند و بر دور خیمه به گرامیداشت کعبه و خیمه طواف کنند. فرشتگان فرود آمدند و از خیمه در مقابل شیطان های سرکش و دشمنان محافظت می کردند و به دور ستون های کعبه و خیمه، شبانه روز طواف می کردند، همان گونه که در آسمان به دور بیت المعمور طواف می کردند و ستون های بیت الحرام، در زمین مقابل بیت المعمور در آسمان بودند.

 

حضرت فرمود: سپس، خداوند پس از   آن چه گذشت به جبرئیل وحی کرد: بر آدم و حوا فرود  آی و آن دو را از جای پی های خانه ام دور کن که می خواهم گروهی از فرشتگانم را به زمین فرو فرستم تا ستون های خانه ام را برای فرشتگانم و آفریدگانم و فرزندان آدم بنا نهند. پس جبرئیل بر آدم و حوا فرود آمد و آن دو را از خیمه به بیرون برد و از بلندی بیت الحرام دور کرد و خیمه را از جایگاه آن بلندی به کنار بردند و آدم را بر صفا و حوا را بر مروه گذاشتند و خیمه را به سوی آسمان بالا بردند. آدم و حوا گفتند:  ای جبرئیل! آیا به سبب ناخشنودی خدا ما را جا به جا کردی و از هم جدا ساختی یا از روی خشنودی او که چنین بر ما مقدّر گردانده است؟ جبرئیل به آن دو گفت: این به سبب ناخشنودی خدا از شما نیست؛ ولی خدا از   آن چه که می کند بازخواست نمی شود.  ای آدم! آن هفتاد هزار فرشته ای که خداوند بر زمین فرو فرستاد تا همدم تو باشند و به دور ستون های خانه و خیمه طواف کنند؛ از خدا خواستند که برای آنان به جای خیمه، خانه ای بر جایگاه آن بلندی مبارک در مقابل بیت المعمور بنا کند، تا به دور آن طواف کنند؛ همان گونه که در آسمان به دور بیت  المعمور طواف می کردند. پس خداوند به من وحی کرد که تو و حوا را از آن دور سازم و خیمه را به سوی آسمان بالا برم. آدم گفت: خشنودیم به  آن چه خدا مقدّر می کند که فرمانش در مورد ما عملی است.

 

آدم بر صفا و حوا بر مروه بود. آدم را به سبب دوری از حوا ترس و اندوهی سخت دست داد. از صفا پایین آمد و به شوق حوا رو به سوی مروه گذاشت تا به او سلام کند. بین صفا و مروه دره ای بود و آدم تا وقتی بر بالای صفا بود، مروه را می دید؛ اما چون به دره رسید مروه، از پیش چشمش پنهان شد. او برای رهایی یافتن از نادیده بودن مروه و از ترس این که مبادا راه را گم کرده باشد شروع به دویدن در دره کرد. چون دره را پشت سر گذاشت و از آن بالا آمد و مروه پیش چشمش آشکار شد، شروع به راه رفتن کرد تا به مروه رسید. از آن بالا رفت و به حوا سلام کرد. سپس، آن دو رو به سوی جایگاه آن بلندی کردند تا ببینند آیا پی های خانه، برافراشته شده است یا نه؛ و هر دو از خداوند خواستند تا ایشان را به مکان خود بازگرداند. سپس، آدم از مروه پایین آمد و به سوی صفا بازگشت و بر آن ایستاد و رو به سوی جایگاه آن بلندی نهاد و خدای را دعا کرد و باز، به حوا مشتاق شد. پس، از صفا پایین آمد و به سوی مروه، رهسپار شد و همانند کاری که بار اول کرده بود، انجام داد و بعد به صفا بازگشت و  آن چه را بار اول کرده بود انجام داد. سپس از صفا به سوی مروه پایین آمد و همانند کاری که دو بار کرده بود انجام داد. سپس به صفا بازگشت و بر آن ایستاد و از خدا خواست که او و همسرش حوا را نزد هم آورد. حضرت فرمود: آدم سه بار از صفا به سوی مروه رفت و سه بار از آن به سوی صفا بازگشت؛ که در جمع شش دور بود. چون آن دو به سوی خدا دعا کردند و گریستند و از او خواستند که آن دو را نزد هم آورد، خداوند در همان ساعت از همان روز دعایشان را برآورده ساخت و آن به هنگام غروب خورشید بود.

 

جبرئیل نزد آدم آمد و او بر صفا ایستاده بود و رو به سوی آن بلندی، خدای را دعا می کرد. جبرئیل به او گفت:  ای آدم! از صفا پایین بیا و به حوا بپیوند. آدم از صفا به سوی مروه پایین آمد و همانند  آن چه سه بار کرده بود، انجام داد تا به مروه رسید. از آن بالا رفت و حوا را از  آن چه جبرئیل به او خبر داده بود باخبر ساخت. هر دو از این امر بسیار شادمان شدند و خدای را سپاس گفتند و شکر کردند و این چنین سنّت سعی بین صفا و مروه پدید آمد. از این رو خداوند متعال فرمود: «اِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَا» [در حقیقت صفا و مروه از شعایر خداست (که یادآور اوست) پس، هر که خانه (خدا) را حج کند یا عمره گزارد، بر او گناهی نیست که میان آن دو سعی به جای آورد]#21# حضرت فرمود: سپس، جبرئیل نزد ایشان آمد و از مروه پایین آوردشان و به آنها خبر داد که خداوند جبار تبارک و تعالی او را به زمین فرود آورده تا پی های بیت الحرام را به سنگی از صفا و سنگی از مروه و سنگی از طورسینا#22# و سنگی از جبل السلام که پشت کوفه است برافرازد. آن گاه خداوند به جبرئیل وحی کرد که آن خانه را بنا کن و به پایان رسان. جبرئیل آن چهار سنگ را به فرمان خدا از جا هایشان با بال های خود برکند و آن گونه که خداوند فرمانش داده بود، در گوشه های خانه، بر پی هایی که خداوند جبار مقدّر کرده بود و نشانهایش گذاشته بود، قرار داد. سپس خداوند به جبرئیل وحی کرد که خانه را با سنگی از کوه ابوقُبَیس#23# بنا کن و به پایان رسان و دو در، برایش قرار ده: یکی شرقی و دیگری غربی. حضرت فرمود: و جبرئیل آن را به پایان رساند و چون از آن دست کشید فرشتگان به دورش طواف کردند.

 

وقتی آدم و حوا، فرشتگان را دیدند که به دور کعبه طواف می کنند، به راه افتادند و کعبه را هفت دور طواف کردند، سپس، در پی چیزی برای خوردن بیرون آمدند و این در همان روز بود که به زمین فرود آمده بودند. #24#

 

 

1 - اعراف/ 20

2 - اعراف/ 20

3 - اعراف/ 21

4 - اعراف/ 21

5 - تفسیر امام حسن عسکری (ع)، ص 221، ح 103 و 104

6 - اعراف/ 20 و 21

7 - اعراف/ 22

8 - اعراف/ 22

9 - اعراف/ 23

10 - تفسیر قمی، ج 1، ص 53

11 - تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص 385، ح 265

12 - طه/ 121

13 - عیون أخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 195، ح 1

14 - اعراف/ 20

15 - اعراف/ 21

16 - اعراف/ 22

17 - طه/ 121 و 122

18 - آل عمران/ 33

19 - تفسیر عیاشی، ج 1، ص 53، ح 20

20 - أرجوان درختی زیبا با گل های قرمز پررنگ (المعجم الوسیط ماده  أرج: ج 1، ص 13)

21 - بقره/ 158

22 - طور سینا: کوهی در مصر که در کنار یک بیشه و در جنب شهری کوچک که در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله فتح شد قرار دارد. «معجم البلدان ج 4، ص 48»

23 - ابو قبیس: کوهی مشرف بر مکه « معجم البلدان ج 1، ص 80»

24 - تفسیر عیاشی، ج 1، ص 53، ح 21

 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۰۱ ، ۱۳:۵۰
محمدرضا زارع

،ما  براى  پى  بردن  به  حقّانیّت  دعوت  یک  مدّعى  نبوّت،  یا  کذب  و  دروغ  او  راه  دیگرى  غیر  از  مطالبه«اعجاز »  نیز  داریم  که  این  خود  دلیل  زنده  دیگرى  براى  رسیدن  به  هدف  مى  تواند  ،باشد   وآن  بررسى  قرائن  زیر  و  جمع  آورى  مجموعه  اى   ازآن است:   1-  خصوصیّات  اخ  لقى  و  سوابق  اجتماعى  2-  شرایطى  که  بر  محیط  دعوت  حاکم  است  3-  شرایط  زمانى  4-  محتواى  دعوت  5-  برنامه  هاى  اجرائى   ووسائل  وصول   بههدف  6-  میزان  اثرگذارى  دعوت  در  محیط 7-  میزان  ایمان  و  فداکارى  دعوت  کننده  نسبت   بههدفش  8-  عدم  سازش  با  پیشنهادهاى  انحرافى  4-  سرعت  تأثیر  در  افکار  عمومى  11-  بررسى  ایمان  آورندگان   واین  که   ازچه  قشرى  هستند؟!     به  راستى  اگر  ما  این  مسائل  دهگانه  را  درباره  هر  مدّعى  مورد  بررسى  دقیق  قرار  دهیم  و  از  آن  پرونده دقیقى  بسازیم  صدق  و  کذب  او  را  به  راحتى  مى  توانیم دریابیم.   *  *  *  با  توجه 

 به  آنچه  در  با  ال  گفته  شد  به  بررسى  بسیار  فشرده  اى  درباره  مسائل  فوق  در  مورد  شخص  پیامبر  اس  لم(صلى   هلل  علیه  وآله  وسلم)  مى  ،پردازیم  هر  چند  شرح  آنها  نیاز   بهتألیف  کتاب  هاى  متعدّدى دارد.   1-  آنچه  از  خصوصیّات  اخلاقى  پیامبر  اس  لم(صلى   هلل  علیه  وآله  وسلم)  در   لل  فعالیت  هاى  اجتماعیش  طبق  تواریخى  که  دوست   ودشمن  نوشته  اند  بر   مامسلّم  است،  این  است  که  او  آن  قدر  پاک  و  درست  کار  بود  که  حتّى  در  عصر  جاهلیّت  او  را  امین  لقب  داده  بودند،  تاریخ  مى  گوید  :هنگامى  که  مى  خواست   به  مدینه هجرت  کند،  على(علیه  الس  لم)  را  مأمور  کرد  که  بعد  از  او  امانت  هاى  مردم  به   راآنها بسپارد.    شجاعت  و  استقامت  و  حسن  خلق،  و  سعه  صدر،  و  جوانمردى  و  گذشت  او  را  از   لل  جنگ  و  صلح او  مى  توان   بهدست  ،آورد  ًمخصوصا  فرمان  عفو  عمومى  که  درباره   مردم  مکّه  پس  از  فتح  این  شهر  و تسلیم  دشمنان  خونخوار  در  برابر  اسلام  صادر  کرد  سند  زنده  اى  بر  این  امر است.   *  *  *    2-  همه  مى  دانیم  انسان  هاى  معمولى -   حتّى  نوابغ -   خواه  ناخواه  رنگ  محیط  به  راخو   دمى  ،گیرند  البته  بعضى  بیشتر   وبعضى کمتر.

حال  فکر  کنید  کسى  که  چهل  سال  در  محیط  جهل  و  بت  پرستى  پرورش  ،یافته  در   محیطى  که  تار  و پود   فرهنگ  مردمش  با  شرک  و  خرافات  بافته  شده،  چگونه  ممکن  است  دم  از  توحید  خالص  زند،  و  با  تمام مظاهر  شرک  به  مبارزه  برخیزد؟!   چگونه  ممکناست  از  محیط  جهل  عالى  ترین  تجلّیات  علمى  بدرخشد؟!  آیا  مى  توان  باور  کرد  بدون  یک  تأیید  الهى   ازِماوراء  طبیعت  چنین  پدیده  عجیبى  ظاهر  شود؟  *  *  *    3-   باید  دید  ظهور  این  پیامبر  در  چه  عصر  و  زمانى  بود؟  در  عصرى  که  جهان  دوران  قرون  وسطى  را طى  مى  ،کرد  عصر  ،استبداد  ،تبعیض  امتیازات  ظالمانه  نژادى  و  طبقاتى  و  چه  بهتر  این  که  این  سخن  از   رازبان  على(علیه  السلام)  که  شاهد  دوران  قبل  و  بعد  ظهور  اس  لم  بود بشنویم:   او  مى  گو  :ید«  ،خداوند  او  را  در  زمانى  مبعوث  کرد  که  مردم  جهان  در  وادى  حیرت  گمراه  و  سرگردان بودند  عقل  هاى  آنها  در  ِگرو  هوس  هاى  کشنده  قرار   داشت.  و  کبر  و  نخوت  آنها  را  به  سقوط  کشانده  بود، ظلمت  جاهلیّت  آنها  را  به  بیراهه  برده،  و  در  میان  جهل  و  اضطراب  سرگردان  بودند(1)».  اکنون  فکر  کنید  آیینى  که  شعار  آن  مساوات  انسان  ،ها  حذف  تبعیضات  نژادى   وطبقاتى (   و  انما المؤمنون  اخوة)   است،  چه  تناسبى  باوضع  آن  زمان  دارد؟  4-  محتواى  دعوتش  توحید  در  تمام  زمینه  ،ها  حذف  امتیازات  ،ظالمانه  وحدت   جهان  انسانیّت،  مبارزه  با  ظلم و  ستم،  طرح  حکومت  جهانى،  دفاع  از  مستضعفان  و  پذیرش  تقوى  و  پاکى  و  امانت  به  عنوان  مهم  ترین  معیار  براى  ارزش انسان.   *  *  *   5-  در  زمینه  برنامه  هاى  اجرایى  هرگز  اجازه  نداد  که   ازمنطق  «هدف  وسیله  را  توجیه  مى کند»   استفاده  ،کنند  براى  رسیدن   بههدف  هاى  مقدّس   بهدنبال  وسائل  مقدّس  بود،  صریحاً  مى  گفت  (   ال  یجرمنکم  شنآن  قوم على   ال  تعدلوا);(2)  «دشمنى  با  هیچ  گروه  نباید  مانع  شما  از  اجراى  عدالت  گردد  .»  دستوراتش  در  زمینه رعایت  اصول  اخلاقى  در  میدان  جنگ  عدم  تعرض  نسبت  به  غیر  نظامیان،  از  بین  نبردن  نخلستان  ها   و،درختان  آلوده 

نساختن  آب  آشامیدنى  دشمن   ورعایت  نهایت  محبّت  با  اسیران  جنگى  و ده  ها  مانند  آن  روشنگر  این  واقعیّت است.   *  *  *  6-   میزان  تأثیر  دعوت  او  در  آن  محیط  تا  به  آنپایه  بود  که  دشمنان  از  نزدیک  شدن  افراد  به  پیامبر(  صلى  هلل  علیه  وآله  وسلم)  وحشت  داشتند،  چرا  که  جاذبه  و  نفوذ  او  را  خارق  العاده  مى  ،دیدند  گاهى   به  هنگامى که  سخن  مى  گفت  غوغا   بهراه  مى  انداختند   تامردم  گفتار  را   اونشنوند  مبادا  سخنان  جذاب  او  در  قلوب  تشنه  اثر  بگذارد  به   وهمین  جهت  براى  پرده  افکندن  به  روى  نفوذ  معجزه  آساى  پیامبر  را   اوساحر  خواندند   وکلماتش «   راسحر  »نامیدند  که  این  خود  اعتراف  ضمنى  به  تأثیر  عجیب  دعوت  حضرت بود.   *  *  *   7-  میزان  فداکارى  او  در  راه  دعوتش  نشان  مى  دهد  که   اوبیش   ازهر  کس   بهاین  آیینى  که  آورده  بود  مؤمن   وپاى  بند بود.   در  بعضى  میدان  هاى  جنگ  که  تازه  مسلمانان  فرار  کردند   اوسخت  ،ایستاد   ودر  آن  جا  که  دشمن  گاه   ازراه  ،تطمیع   وگاه   ازراه  تهدید   وخ  الصه  از  هر  درى  وارد  مى  شد   اوبى  اعتنا   بههمه  این  مسائل  بر  اعتقاد  خود  سخت  پافشارى  مى  کرد  و  هرگز  ضعف  و  تردید  نشان نداد.   *  *  *   8-  بارها  کوشیدند  که  او  را  به  سازش  با  منحرفان  بکشانند،  امّا  هرگز  تسلیم  نشد،  مى  گفت  :اگر  خورشید  را  در  یک  دست  من   وماه   رادر  دست  دیگرم   بگذارید  (و  تمام  منظومه  شمسى  را  زیر  سیطره  من  قرار  دهید که  به  خاطر  آن  دست  از  هدفم  بردارم)  هرگز  دست  بردار  نیستم».  *  *  *  4-  نه  تنها  تأثیر  دعوت  او  در  افکار  عمومى  مردم  عجیب  بود  که  سرعت  آن  نیز  خارق  العاده  ،بود  آنها  که  کتاب  هاى  خاورشناسان  غربى   رادر  زمینه  اسلام  مطالعه  کرده  اند  دیده  اند  که  همه  آنها   ازپیدایش   وگسترش  سریع  اسلام  در  شگفتند،  فى  المثل  سه  تن   ازاساتید  معروف  غرب  که  «تاریخ  تمدن  عرب   ومبانى  آن   را در  شرق  »نوشته  اند  ًصریحا   بهاین  حقیقت  اعتراف  کرده   وچنین  مى گویند: «با  تمام  کوشش  هایى  که  براى  شناخت  پیشرفت  سریع  اس  لم  در  جهان  ،شده   تا  آنجا  که  در از   یک  قرن  توانست  بر  قسمت  عمده  جهان  متمدن  آن  روز  سایه  بیفکند،  هنوز  این  مسئله  به  صورت معمّایى  باقیمانده  است».  آرى  به  راستى  معمّاست  که  چگونه  با  وسائل  آن  روز  اس  لم  با  این  سرعت  عجیب  در  اعماق  قلوب  میلیون  ها  انسان  نفوذ  ک،رد  تمدّن  ها   رادر  خود  هضم  کرد   وتمدّنى  نوین  به  وجود  آورد؟!  *  *  *   11-  با  لخره  به  این  جا  مى  رسیم  که  دشمنان   اوگروهى   ازسردمداران  کفر   و  مستکبران  ظالم  و ثروتمندان  خودخواه  بودند،  در  حالى  که  ایمان  آورندگان  او   به غالباً  جوانان  پاکدل،  گروه  عظیمى  از  حق  طلبان  محروم  و  تهیدست   وحتّى  بردگان  بودند،  افرادى  که  سرمایه  اى  جز  صفا   وپاکدلى  نداشتند   وتشنه  حق بودند.   از  مجموعه  این  بررسى  ها  که  شرح  آن  بسیار  مفصّل  است  مى  توان   به خوبى   نتیجه  گرفت  که  این  یک دعوت  الهى  بود،  دعوتى  که  از  ماوراى  طبیعت  مى  ،جوشید  از  سوى  پروردگار  بزرگ  براى  نجات  انسان  ها   ازفساد  و  تباهى   وجهل   وشرک   وظلم  و  بى  عدالتى  فرستاده  شده بود.    1.  نهج البلاغه  خطبه  01.  2.   سوره  مائده، آیه1  .      فکر  کنید  و  پاسخ  دهید  1-  آیا  براى  شناختن  حقانیّت  پیامبر  راهى  جز  معجزه  داریم؟  کدام  راه  است؟  2-  منظور  از  جمع  آورى  قرائن  چگونه  قرائنى  است؟   وبیش   ازهمه  روى  چه  امورى  باید  اندیشید؟  3-  آیا  از  مقایسه  وضع  عرب  قبل  و  بعد  از  ظهور  اس  لم  چیزى  مى  توان  در  این  زمینه  فهمید؟  4-  قسمتى  از  آنچه  را  درباره  عرب  خصوصاً  و  جهان  عموماً  در  عصر  جاهلیّت  مى  دانید  بیان کنید. 5-  چرا  دشمنان  اس  لم،  پیامبر(صلى   هلل  علیه  وآله)  را  متهم  به  سحر  کردند؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۰۱ ، ۰۰:۱۲
محمدرضا زارع